6 سال گفت‌وگو برای صلح؛ جنرال حمید گل مشاور سیاسی استاد ربانی بود

گفتگو با امین کریم، رییس هیأت مذاکره‌کننده‌ی حزب اسلامی افغانستان
بخش دوم

گزارش‌هایی از حضور حکمتیار در کشورهای دیگر، از جمله در مالدیو، نشر شد. این درست است؟
حضور برادر مجاهد حکمتیار را در مالدیو مطلقاً رد می‌کنم. تا جایی که من می‌دانم، تا امروز برادر مجاهد حکمتیار در 15 سال گذشته از افغانستان بیرون نرفته است. ناممکن نیست که اگر مثلاً برای تداوی به بیرون یا به مرزهای افغانستان رفته باشد؛ ولی زندگی‌شان در داخل افغانستان بوده است.
با توجه به رابطه‌ی خوب حزب اسلامی با دولت پاکستان و آی‌اس‌آی، سوال اساسی این است که چه چیزی با عث شد که شما درخواست مسدودشدن مرز افغانستان و پاکستان را به امریکایی ها بدهید؟ دلیل این چرخش بزرگ در سیاست آقای حکمتیار نسبت به پاکستان چیست؟
شما ممکن است این موضوع را خلط‌ کنید. در سیاست زمانی که دو جناح باهم تجانس فکری و عقیدتی ندارند، می‌توانند تجانس منافع داشته باشند. ما با نظام داوودخان برخورد داشتیم؛ برخورد نظامی. داوود خان وقتی روی کار آمد در اولین بیانیه‌ی خود در ماه سنبله 1352 که با بسم‌الله الرحمن الرحیم هم شروع نکرد، انگیزه‌ی اصلی کودتای خود را سرکوب کردن نهضت اسلامی افغانستان معرفی کرد، خیلی صریح. بناً از اول اعلام جنگ با حزب اسلامی بود. او حتا در همین بیانیه‌ی خود گفت که اگر من کودتا نمی‌کردم، مسلمانان کودتا می‌کردند و من برای جلوگیری از گرفتن قدرت توسط مسلمانان روی کار آمدم. با این سخن‌ها کار خود را توجیه کرد در حالی که اصل برنامه یک برنامه‌ی روسی بود. او در ائتلافی با جناح پرچم حزب دموکرات خلق این کودتا را انجام داد.
حزب اسلامی باوجودی که نسل برخاسته از دانشگاه و پوهنتون بودند ناگزیر به مقاومت شدند و به مهاجرت. مهاجرت‌های حزب اسلامی و مشکلاتی که میان افغانستان و پاکستان وجود داشت در آن زمان ایجاب می‌کرد که هر دوطرف بر اساس منافع‌شان با هم همکاری کنند. هرچند که دو طرف آن زمان تجانس فکری نداشتند، چون بوتو سر قدرت بود. اما همکاری و همبستگی از طرف آقای مودودی و جماعت اسلامی با حزب اسلامی در پاکستان وجود داشت. حکومت پاکستان با حضور حزب اسلامی افغانستان در خاک پاکستان مخالفت نمی‌کرد ولی جماعت اسلامی پاکستان همکاری می‌کرد، فرق است بین این‌ها.
بعد از حمله‌ی روس‌ها به افغانستان و کودتای کمونیستی شرایط تغییر کرد. پاکستان خود را در معرض خطر بسیار شدید تجاوز و توسعه‌طلبی روس‌ها دید. بنابراین شعارآقای ضیاءالحق مرحوم مشهور است که می‌گفت: حمایت از افغانستان دفاع از پاکستان است. در پاکستان هر نظامی که روی کار می‌آمد محکوم به این بود که از مجاهدین افغانستان حمایت بکند. اعتقاد ما به این است که کمترین حمایت در پاکستان از حزب اسلامی افغانستان شد. شاید این جمله برای شما تعجب‌آور باشد. حزب اسلامی افغانستان در سال 1357 یگانه تنظیم افغانی در پاکستان بود. اولین کاری که پاکستان برای تخریب نهضت اسلامی افغانستان کرد، ایجاد شش، هفت تنظیم دیگر بود که تا به امروز ما و شما شاهد تبعات تباه‌کننده‌ی آن هستیم. این تصمیم و این هدف را من از منابع بسیار بلندپایه‌ی پاکستانی‌ها شنیده‌ام، در مجامع اکادمیک و غیر اسلامی. شما توجه کنید که پاکستان مانع رشد احزاب اهل تشیع در پاکستان شد یا حداقل همکاری نکرد. دوم از چیزی که امروز به نام تاجیک‌ها یاد می‌شود در آن دوران قطعاً این مسایل نبود، توسط پاکستانی‌ها دامن زده شد. تنظیم «مسعود» یا رهبر تاجیک تنها یک تنظیم بود. ولی در بین پشتون‌ها پنج تنظیم دیگر را ایجاد کرد. این بزرگترین ضربه‌یی بود که به حزب اسلامی وارد می‌شد و این کاملاً تاریخی و واضح است.
