قدرت امری بسیط و تکین نیست. بدینمعنا که قدرت تنها در سیستم یا نهادی جا نمیگیرد که مسئولیت رسمی اِعمال قدرت در یک وضعیت را به عهده دارد. قدرت عملی میتواند در تمام مناسبات و کارکردهایی ظهور یابد که نهاد رسمی قدرت بهنحوی با آنها مواجه است، آنها را در اختیار دارد و یا وظیفه دارد که مهارشان کند. فعلیتیافتن قدرت نیز هماره وابسته به این است که در مقاطع مهم، مناسبات به نفع چهکسی رقم میخورد؛ نهاد رسمی یا سیستمهایی که کارکرد این نهاد را به چالش میکشاند.
دفتر بازرس ویژهی امریکا برای بازسازی افغانستان (سیگار) در تازهترین گزارش خود از افزایش تلفات نیروهای امنیتی افغانستان در جنگ با گروههای مسلح مخالف دولت خبر داده است. دو روز قبل نیز معاون سخنگوی ریاستجمهوری اعلام کرده بود که طالبان در طی فقط دو ماه، زیربناهایی را نابوده کردهاند که ارزش آنها جمعاً به 30 میلیون دالر تکیه میکند. در سوی دیگر ماجرا، نشست روز شنبه مجلس نمایندگان حول این مسأله میچرخید که دولت، از مدیریت لازم اوضاع ناتوان است و راهی غیر از آنچه را باید در پیش بگیرد که نارسایی آن تاکنون بهوضوح مشاهده شده است. اعتراضی که حکومت بر مجلس وارد میکند نیز کمابیش از همین سنخ است؛ اینکه نمایندگان بهعوض شکوه از حکومت یا نصایحی که هیچ شانسی برای عملی شدن ندارند، بهتر است فکری به حال خودشان بکنند و دستکم واضح سازند که مجلس مشغول چهکار است و از این قبیل. تنشهایی که پیشبینی بروز آنها از آغاز شکلگیری حکومت وحدت ملی میان سران حکومت، یک پیشبینی منطقی مینمود، اکنون دیری است که سر باز نموده و تبدیل به بحرانی شده است که گمانهزنیها را تا فروپاشی دولت تقویت کرده است. با تمهیدی که در آغاز بحث چیده شد، حداقلهای نتیجهگیری وضع را میتوان چنین صورتبندی کرد:
یک: قدرت عملی نه در دست حکومت، بل در نزد مخالفان آن است. در وضعیت حاضر، این حکومت نیست که بر قلمرو خود اعمال کنترل و بر مخالفان خود تعیین حد میکند، بلکه بسیار روشن است که موضع برتر در مناسبات قدرت و سلطه در وضعیت جاری، با گروههای مسلح مخالف دولت است و آنهاست که نشانهگزاری میکنند حکومت وحدت ملی تا کجا و چگونه باید از خود دفاع بکند، و در اینخصوص که آیا حکومت در موضع دفاعی خود چقدر موفقانه عمل میکند نیز نمیتوان چندان خوشبین بود. مسئولیت دولت تأمین و حفظ جان و سرپناه شهروندان و نیروهای رزمندهی کشور است و نیت گروههای مخالف، کشتن و آواره کردن آنها. در رخدادهایی که از چندین ماه بدینسو در حال شدتیافتن است، عملاً میبینیم که این معادله به نفع مخالفان ترجمه شده است.
دو: مسئولیت دولت، صرف کردن هزینه و زمان بهخاطر حل تنشهای درونی و رضایتبخشی همدیگر با تقسیم مناصب قدرت و ثروت نیست. آنچه که دولت باید انجام بدهد، این است: انسجام درونی و ایجاد انضباط همهسویه برای ایستادن استوار در برابر سیستمها و گروههایی که تهدیدی هستند برای این انسجام و انضباط و مدیریت درست وضعیت؛ شناخت گرانیگاه بحران و قوتها را قوام بخشیدن در جهت رفع و حل بحران. اما حکومت وحدت ملی، در چنین جایگاهی قرار ندارد با تأسف. هر نظام یا سیستمی، بر اساس آنچه که از آن بهصورت عملی بروز مییابد، قابل قضاوت است، اما برای اینکه سیستمی موفق به ابراز و یا فعلیت بخشیدن به نقش و مسئولیت خود شود، مستلزم این است که در درون خود، از نظم کاملی برخوردار باشد. بهبیان دیگر: وضعیت درونی سیستم یا نظام، تعیینکنندهی نقش بیرونی آن است و هیچ نظامی نمیتواند آن کارکرد لازمی را در بیرون از مهرههای وجودی خود داشته باشد که وضعیت نابهسامان و متشنج مهرهها اقتضای آن را نمیکند. منظور این است: هنگامی که مجلس بر سر حکومت میکوبد و حکومت بالمقابل از مجلس گلایه دارد، رییس اجراییه در راهی روان نیست که رییسجمهور میپیماید و یا بر عکس و معاون نخست ریاستجمهوری تبدیل به سرسختترین منتقد حکومت و رییسجمهور میشود، انتظار اینکه بهبودی در امنیت بهوجود بیاید، تلفات نیروهای امنیتی کاهش یابد و دهها درد و بحران دیگر رفع و رجوع گردد، انتظاری است بیهوده و خاماندیشانه.
گروههای مسلح مخالف دولت اینک بر نقطهیی ایستادهاند که اعمال قدرت بر دولت و مردم برایشان عملاً ممکن و ساده شده است. درماندگی شدید و خودزنیهای بیرویهی سران حکومت سند این واقعیت است. در حیطهیی که تعریف جایگاه قدرت نیازمند کارکرد عملی است، نمیتوان به افواها و رؤیاها پناه برد. قدرت نه یک امر معرفتی است و نه چیزی از جنس حدس و تخیل. قدرت امر واقع است، در واقعیت ریشه دارد و بهواسطهی واقعیتها آشکار میگردد. بنابراین، ناگزیراً باید به این نتبجه رسید که چنین قدرتی، در حالحاضر، در دست دولت نیست بلکه در اختیار مخالفان آن است، و این مسألهیی ساده و موردی نیست. قدرتی که باید برای حفظ امنیت و تولید و بسط سعادت شهروندان بر کشور اعمال میشد، اکنون جایگاهش را در نزد مخالفان یافته و صورت تخریبی پیدا کرده است. در تمام حرکتها و عملکردهای طالبان و آنچیزی که در این آخرها با نام «داعش» از آن یاد میشود، این قدرت مبرز و منتشر است.