HSC/روح الله یعقوبی
در 21 نوامبر، حدود ساعت دوازدهونیم بعد از ظهر، یک بمبگذار انتحاری مواد انفجاریاش را در میان صدها عزادار هزاره که در داخل مسجد باقرالعلوم در غرب کابل گردهم آمده بودند، منفجر ساخت. این حمله بیش از سی کشته و تعداد زیاد زخمی برجای گذاشت. همین که گردوخاک این انفجار مرگبار اندکاندک فرو نشست، آماق، خبرگزاری داعش، ادعا کرد که «یک فدایی دولت اسلامی یک معبد شیعیان حسینی را در شهر کابل هدف قرار داد». از ماه جولای بدینسو، این سومین حملهی داعش با تلفات سنگین بر اجتماع هزارهها است.
برای حملات داعش بر اجتماع هزارهها که از دیر زمان بدینسو تحت پیگرد بودهاند، دو دلیل وجود دارد. نخست اینکه داعش شیعهها را رافضی میخواند و آنها را مرتدهایی میداند که شایستهی مردناند. از اینرو، هزارهها اهداف مشروع هستند. دوم اینکه داعش بهدنبال شعلهور ساختن خشونت فرقهیی در کشور است. این گروه به هدف اولش نایل آمده است، اما در دومی ناکام مانده است. هزارهها، با زخمهای چندین قرنهی تعقیب و ظلم، از درگیر شدن در خشونت فرقهیی خودداری کردهاند و پس از هر حملهیی، خشمشان را به سوی رهبران سیاسی و حکومت افغانستان بهخاطر ناکامی در محافظت از آنها نشانه رفتهاند. با توجه به حضور پراکندهی [داعش] در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان، حدس زدن تعداد جنگجویان داعش در این منطقه دشوار است. در سال 2015، داعش بهصورت رسمی از ولایت خراسان دولت اسلامی تحت رهبری فرماندهان پیشین طالبان حمایت کرد. از آن زمان تاکنون ولایت خراسان مسئولیت چندین حمله در افغانستان و پاکستان را بر عهده گرفته است.
برخلاف عراق و سوریه، جایی که داعش از نارضایتیهای سیاسی سنیها علیه حاکمان شیعی و علوی استفاده میکند تا شعلهی خشونت افراطی فرقهییاش را برای حفظ خلافتش زنده نگهدارد، ولایت خراسان در افغانستان با بنبست مواجه است. تاریخ افغانستان مملو از جنگ قومی – قبیلهیی و خونریزی است. در اواخر قرن نزدهم، امیر عبدالرحمان خان، بنیانگذار دولت مدرن افغانستان، از روحانیون پشتون کمک خواست که هزارهها را تا سرحد تسلیم شدن بکوبد. روحانیون به وعدهی زمین، ثروت و زن از طرف امیر، با اعلام جهاد علیه هزارههای «بیخدا» پاسخ دادند. در اواخر قرن بیستم، تعدادی از رهبران طالبان نیز از توجیهات فرقهیی برای کشتار دستهجمعی هزارهها استفاده کردند. اما هم جنگ امیر و هم جنگ طالبان علیه هزارهها در ماهیت قومی بودند. دومی، از احساسات فرقهیی برای سربازگیری نیز استفاده کرد. در هردو مورد، از احساسات فرقهیی برای خدمت به جنگ تفوق و برتری قومی استفاده شد و جنگ داخلی جناحی در دههی 1990 هرگز به جنگ فرقهیی تبدیل نشد.
باوجود چندین دهه جنگ داخلی و فشار و ترغیب مذهبی-ایدیولوژیکی خارجی، تعصب فرقهیی در بافت چندقومی جامعهی افغانستان نفوذ نکرده است و هویتهای قومی انعطافپذیر باقی مانده است. هویتهای قومی و قبیلهیی وفاداریهای فرقهیی در حاشیه نگهداشته است.
