فاطمه ربانی و کنترل سیاسی

خلیل پژواک

دیروز خبر و عکسی از فرشته حسینی، بازیگر زن فیلم «رفتن» منتشر شد که یکی از جوایز جشنواره‌ی فیلم مراکش را به‌دست آورده بود. فرشته حسینی در این عکس، با ظاهر آراسته و سر نیمه‌عریان تندیس این جشنواره را در دست دارد. این عکس هیچ واکنش منفی‌یی را برنینگیخت. نه کسی از نحوه‌ی پوشش انتقاد کرد و نه از موهایش که بیرون از روسری کوچکش افتاده بود. آراستگی ظاهری او نیز اعصاب کسی را به‌هم نریخت. تصور کنید، عکس‌هایی از یک زن دیگر با موهای برهنه و پوششی که با نحوه‌ی پوشش سنتی افغانی هم‌خوانی ندارد، روی جلد یک مجله یا در یک وب‌سایت منتشر می‌شود. وقتی صاحب این عکس را جست‌وجو می‌کنیم، با «فاطمه ربانی» برمی‌خوریم. حالا می‌توانیم این فرض را در نظر بگیریم که در تاریخ سیاسی افغانستان کسی به‌نام برهان‌الدین ربانی رییس‌جمهور افغانستان نشده و آدم سیاسی‌یی به این نام نبوده است. چه واکنشی نشان خواهیم داد؟ احتمالاً از این که یک دختر افغان کاری کرده و توجه رسانه‌ها را به کارش جلب کرده، خوشحال می‌شویم. او را به‌خاطر استقلال عملی که در انتخاب فردی‌اش دارد می‌ستاییم؛ یا حداکثر خواهیم گفت یک دختر افغان نباید این‌گونه ظاهر شود. به‌صورت عموم، نمی‌توان برای شناسایی واکنش مردم سراغ گزینه‌ی دیگری گشت؛ گرچه احتمالاً یک واعظ مسجد آن را مصداق کفر خواهد گفت و نکوهش خواهد کرد.
واقعیت اما این است که یکی از چهره‌های نسبتاً مشهور سیاسی در چند دهه‌ی اخیر، برهان‌الدین ربانی بوده است. کسانی با دیدن آن عکس و جست‌وجویی که برای شناختن صاحبش انجام داده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که فاطمه ربانی، دختر برهان‌الدین ربانی است. نتیجه‌ی این جست‌وجو با آب‌وتابی که رسم معمول رسانه‌های زرد و مخاطبان کنجکاوش است، در اختیار عموم گذاشته می‌شود. ناگهان بسیاری‌ها از این‌که دختر یکی از رهبران مجاهدین که خود عالم دین بوده و از این منظر فردی متشخص و فراتر از آن این خانواده تاکنون در عرصه‌ی سیاسی فعال است، با حیرت و تعجب به آن خیره خواهند شد. این روند که آغاز می‌شود، دیگر منحصر به اظهار تعجب نمی‌ماند. فاطمه فراموش می‌شود و از آن پس بسیاری عکس او را به‌عنوان عکس «دختر برهان‌الدین ربانی» بازنشر می‌کنند. به‌عبارت صریح‌تر، پس از آن، ما حتا شاید نام صاحب عکس را هم فراموش کنیم، یا شاید نامش را نیز به خاطر بسپاریم؛ اما قطعاً او را از فردیتش و هویت فردی‌اش خالی می‌کنیم و به نام دختر رییس دولت مجاهدین خواهیم شناخت. درست به همین خاطر، از او انتقاد می‌کنیم که رعایت آبروی پدرش را نکرده و پا از دایره‌ی ملاحظات سیاسی خانواده‌گی‌اش فراتر گذاشته است.
در این میان، کسی به خودش زحمت نمی‌دهد تا توجه کند که گرچه فاطمه، دختر برهان‌الدین ربانی است، اما خود او نیست. سهم او در سیاست پدرش هیچ است. نقشی در ملاحظات سیاسی پدرش نداشته و شاید مانند پدرش نیز نمی‌اندیشد. در حال حاضر سودای سیاست ندارد و آرمان‌ها و آرزوهایش و به همین ترتیب، دغدغه‌های شخصی و فکری‌اش و سرانجام کار و زندگی‌اش از کار و آرزوها و مسایل فکری پدرش جداست. به نسبت تمایزی که میان دو شخص وجود دارد، درک و فهم هر دو-در این جا برهان‌الدین ربانی و فاطمه ربانی-متفاوت است. این تفاوت‌ها میان دو «کس» بدیهی است.
فهم کج‌دار جامعه در ناتوانی از درک این تمایز به‌صورت ناامیدکننده‌یی آشکار می‌شود. این‌که ما هنوز «حق انتخاب»، «فردیت»، «مالکیت» و تفاوت آن با «استفاده» را درک نکرده‌ایم. آدمی به تناسب ذوق، قریحه، نگاهش به خودش و آرزوها و توانایی‌هایش، حق دارد برای ساختن زندگی مورد پسند خود تلاش کند. صرف‌نظر از تبیین روشمند تمایزات فردی، برای بسیاری از ما تفاوت‌هایی که میان دو-سه فرد وجود دارد، آشکار است. در یک خانواده‌ی کوچک، کسی دوست دارد موسیقی‌دان شود و دیگری دوست دارد سیاست‌مدارد شود. به‌شکل دقیق‌تر، شاید کسی به سمت سیاست رانده شود و پای دیگری به سالن تئاتر باز شود. انسان‌ها تفاوت‌های‌شان را در نگاه‌شان به زندگی و نقش‌شان در جامعه با استفاده از بهره‌گیری فرصت‌ها و موقعیت‌هایی که خود را در آن می‌یابند، آشکار و تعریف می‌کنند.
در غیبت فهم این تفاوت‌ها و تمایزها، کسی مانند فاطمه ربانی اولاً در دستگاه قضاوت عمومی سلب هویت یا آن‌چنان‌که در ادبیات دینی مطرح است قربانی می‌شود، در این جریان فردیت، حق انتخاب و استفاده از توانایی‌ها و فرصت‌ها و سلیقه‌اش بازستانده می‌شود؛ سپس کسی که با چنین بی‌رحمی‌یی قربانی شده است، مورد مواخذه و تنبیه قرار می‌گیرد. سیر به قربانگاه بردن فرد خاطی و سرانجام اجرای قربانی به این ترتیب تکمیل می‌شود.
آنچه که در این میان نادیده گرفته می‌شود، عبور از شرطی شدن زندگی سیاسی است. از این منظر، حق مالکیت فکر، عمل و دیدگاه پدر-به‌خصوص اگر یک سیاست‌مدار معروف باشد-به فرزند هم تسری می‌یابد و مردم به خود حق می‌دهند که او را صرفاً به این دلیل که دقیقاً پایش را جای‌پای پدرش نگذاشته، مجازات می‌کنند. این کار در عصری صورت می‌گیرد که تمامی فرض‌های توجیهی آن باطل شده‌اند. شهروندان کشورهای دیگر، برای‌شان مسأله‌ی اصلی این نیست که فرزندان یک رییس‌جمهور دقیقاً چه‌کاره‌اند. آنچه که حداکثر نیاز ما است، این است که دریابیم فرزند یک سیاست‌مدار مقدر در قاچاق مواد مخدر و امثال آن دخیل نیست. همسر رییس‌جمهور چین-شی جین پینگ- خواننده بود. به نظر نمی‌رسد خواننده بودن زن رییس‌جمهور چین که این روزها سیر گسترش اقتدارش رو به صعود است، مانعی در کار رییس‌جمهور چین باشد یا مایه‌ی نگرانی مردم آن کشور.
به تازگی، فاطمه ربانی در مصاحبه‌یی با بی‌بی‌سی فارسی گفته است که به عرف افغانی احترام می‌گذارد و مدل نیز نیست؛ اما به نظر نمی‌رسد که این حرف او جلو انتقادها را بگیرد. مادامی که نتوان فردیت آدم‌ها، پیچیدگی زندگی، نیازها و آرزوهای آدمی و تفاوت‌های آن‌ها را پذیرفت، نمی‌توان انتظار داشت که کسی قربانی سیاست‌زدگی جامعه نشود.

دیدگاه‌های شما
  1. اگر اجازه تان باشد ميخواهم بگويم كه از هر لحاظ فاطمه حق دارد هر چه ميخواهد، انجام دهد، هر شغلي ميخواهد پيشه كند، هر طور لباسي ميخواهد بپوشد، اتفاقا لباسهايش خيلي قشنگ و عالي و با سطر هم هست، هر جا ميخواهد برود، ميتواند، اما به نظرم دليل اينكه مردم چرا يكباره به او تاختند، اين نبوده كه چرا حجاب را مراعات نكرده، اتفاقا درد اكثر مردم از جايي ديگري بر ميخاست و آن اينكه پدر اين دختر مانع رشد زنان شان شد، عملكرد پدر اين دختر باعث شد تا چند نسل زنان ما همچنان بيسواد بمانند، از پولي كه پدر اين دختر اندوخت، همين اولادها ميخورند و ميپوشند و عيش و نوش ميكنند و آن پول به بهاي بربادي چند نسل تمام شده، اين خيلي عالي است كه فاطمه جان كار ميكند او نه تنها خواسته مدل باشد بلكه كار اصلي او تراشيدن و صيقل كاري سنگ هاي قيمتي مثل لاجورد و زمرد است و بيشتر مردم پيشه اي او را ربط به سنگ هاي ميدهند كه بيشتر از معادن بدخشان و پنجشير قاچاق ميشود. ببينيد مردم ساليان شكنجه شدند، اين درست است كه فاطمه جان شخصا در اين شكنجه دست نداشته اما به عنوان كسي كه از پول اون همه شكنجه ها و قتل و كشتار بيگناهان بزرگ شده، اخلاقا يك بار سري به اون كمپ ها بزند كه پدرش تاسيس كرد، از اون زناني با خبر شود كه. هفت پسر را در راه دين اسلام ( اسلامي كه در اون زمان در خطر بود) قرباني كرده و امروز با توته هاي نان خشك و سبوس همسايه هايش زنده گي ميكند، با او همدردي كند. در كنار آن مليون ها نفري كه مهاجر شدند و در كمپ هاي پاكستان تا هنوز زنداني مانده اند، معيوب و معلول شده اند، همه به خاطر پدر خانم بزرگوار به چنين فلاكتي رسيده اند، آيا آنها مستحق اين نيستند كه اين خانم و اولاده هر جهادي ديگر از ايشان پوزش بخواهد براي آنچه انجام شده و نقصش سر تا پا به آنها رسيده و منفعتش به اولاده رهبران شان.
    من خيلي علاقمند خانم فاطمه شدم چون ايشان ظرفيت بوجود آوردن تغيير را دارند، پس چرا ما يعني مردم آنها را تشويق به اين نكنيم كه از كاركرده گي هاي پدران بي ظرفيت شان پوزش بخواهند، خير پول را كه پدرانشان به ميراث براي شان گذاشته مردم آنرا ميبخشند اما اينها اگر ميخواهند در جامعه با مردم بمانند به عنوان نسل روشنفكر بايد معذرت بخواهند از شاخ قد بلند و غرور شان چيزي كاسته نميشود بر خلاف مورد احترام و خيلي احترام مردم قرار ميگيرند.

    1. لطفا به پدرش توهین نکنید پدرش شخصیت برجسته وطن بود. پدرش را همفکری های شما شهید کردند. شما همیشه در کمال جهالت به شخصیتهای وطن توهین می کنید. وطن را ویران کردیدبس است. این دختر و شوهر بی باکش لغزشی کردند نباید به حساب پدرش نامید. شما هم جهالت خود را کم نموه کتاب مطالعه کنید تا تعصب و دشمنی تان با اقوام دیگر کم شود. امروز دنیای تکنولوژی است اما تو در جهالت فرون اوسطی زندگی میکنی. افسوس به شما تفرقه افگنان

  2. این درست است که هر کدام ما مسولیت شخصی در برابر تصمیم های خود را داریم اما گپ خانم فاطمه ربانی یک روی زشت دیگر دارد. آن تعلق اش با خانواده آقای ربانی هست کسیکه در رواج بنیاد گرایی مذهبی نقش عمده را داشت.
    تاریخ افغانستان بعد از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ شرو ع نشده است. افغانستان پنجاه سال پیش دارای یک قانون مدرن مدنی بود که از حق تحصیل زنان ,تصمیم گیری زنان برای کار بیرون از خانه و پوشیدن لباس و آراستن دلخواه شان دفاع میکرد. درآن زمان پدر فاطمه ربانی در سالهای ۱۳۴۰شمسی به ضد همان آزادی های مدنی زنان که در قانون اساسی بود , بیرق دفاع ازنوامیس دین را همراه با جمع دیگری که امروز بنام رهبران مجاهدین مشهور اند, بلند کردند. ایشان در زمان حکومت داوود خان از افغانستان گریخته و به دامن استخبارات چتلستان و آقای بوتو پناه بردند. این همه داستان سالها پیش از آمدن قوای شوروی در افغانستان اتفاق افتاد. زمانیکه آقای برهاندین ربانی مرض تند روی اسلامی را از مصر در بغل خود آورد, جوانان شوروی که در افغانستان کشته شدند هنوز تولد نشده بودند. جهاد اصلآ یک بهانه برای پاکستان و نوکران اش بود تا افغانستان را تکه و توته کنند که تا امروز ادامه دارد.
    حالا سوال اصلی اینجاست که اگر پدر راست میگفت, امروز دخترخود را چرا مانند زنان روشنفکر افغان پنجاه سال پیش آراسته است؟ اما اگر پدر اشتباه کرده بود پس اینهمه بدبختی بنام جهاد چرا پدرش و امثال اش سر ما نازل کردند ؟ من و میلیون ها افغانیکه جگر گوشه های شان را درین ۴۰ سال جنگ از دست داده ایم امروز یخن کی را بگیریم؟ اگر خانم ربانی ازحقوق زن روشنفکر افغان دفاع میکند پس مبارزه پدرش از زمان ظاهر شاه برای پوشش اسلامی برای چه بود؟ این آزادی هارا زنان روشنفکر افغان پنجاه سال پیش داشتند. آنوقت که زنان افغان در بیرون از خانه مشغول کارو تحصیل با برادران افغان خود بودند , هیچ کس زنی را در کوچه های پاکستان و عربستان نمیدید که در چادری بگردد , چه برسد با روی لوچ شان؟ حالا من و شاید میلیون ها افغان دیگر با این نتیجه رسیده ایم. جنگ چهل ساله ما سر لحاف ملا نصردین بود و بس.
    نصیحت من برای فاطمه ربانی اینست که اگر روح پدر خود را میخواهد شاد کند و گپ پدر خود را در زمین نندازد حجاب را مراعات کند. این کارها را به زنهای افغان بماند که آنهارا پدر مبارک اش پنجاه سال پیش تکفیر کرده بود

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *