بهنام خداوند بخشاینده و مهربان. من روز حقوق بشر را دوست دارم. در روز حقوق بشر گلها میشگوفند و غچیها هر طرف پرواز مینمایند. ابرهای سفید مثل کبوترهای زیبای صلح در آسمان این طرف و آن طرف حرکت میکنند. من و پدر مهربان و مادر گرامیام در روز حقوق بشر صبح زود از خواب بیدار میشویم و به قبرستان میرویم. در قبرستان برای نفیسه خواهرم دعا میکنیم و نان گرم سر قبرش میگذاریم تا مرغکها بیایند و بخورند و سیر شوند. من نفیسه را خیلی خوش داشتم. من صنف شش بودم و او در صنف دوازده به مکتب میرفت. در روز عروسی خود پیراهن بسیار مقبول پوشیده بود. بیچاره همان روزی که عروسی کرد فردایش بچهی مامایم او را با تبر کشت. پیراهنش را مادرم نمیدانم به کدام کس داد. پدرم خیلی سر بچهی مامایم قهر شد. ما خیلی ترسیده بودیم. پدرم بچهی مامایم را خیلی دوست داشت و نفیسه را از همین خاطر به او داده بود. مادرم هم زیاد سر عبدول بچهی مامایم قهر شد. مادرم میگفت داماد که زن خود را خوش نداشته باشد زیاد است، مگر حق کشتن زن خود را نمیداشته باشد.
نفیسه که کشته شد نفر چند بار از کابل آمد و از قبر نفیسه عکس گرفت. پدرم به حقوق بشر گفت که نفیسه عکس ندارد و باید که حقوق بشر قصهی نفیسه را در تلویزیون و اخبار نگوید. حقوق بشر قبول کرد.
من هر سال در روز حقوق بشر به خانهی ناهید و جمیله همصنفیهایم میروم و مینشینیم. جمیله اولنمرهی ماست و در صنف پارچههای ادبی بسیار زیبا میخواند. دربارهی میهن، مادر، سواد و عشق به خداوند مهربان مقاله نوشته میکند. همیشه جایزه میگیرد.
روز حقوق بشر به خاطری ارزشمند میباشد که یک انسان بسیار ارزش دارد. حیوانات مثل شیر و گرگ و پلنگ هر وقت گرسنه باشند بر دیگر حیوانات حمله مینمایند. اما انسانها درس میخوانند و ضرورتهای خود را از طریق علم و دانش تکمیل نموده و بینهایت کوشش میکنند که به یکدیگر ضرر نرسانند.
من امسال در روز حقوق بشر برای خواهر جانم نفیسه گریه کردم. نفیسه که کشته نمیشد به خانهی ما میآمد و پارچهی ادبی مرا میخواند، زیاد خوشحال میشد. نفیسه بسیار آدم لایق بود. در کتابچهی دری خود خیلی چیزهای خوب نوشته بود. شعرهای قشنگ در مورد مادر ساخته بود. پدرم پس از کشته شدن نفیسه کتاب و کتابچههای او را در آتش انداخت.
من روز جهانی حقوق بشر را به همهی مردم بزرگوار افغانستان تبریک میگویم. امیدوارم همگی خوش و خندان باشند.