در دو سال گذشته دو روند ِ جدا از هم در رابطه با سیاستهای دولت افغانستان جریان داشتهاند؛ یک روند بیرونی و یک روند درونی. روند ِ بیرونی مورد بحث با پاکستان ارتباط دارد: مقامات پاکستانی مکررا گفتهاند که بعضی از خونبارترین حملات تروریستی در آن کشور در داخل خاک افغانستان طراحی و مدیریت شدهاند. پاکستان ادعا میکند که دولت افغانستان به افراطیهای ضد پاکستان پناه داده و از آنان برای برهم زدن امنیت در داخل خاک پاکستان استفاده میکند. تازهترین مورد از اینگونه اتهامات همین دیروز توسط یکی از مقامات ارشد امنیتی پاکستان در کویته اعلام شد. آن مقام امنیتی ادعا کرد که تروریستهایی که دهها تن از شاگردان و مربیان یک اکادمی نظامی در کویته را کشتند، در هنگام اجرای عملیات تروریستی خود با منابعی در داخل افغانستان تماس داشتند.
آن روند ِ درونییی که گفتم مربوط به شکایتهای مستمری میشود که مقامات بلندپایهی حکومت افغانستان از رفتار رییسجمهور افغانستان و تیم امنیتی و سیاسی او دارند. کسانی چون داکتر عبدالله، رییس اجراییه، جنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول رییسجمهور، و محمد محقق، معاون دوم ریاست اجراییه، بارها بهصورت علنی شکایت کردهاند که رییسجمهور و تیمی از افراد نزدیک به او هیچوقت در تصمیمگیریهای کلان مملکتی با افراد خارج از تیم خود مشورت نمیکنند. یکی از این مقامات حتا ادعا کرد که در ارگ ریاستجمهوری با او و همراهان او بهعنوان «مسافر» برخورد میشود. مدتی پیش، رییس اجراییه شکایت کرد که رییسجمهور در طی چند ماه یک ساعت به او فرصت نداده که در مورد بعضی مسایل مهم کشوری با او صحبت کند. معاون اول رییسجمهور اخیرا بهشکل علنی ادعا کرد که رییسجمهور و تیم همراهش کشور را بهسوی بحران و فروپاشی میبرند.
حال، وقتیکه آن روند بیرونی را در کنار این روند درونی مینشانیم، تصویری که بهدست میآید این است: رییسجمهور افغانستان (در مشورت با تیمی از شوینیستهای قومی) در دو جبهه میجنگد. از یکسو، میخواهد بهعنوان یک رییسجمهور مقتدر شانهبهشانهی کشور قدرتمندی چون پاکستان بساید و ادای برابری با آن کشور در آورد. از سویی دیگر، سعی میکند که با تکروی و اقتدارگرایی ساختار درونی قدرت در افغانستان را بهگونهیی سامان بدهد که هیچکس نتواند در برابر تمرکزگرایی قومی او مقاومت کند. آنچه در این سیاست برجسته است غرور ِ بیپایان رییسجمهوری است که هرگز حاضر نیست از حباب توهم ِ ویرانگر خود (بنا کردن افغانستانی قدرتمند بر محور قدرت متمرکز یک قبیله) بیرون بیاید. این غرور، غرور مهندسی کردن یک کشور با الگوریتم انحصار قومی، نه کامیابی بیرونی میآورد و نه توفیق درونی. تنها چیزی که از این سیاست بر جا میماند فروپاشی کشور است.