یک‌شینگ شبیه رییس‌جمهور

در زمان جهاد به یکی از مجاهدین در سنگر احوال رسید که فامیلت مریض است (در افغانستان رسم بر این است وقتی می‌خواهند احوال همسر یک مرد را در جمع از مردان بدهند، به او می‌گوید فامیلت چنان شده یا چنین است و مراد از فامیل، همان خانم یا همسر وی می‌باشد). آن مجاهد برای چند دقیقه در فکر عمیقی فرو رفت. می‌خواست مقایسه کند که به یاری فامیلش بشتابد یا در کنار یارانش بماند. بعد از لحظه‌ی تفکر، به این نتیجه رسید که در سنگر بماند. او از زبان تعداد زیادی از علما شنیده بود که جهاد در راه خدا اوج ایثار و فداکاری است. آیت و حدیث هم زیاد شنیده بود. ذهنش پُر بود از ارزش‌های جهاد. زیاد هم مقصر نبود چون حتا برای یک بار هم نشنیده بود که عالمی در وصف محبت با همسر سخن گفته باشد. هیچ آیت و حدیثی هم در این زمینه نشنیده بود. آن مجاهد متاسفانه قبل از این‌که احوال سلامتی همسرش را بشنود، شهید شد.
مجاهد مذکور به رحمت خدا رفت و همسرش با یگانه فرزندش، تنها ماند. بعدها که فرزندش بزرگ شد و عروسی کرد، دوسال بعد از عروسی مجبور شد برای پیداکردن یک لقمه نان مهاجر شود. سال‌ها در دیار مهاجرت ماند. در طول دوازه سال کار، حتا یک‌بار هم به خانه‌اش نیامد. بعدش هرکسی که در مورد او حرف می‌زدند، می‌گفتند شبیه پدر خدابیامرزش است. پدرش هم پروای فامیلش را نداشت، این هم ندارد.
اگر یادتان مانده باشد، رییس‌جمهور محمد اشرف غنی، وقتی که گند شهرک هوشمند بالا آمد، تمام کاسه و کوزه‌ی آن شهرک را به سر عبدالعلی محمدی، مشاور حقوقی خود شکست. اول وظیفه‌ی او را به حالت تعلیق درآورد، سپس وی را از کار برکنار کرد. در حالی‌که عوامل اصلی آن معامله‌ی مملو از فساد، تاهنوز هم با قوت خویش مصروف ارایه‌ی خدمت به مردم شریف افغانستان‌اند. البته شاید ده‌ها مورد دیگر هم فساد کرده باشند، شاید هم نکرده باشند.
حالا والی صاحب قندوز که تا پریروز می‌گفت کشته‌شدن شهروندان قندوز خواست خداست و با خواست خدا نمی‌توان ستیزه کرد، دیروز مدعی شده که مقصر اصلی سقوط قندوز به‌دست طالبان، جنرال مراد علی مراد است. نمی‌توان گفت او راست می‌گوید، چون خود او تا پریروز مدعی بود که خواست خداوند است، چون خواست خداوند است، اگر حتا شهروندان قندوز را داخل صندوق‌های آهنی هم پنهان کنیم، بازهم کشته خواهند شد. والی‌یی‌که نگاهش به جنگ و کشتار مردم چنین باشد و تعریفی از والی‌بودنش نداشته باشد، منطق ندارد. آدم بی‌منطق بهترین گزینه است که دیگران حرف‌هایش را از زبان او بیان کند. این‌که والی قندوز مدعی است جنرال مراد مقصر سقوط قندوز است، ممکن حرف خود وی نباشد. می‌توانید حدس بزنید که چه کسی از او خواسته چنین بگوید؟
به هر روی، ما فرض می‌گیریم این سخن خود والی باشد. او از این شینگ شبیه رییس‌جمهور است. او می‌خواهد همان‌گونه که آقای غنی کاسه‌کوزه‌ی شهرک هوشمند را بر فرق مشاور حقوقی‌اش شکست، کاسه‌کوزه‌ی فاجعه‌ی قندوز را بر فرق جنرال مراد بشکند و خویشتن را یوسف گم‌گشته و معصوم جا بزند.
خُب از والی فعلی قندوز، انتظار بیشتر از این نمی‌رود. اما این حرف و این ادعا می‌تواند ریشه‌های پنهان دیگری نیز داشته باشد. ریشه‌های پنهان به این معنا که چند نفر (معمولاً همان نفرهای محدود که دور هم می‌نشینند و برای کل مملکت تصمیم می‌گیرند و از تصمیم آن‌ها حتا رییس اجرائیه و معاونین ریاست‌جمهوری و ریاست اجرائیه هم خبر نمی‌شوند) ممکن به این نتیجه رسیده باشند که جنرال مراد باید از ارتش کشور بیرون شود و حالا که قندوز گرفتار فاجعه شده، بند این فاجعه را به گردن جنرال مراد بیاندازیم و او را بیرون کنیم. این‌گونه هم از شر جنرال مراد خلاص می‌شویم، هم خود ما غسل جنایت به‌جا می‌آوریم. (غسل جنایت به سیاستی گفته می‌شود که تقصیر به گردن کسی بیاندازی که مقصر نیست). شاید این ادعا درست نباشد، اما تلاش‌ها برای انحصار قدرت به‌شکل قومی‌اش، این امکان را برای ملت ستم‌دیده‌ی افغانستان فراهم می‌کند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *