افغانستان کشوری است که با پشتسر گذاشتن چند دهه جنگ و ویرانی، بار دیگر به کمک جامعهی جهانی در راه بازسازی و نوسازی گام بر میدارد. اما در طول این دوران، این کشور هیچگاهی دارای یک راهبرد مستقل و تأثیرگذار مبتنی بر منافع ملی نبوده، بلکه همیشه در تدوین سیاست خارجی افغانستان منافع افراد و گروههای داخلی تحت تأثیر قدرتهای بیرونی نقش برازنده داشته است. از اینرو، حکومتهای افغانستان تاکنون نتوانسته که دکترین سیاست خارجی خود را بهشکل بایستهی آن، تدوین نمایند و یک برنامهی منسجم و واحد را در سیاست خارجی خود داشته باشند. کارشناسان بدین باورند که کشورهای عقبماندهی جهان سومی از خود استراتژی ملی و سیاست خارجی مستقلی که بر پایهی کدام دکترین مدون از پیش تعیینشده و برنامهریزیشدهی باشد، ندارند. آنچه را که بهنام استراتژی ملی و سیاست خارجی دارند، نوعی سیاستهای واکنشی است که با توجه به دگردیسیهای سیاسی در پهنهی جهانی در پیش میگیرند و یا در زیر نفوذ سیاست قدرتهای بزرگ، از سر ناگزیری وادار به پیشگیری آن میشوند.
با توجه به موقعیت حساس جئوپولتیک و جیواستراتژیک افغانستان، این کشور نیازمند یک استراتژی واحد در برنامهها و سیاست خارجی خود میباشد. نبود این استراتژی میتواند برای کشور به بهای گزافی تمام شود و ممکن است کشور را با چالشهای بزرگی روبهرو کند. با آنهم، حکومت افغانستان هنوز هم فاقد یک استراتژی قوی و مطمئن بوده و همواره نسبت به مسایل خارجی، رویکرد موردی و مقطعی داشته است که بهباور کارشناسان، دلایل مختلفی در این مسأله دخیل است؛ از جمله نبود آگاهی کامل از فرایند سیاسی در پهنهی سیاست جهانی و نیز نبود آگاهی از روندهای اجتماعی خرد و بزرگی که در درون کشور در جریان است.
قسمی که مشاهده میشود، افغانستان در گذشته نیز دارای یک استراتژی ملی مدون نبوده است. تاریخ دیپلماسی افغانستان نشان میدهد که سیاستمداران افغانستان، دردمندانه بهدلیل عدم درک درست از تاریخ دیپلماسی کشور و نیز بهدلیل نداشتن آگاهی از فرایند جهانی و تحولات و دگردیسیهای سیاسی در منطقه و جهان و گاهی هم بهدلیل خوشباوری و نیز بهخاطر حفظ موقعیت خود، در بسیاری از مسایل از جمله سیاست خارجی و در بسیاری از موارد تصمیمهای نادرست و مقطعی گرفته و کشور را بارها با خطرهای مهیب روبهرو کردهاند. از سوی دیگر، علیرغم منابع انسانی و نیروی کار فعال و منابع طبیعی فراوان، حکومتها در این کشور نتوانسته که از این نیرو و منابع برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور استفاده کنند و بهرهی لازم را ببرند.
از جانب دیگر، منافع متداخل سیاسی- اقتصادی کشورهای همسایه و جهان، موجب پدید آمدن رقابتهای نسبتا شدید و مداومی در منطقه شده است. افغانستان بهدلیل موقعیت خاص و ویژگیهای حساسی که در منطقه از آنها برخوردار است، عملاً صحنهی تلاقی اینگونه تعارضات رقابتجویانه گردیده است. این واقعیت و وضعیت در تمایل شدید این کشورها به ادامه و تشدید بحران در افغانستان بهوضوح قابل مشاهده است. در مسیر این رقابتها، هر کشور ذینفع میکوشد با حمایت از یک گروه سیاسی و قومی و تجهیز و تسلیح آن، پایگاه سیاسی خود را در افغانستان مستحکم نموده و از این طریق کشور رقیب را تحت فشار قرار دهد که ظهور طالبان و بعداً داعش نیز زاییدهی همین نوع رقابتهای منطقهیی محسوب میشود.
چنانچه گفته آمد، افغانستان بهدلیل موقعیت استراتژیک خود از جایگاه مهمی در میان کشورهای منطقه برخوردار است. بهعلت موقعیت جغرافیایی (محل تقاطع بزرگراههای آسیا) که بیش از عوامل دیگر اهمیت دارد، این کشور توانسته است در تاریخ آسیا حایز مقام خاصی گردد. افغانستان بهلحاظ جغرافیایی در موقعیتی قرار دارد که راه دسترسی به سرزمینهایی که گنجینهی ثروت و منبع برزگ قدرتاند، از آن میگذرد. اهمیت این امر را قدرتهای تاریخی و قدرتهای معاصر همواره درک کردهاند.
اما برای اینکه افغانستان بتواند رابطه و تعامل مطلوب و موثری را با کشورهای منطقه و جهان برقرار کند، نیاز است که خطمشی سیاست خارجی خود را تدوین نماید، و درک واقعبینانهی اهداف جئوپولتیک قدرتهای ذینفوذ در منطقه و در داخل کشور از اولین گامهای مهم و لازمی در این راستا است. ایجاد توازن میان سیاستهای جهانی و منطقهیی و موضع خود نسبت به آنها، کلید پیروزی افغانستان در سیاست خارجی و تأمین ثبات در منطقه میباشد. سیاست خارجی و تنظیم آن و تدوین دکترین سیاست خارجی کار منحصربهفرد وزارت خارجه است؛ اما آنچه که مهم است انتخاب راهکارهاست که فقط یک نظام دموکراتیک و نخبهسالار توان و ظرفیت انجام آن مهم را دارد.
غضنفر احمدی