سوم؛ بعضی‌ها مدعی می‌شوند، و من با استفاده از موقع بهتر است در این مورد که بیشترین کمک به حزب اسلامی افغانستان می‌شد، وضاحت بدهم. این مطلب یک ظرافتی دارد و آن این است که اگر شما در یک روز ده ساعت کار می‌کنید و برای شما صد افغانی معاش داده می‌شود و برادر دیگر ما در روز دو ساعت کار می‌کند ولی برای او پنجاه افغانی داده می‌شود. بیشترین کمک برای کی شده؟ این مثال عین حقیقت جهاد افغانستان است. بار هشتادفیصدی جهاد افغانستان بر دوش حزب اسلامی افغانستان بود و من این را به‌خاطری ادعا می‌کنم که تمام جبهات جهاد کشور را به استثنای بخش شمال و غرب به پای خود گشته‌ام. ولی کمک بیست‌فیصدی که به جمعیت اسلامی می‌شد بیشتر از توانمندی جهادی در جمعیت بود. یا حضرت صبغت‌الله مجددی که توانمندی جذب همان پنج‌فیصد یا سه‌فیصد کمک که هم می‌شد را نداشت و بیشترش دوباره درپاکستان به فروش می‌رسید چون آن‌ها جبهه‌ی جنگی نداشتند. اما کمک سی‌فیصدی که برای حزب اسلامی می‌رسید کمتر از آن چیزی که بود که در جهاد افغانستان سهم داشت.
با این‌حال نیز چرخش کلانی در دیدگاه رهبری حزب اسلامی نسبت به نقشی که آن زمان پاکستان داشت و حالا دارد عملاً ایجاد شده است.
اگر شما حقیقت را می‌پرسید این موقف و دیدگاه از روز اول وجود داشت. ما این گپ را در سال 1359 هم می‌زدیم و هم در سال 1360 . شما شاید اطلاع نداشته باشید، یک زمانی دولت پاکستان تصمیم گرفت که با قومندانان جهادی مستقیم ارتباط برقرار کند و آن‌ها را مستقیماَ کمک کند. یعنی رهبران تنظیم‌های جهادی را به کلی کنار بگذارد. تمام تنظیم‌ها این را پذیرفتند، به استثنای حزب اسلامی که مقاومت کرد و مانع این شد که پاکستانی‌ها در داخل جبهات افغانستان و ولایت‌های افغانستان ارتباط مستقیم داشته باشد. وقتی که حزب اسلامی تسلیم نشد به تأسی از حزب اسلامی دیگران هم آهسته‌آهسته مقاومت را شروع کردند ولی پاکستان تا جایی که می‌توانست این ارتباطات خود را محکم کرد و در روزی که غائله‌ی طالبان به‌وجود آمد بیشترین استفاده را از این ارتباطات خود به‌دست آورد. بالاخره این پاکستان بود که مانع به قدرت رسیدن حزب اسلامی در افغانستان شد و هر بار استاد ربانی را به‌حیث رییس‌جمهور در افغانستان تعیین کرد؛ هر بار یعنی سه بار. در گورنر هاوس، آقای مجددی و آقای ربانی به‌حیث رییس‌جمهور تعیین شدند و بعد در صحبتی که در اسلام‌آباد شد چند ماه بعد بازهم استاد ربانی پیش کشیده شد و اولین کمک‌دهنده‌ی حکومت استاد ربانی آقای نواز شریف صدراعظم فعلی است که چک 10 میلیون دالری را آورد و به آقای ربانی سپرد. یک نکته‌ی مهم را هم اضافه کنیم؛ این‌که کسی که منحیث رییس آی اس آی بیشترین نقش را در تحولات افغانستان-‌‌وقتی که در رأس سازمان استخبارات پاکستان بود-‌ داشت، جنرال حمید گل بود. بعد از این که استاد ربانی مرحوم به کابل تشریف آوردند رسماً به‌حیث مشاور سیاسی استاد برهان‌الدین ربانی در افغانستان مقرر شد و معاش ده هزار دالری داشت.