حملات فرقهیی نتوانسته است هزارهها را به طرف فرقهگرایی بکشاند. اما این حملات بیگانگی و بیزاری این اجتماع از حکومت افغانستان را عمیقتر ساخته است. هر حملهیی محکوم نمودن قوی و وعدهی انتقام را به دنبال دارد، اما بهدنبال آن هیچ اتفاقی نمیافتد. برای بسیاریها، بیتفاوتی ظاهری حکومت افغانستان بخشی از تعصب سیستماتیک و نهادینهشده علیه هزارهها است. هزارهها، با وجودی که یک-سوم جمعیت کابل و تقریبا یک-چهارم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، در نهادهای امنیتی-پولیس پایتخت از هیچ مقامی برخوردار نیستند.
عربستان سعودی با رهبران سیاسی و مذهبی سنیمذهب افغانستان روابط نزدیک دارد – حکومت افغانستان رسما از سعودیها در جنگشان در یمن طرفداری کرد. اما در مورد میزان نفوذ ایران بر هزارهها اغلب غلو میشود. در واقع، جمهوری اسلامی با اکثریت رهبران سنیمذهب افغانستان به مراتب مناسبات بهتر داشته است. گلبدین حکمتیار بدنام قبل از آنکه به جنگ علیه نیروهای ائتلاف غربی بپیوندند در ایران زندگی میکرد، دفتر حامد کرزی در دوران ریاستجمهوری او از ایران کیسههای پول دریافت کرد و ملا اختر منصور، رهبر پیشین طالبان، زمانی که توسط یک هواپیمای بدون سرنشین امریکایی کشته شد از ایران بر میگشت.
جنگ جاری در شرقمیانه و سربازگیری ایران از اجتماعات آسیبپذیر مهاجران برای جنگ به نمایندگی از این کشور در سوریه شرایط امنیتی برای هزارهها را بدتر ساخته است. هویت متمایز قومی و فرهنگی هزارهها و تجربهی قرنها تعقیب و پیگرد، از آنها در برابر فرقهگرایی افراطی که توسط ایران تشویق میشود محافظت کرده است. هزارهها، برخلاف شیعهها در لبنان و عراق و حوثیها در یمن، جایی برای رشد و شگوفایی افراطگرایی شیعی نگذاشتهاند. در دههی 1990، عبدالعلی مزاری، رهبر کاریزماتیک و پرجاذبهی هزاره، از روی دست گرفتن یک برنامهی کاری فرقهیی در سیاست افغانستان خودداری کرد و در نتیجه، خودداری او ایران را تشویق کرد تا از رقیبان او در درون و بیرون از جامعهی [هزاره] حمایت کند و پس از مرگ او بهدست طالبان در سال 1995، راهروان او نیز راه او را رفتند. از اینرو، هزارهها حسن نصرالله و مقتدی الصدر خودشان را تولید نکردهاند.
برای بیش از یک دهه، هزارهها در کویتهی پاکستان، هدف خشونتهای فرقهیی بیرحمانهی لشکر جنگوی، گروه ستیزهجوی اسلامی، بودهاند. اما این اجتماع تحت محاصره [هزارههای کویته] هرگز پاسخ بالمثل نداده است. در عوض، آنها عدالتخواهیشان را از طریق روشهای صلحآمیز ادامه دادهاند. دوباره، باوجود کار گستردهی ایران از طریق قنسولگری آن و خانهی فرهنگی ایران که خودم دستهی اول آن را مشاهده کردم، هزارههای کویته، با هویت قومی قوی، در زمینهی افراطگرایی شیعی انعطافپذیری نشان دادهاند. دنبال کردن عدالت با استفاده از روشهای صلحآمیز تا حد زیادی به یک اصل پرورده شده برای این اجتماع تبدیل شده است.
گروههای وابسته به داعش، با از دست دادن ساحهی تحت نفوذشان در عراق و سوریه، بهدنبال سازماندهی حملات مرگبارتر خواهند بود. اما ولایت خراسان در تلاشش برای جنگ فرقهیی در افغانستان ناکام خواهد ماند و با شکست این گروه در شرقمیانه، فرماندهان ولایت خراسان به وفاداریهای سابقهشان باز خواهند گشت. افغانستان در زمینهی فرقهگرایی انعطافپذیر باقی خواهد ماند. اما با فساد گسترده و حکومتداری ناموثر، آیندهی ثبات در افغانستان مشخص نیست.