وظیفه‌ی رسمی جنرال حمید گل در پاکستان در آن زمان چه بود؟
در آن زمان از آی اس آی متقاعد شده بود. ولی اولین‌باری بود که یک شخصیت غیرافغانی توسط رییس‌جمهور افغانستان به‌حیث مشاور ارشد و با یک معاش بسیار بلند تعیین می‌شد، در زمان آقای ربانی و شخص حمیدگل بودند.
شما می‌گویید که آقای ربانی را پاکستان به قدرت رساند؟
تنها پاکستان نه، نقش ایران در این رابطه تعیین‌کننده بود. ولی به تناسب تاثیری که در آن زمان پاکستان داشت، نقش پاکستان تعیین‌کننده‌تر بود. ولی در این رابطه تفاهم امریکا و روسیه نیز وجود داشت.آقای ایلسین با آقای استاد ربانی دیدار کرد و در آن‌جا تصمیم گرفته شد که از این به‌بعد به عوض حزب کمونیست از شورای نظار و جمعیت اسلامی در افغانستان حمایت شود.
دلیلش چه بود؟
خُب دلایل بسیار زیادی داشت. انگیزه‌ی اصلی روس‌ها این بود که از مجاهدین به‌نحوی انتقام بگیرند و مانع تشکیل یک حکومت مرکزی قوی مجاهدین افغانستان شوند.
جمعیت اسلامی هم که بخشی از بدنه‌ی مجاهدین بود!
مجاهدینی که حاضر به سازش و تفاهم با سیاست‌های روسی در افغانستان بودند.
اشاره‌ی شما شاید مشخصاً به شورای نظار باشد!
عمدتاً بلی؛ ولی استاد ربانی شهید هم دید و بازدیدهایی با آن‌ها داشتند و تفاهم‌هایی صورت گرفت. روس‌ها با حزب اسلامی افغانستان مرتب تماس گرفت و حزب اسلامی افغانستان از این‌گونه همکاری‌ها معذرت خواست و رد کرد. وقتی گورباچوف و وزیر خارجه‌اش در آلمان [با مقامات حزب اسلامی] دیدار داشت، آقای بانوف و کوزیروف و بعدها هم آقای ایلسین خواستند در این رابطه تماس بگیرند، ما از معامله بر سر افغانستان ابا ورزیدیم. چنانچه از معامله بر سر قدرت با داکتر نجیب ابا ورزیدیم. آن‌ها بارها از ما خواستند که واقعیت قدرت را به حزب اسلامی واگذار می‌کنیم چون‌که عمده‌ترین تنظیم جهادی است. ما قبول نکردیم گفتیم شما حکومت را کامل به مجاهدین تسلیم کنید و طرح پیشنهادی بنین سیوان نماینده‌ی سازمان ملل را پیشکش کردیم و حمایت کردیم که در افغانستان یک حکومت موقت تکنوکرات‌ها تشکیل شود و در ظرف شش ماه تا یکسال انتخابات سرتاسری در افغانستان انجام شود و از طریق انتخابات قدرت به‌شکل مسالمت آمیز انتقال پیدا کند. قوماندان مسعود مرحوم در یوتیوب گفته علناً یکی از برنامه‌های ما از بین بردن برنامه‌ی بنین سیوان بود که بالآخره منتج به معامله‌ی جبل‌السراج شد و باعث تباهی مجاهدین شد.
با توجه به این که آقای ربانی قبلاً عضو نهضت جوانان مسلمان بود، چه دلیلی وجود داشت که ایشان حمایت روس‌ها، پاکستانی‌ها و ایرانی‌ها را داشته باشد؟
عضو نهضت جوانان مسلمان افغانستان نی، ولی همکار نهضت بود.
می‌خواهم از زبان شما صریح بشنوم که در این گفت‌وگوها و معامله‌ها نقش آقای مسعود تعیین‌کننده بود؟
یقیناً بلی چون‌که آن‌ها قبلاً یکی-دو پروتوکول با روس‌ها داشتند و همکاری موجود بود.
و پاکستان هم حمایت کرد؟
با تفاهم پاکستان. متاسفانه در چند موضوع اجماع جهانی به‌وجود آمد که در آن نقش سعودی‌ها، روس‌ها، امریکایی‌ها، ایرانی‌ها و پاکستانی‌ها همسان بود. این موضوعات عبارت بودند از: در افغانستان حکومت مرکزی قوی مجاهدین تشکیل نشود. هر کشوری از این بابت با انگیزه‌ی مختلفی احساس خطر می‌کرد. دوم، افغانستان به زرادخانه‌ی منطقه مبدل شده بود؛ حتا از نگاه امکانات تا سطح هندوستان و دیگر کشورهای بزرگ آسیایی برابری می‌کرد. این زرادخانه را هیچ کشوری به‌خصوص پاکستان و ایران و روسیه و امریکا نمی‌توانستند تحمل کنند. سوم، ملت غریب و فقیری با اراده‌ی قوی در برابر بزرگترین قدرت نظامی جهان ایستاد شود و موفق شود؛ این الگو را هیچ مملکتی دنیا قبول نداشت. به‌خصوص امریکا. چهار، بعد از این‌که سقوط نظام کمونیستی به یمن مرحمت الهی و جهاد مردم افغانستان برای امریکا تثبیت شد برای حفظ سازمان ناتو آن‌ها ناگزیر از این بودند که دشمن نو بتراشند. دشمن نو نهضت‌های اسلامی بودند. این را صریحاً آن‌ها گفته‌اند. من اسنادش را دارم. این چهار انگیزه باعث شد که در افغانستان جنگ‌های تنظیمی به راه انداخته شود. حکومت قوی مجاهدین تشکیل نشود، زرادخانه‌ی نظامی افغانستان از بین برود، الگوی جهاد در انظار مردم جهان اسلام در قدم اول و در جهان به‌صورت اعم، مسخ شود. بناءً با یک تیر این‌ها چهار فاخته را به‌دست آوردند.
در جریان گفت‌وگو تاکید شما بر این بوده که حزب اسلامی مبتنی بر همان نهضت کلان اسلامی که در جهان اسلام شکل گرفت و حزب اسلامی در افغانستان نماینده‌ی مستقیمش بود، از تقابل‌تان با گروه‌های سلفی یاد کردید. اما شخص امیر حزب اسلامی درسال‌های گذشته گفت که حاضر است تحت پرچم القاعده علیه نیروهای خارجی جهاد کند.
من ساده به شما بگویم این خبر مطلقاً دروغ است. اگر شما سند پیدا کنید، من قطعاً فرموده‌ی شما را قبول می‌کنم. این خبر کذبی است که در شرایط گفتمان جنگی، رقبای داخلی حزب اسلامی اعلام کردند و شایع کردند. شخص آقای حکمتیار مصاحبه‌یی با الجزیره داشت و از آن‌جا این شایعه بلند شد که در آن گفته شد که مردم افغانستان مرهون خدمات برادران عرب، مجاهدینی که به افغانستان آمدند و در جهاد افغانستان سهم گرفتند، می‌باشند. ببینید! من امروز هم برای‌تان می‌گویم که ملت افغانستان مرهون مجاهدت‌های برادران عرب و غیرعربی است که در افغانستان آمدند و در جهاد سهم گرفتند. هرکسی از این انکار می‌کند بر حقایق پا می‌گذارد. ولی این به این معنا نیست که ما از آن چیزی که بعدها به‌نام القاعده به‌وجود آمد، حمایت کرده باشیم. ابداً چنین چیزی را شما پیدا نمی‌کنید. به‌ این خاطر که چنین چیزی وجود نداشته، اگر بوده هم مطلق شایعه بوده.
اعلامیه‌یی گویا از طرف امیر حزب اسلامی نشر شد که در آن در مورد تمام مسایل سیاسی که اشاره شده بود از جمله نسبت به هزاره‌ها، یک نوع هشدار علیه هزاره‌ها در آن وجود داشت که گویا آن‌ها زمین کوچی‌های افغانستان را نمی‌خواهند پس بدهند. از آن اعلامیه «تهدید به کشتار هزاره‌ها» نتیجه‌گیری می‌شد.
نامه‌‌یی خطاب به اهل تشییع و هزاره‌های افغانستان از طرف حزب اسلامی افغانستان صادر شد چند سال قبل، که آن هشدار به هزاره‌هاست نه هشدار از هزاره‌ها. هشدار به هزاره‌ها این است که شما پیروی افرادی که تیکه‌داری ملیت هزاره را می‌کنند، نکنید.
اما محتوای پیام شدیداً هشدارآمیز بود.
به شما عرض کنم که در آن نامه به هزاره‌ها هشدار می‌دهد که شما باید در این جهاد فعلی مثل دیگر برادران خود سهم بگیرید و برائت خود را از اشغال اعلام بکنید و صحبت از برادری و همبستگی ملی باشد.
نه، به مردم پنجشیر هم عین مکتوب را روان کردیم، نامه‌ی سرگشاده به مردم پنجشیر. چون علی‌الظاهر و فی‌الواقع در تمام ولایات افغانستان جهاد و مبارزه کم‌وبیش برضد اشغال افغانستان جاری است اما دو جای خاموش است. یکی ولایت پنجشیر، دیگر ولایات مرکزی هزاره‌نشین. بناءً [حز اسلامی] به این دو جامعه یا به این دو منطقه نامه‌ی سرگشاده می‌فرستد.
اما فعالین حزب اسلامی در مناطق هزاره‌نشین هنوز هم فعال‌اند.
کاملاً! الحمدالله همین دو-سه هفته پیش 250 نفر از جوانان دایکندی و بامیان آمده بودند که همه مانند شما با دیپلوم‌های بسیار بلند. همه‌اش هزاره، همه‌اش شیعه و همه‌اش حزبی و مجاهد بودند.
پس این هشدار برای چه بود؟
از این جهت می‌گفتیم که این کافی نیست. تنها حزب اسلامی را در این نگذارید. مطلب نامه به این محتوا بود که دو جایی که در افغانستان علی‌الظاهر فعالیت‌شان ناچیز است در مقابل اشغال، به آن‌ها می‌گفتیم که شما چرا، به چه دلیل در این جهاد سهم ضعیف دارید.
در پانزده سال گذشته، حزب اسلامی در جبهه‌ی جنگ چه کار کرد؟ در مقایسه با طالبان اگر در نظر بگیریم حداقل تحلیل‌گران دیدگاه‌شان این است که در جبهه‌ی مسلحانه نقش بسیار برجسته‌یی نداشته، بناءً یک اطلاعات بسیار روشن از این‌که حزب اسلامی در کدام ولایات بیشتر فعالیت داشت و چه اقداماتی را مثلاً علیه همین اشغال در افغانستان کرد، نیست.
من یک اعتراف می‌کنم. ین‌که از جنوری 2002 تا 2005، نودونه فیصد عملیات نظامی را در مقابل خارجی‌ها تنها حزب اسلامی انجام داده است. یعنی تمام عملیات نظامی که در افغانستان برضد نیروهای خارجی در سه سال اول انجام می‌شد، توسط حزب اسلامی بود.
این عملیات چه چیزها را در بر می‌گرفت؟
شامل تمام عملیاتی که شما در رسانه‌ها و در مطبوعات شنیده‌اید.
شما حملات انتحاری را هم می‌پذیرید؟
در آن‌وقت حملات انتحاری هنوز رایج نشده بود. حزب اسلامی مسئولیت این عملیات را به‌دوش نمی‌گرفت. به دلیل بسیار واضح: آقای بوش سرکار است و واضح می‌گوید که با من هستی یا علیه من هستی؛ و حزب اسلامی تنظیمی است که از ونزویلا تا نیویارک و تا اروپا افغانستان هوادار دارد. به‌علت این‌که از قتل‌عام اعضای حزب اسلامی جلوگیری شود، ما مسئولیت عملیات جهادی خود را نمی‌گرفتیم. این نکته‌ی اول. نکته‌ی دوم این بود که در شروع جهاد تصمیم شورای رهبری حزب اسلامی افغانستان این شد که تمام فعالیت‌ها منحصراً عملیات گوریلایی و چریکی باشد که این تفاوت بسیار روشن با جنگ‌های قبلی ما داشت. دلیلش هم سه چیز بود. یکی این‌که برای ما هیچ کسی کمک نمی‌کند، برخلاف جهاد قبلی. بناءً ما مجبور هستیم که به امکانات ذاتی خود تکیه کنیم. دو، در جنگ جبهه‌یی‌-فرضاً اگر بتوانیم-‌تلفات ما بسیار زیاد خواهد بود. در جهاد اول با روس‌ها یک روز-دو روز می‌جنگیدیم، احتمالاً به آن‌ها کمک‌های هوایی می‌رسید یا نمی‌رسید اما حالا تفاوت زمانی پنج دقیقه است، که شما جایی جنگ را شروع می‌کنید، پنج دقیقه بعد نیروهای خارجی می‌رسد و با دقت بسیار زیاد منطقه را بمبارد می‌کند. امکانات امریکا. سوم، ما توانمندی آزاد کردن یک منطقه و نگهداشتن آن را نداریم، بناءً تلفات ملکی بی‌حد زیاد می‌باشد. بنا بر همین سه-چهار معیار، حزب اسلامی به جنگ‌های چریکی اکتفا کرد که در زبان عامه برایش گرد و گریز می‌گوید. یعنی چه؟ یعنی به کاروان‌ها حمله کن. بناءً OID را که به مین‌های کنار جاده‌یی معروف شده، این را حزب اسلامی اختراع کرد. اگر یادتان باشد تا سال 2005 -2006 عمدتاً دو نوع عملیات می‌شد. در بعضی جاها که ما امکانات بیشتر داشتیم چون قبلاً جبهات ما وجود داشت، جبهه برحال وجود داشت ما تشکیلش نکردیم، برخوردهای نظامی هم شد. در نورستان، در کنر، در بعضی ولایات در آن زمان عملیات‌های رودررو، بیشتر از یک ساعت-دو ساعت، حتا یک روز -دو روز در نورستان شد که منجر به کشته شدن حدود بیست-بیست و پنج نفر از امریکایی‌ها شد و از همان زمان تصمیم گرفته شد که دیگر تلفات امریکایی باید از طریق افغان‌ها اعلام نشود، چون والی نورستان این را اعلام کرد و برطرف شد. بعد از آن البته از 2005 به این‌طرف، طالبان دوباره جمع شدند. بعد از این‌که در سال 2005 تمام طالبان، ملامحمد عمر آخوند، ملا برادر، ملا عبیدالله، تماماً با آقای کرزی و امریکاییان نامه نوشتند که اگر شما جان ما را تضمین می‌کنید، ما تسلیم می‌شویم. آقای حکیم مجاهد زنده است، نماینده‌ی طالبان در ملل متحد بود، حالا در کابل است. او هم این قصه را می‌گوید. خودش این مکتوب را آورد. امریکایی‌ها و آقای کرزی رد کردند. تسلیمی طالبان را نپذیرفتند، گفتند طالب معتدل و شدید وجود ندارد، بناءً ما همه‌ی شما را نابود می‌کنیم. البته واقعیت قدرت به دست کسانی بود که می‌خواستند نابودی طالبان و حزب اسلامی را که رقبای‌شان بود از طریق نیروهای خارجی به انجام برسانند. بعد از آن‌که که آن‌ها مایوس شدند، از این‌که بتوانند با آن‌ها سازش کنند، مقاومت را شروع کردند و حمایت شدند و تا به امروز وجود دارند.
از 2005 به‌بعد شما چه‌قدر فعال بودید؟
از 2005 به‌بعد هم عملیات حزب اسلامی مطلقاً منحصر به عملیات بر ضد نیروهای خارجی بوده، من این را بارها تکرار کرده‌ام. چون ما معطوف به قدرت نیستیم.
حتا در همین حمله‌ی معطوف به نیروهای خارجی، حمله‌ی انتحاری مشمول حملات نظامی حزب اسلامی بوده؟
در این رابطه من قبلاً حرف زدم. بین حملات انتحاری و استشهادی و فدایی و این‌ها بحث‌های اعتقادی است. این مطلب را ما و شما حداقل از چهار بُعد دیده می‌توانیم. یکی بعد نظامی‌اش، آیا این رقم عملیات موثریت نظامی دارد یا ندارد. 2- آیا از نگاه اعتقادات اسلامی مشروع است یا نه؟ 3- آیا از نگاه سیاسی برد دارد یا ندارد؟ درست است؟ این بحث طویل است. من به شما کوتاه و یک جمله می‌گویم. چگونگی ابزار جنگ را اشغالگر تعیین می‌کند؛ در همه‌جا.
در حمله‌یی که در فروشگاه فاینست وزیر اکبرخان شد، مشخصاً آن زمان اعلامیه‌یی نشر شد که حزب اسلامی مسئولیتش را گرفته، و در آن‌جا حمیده برمکی که استاد دانشگاه کابل بود، با شوهرو دو فرزندش کشته شد، این واقعی بود یا حزب اسلامی به آن متهم شد؟
در این رابطه من شخصاً چیزی گفته نمی‌توانم. در مجموع در تمام عملیات نظامی و بدون استثنا طرفدار این هستم که چند و چون و کی-کجا، چه‌قسم را باید تعیین شود، بعد از آن حکم شود. چیزی را که به شما گفته می‌توانم این است که ما و حزب مخالف هر نوع عملیاتی بودیم/ است که منتج به کشتار مردم بی‌گناه و غیر محارب باشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *