گمانهزنیها در خصوص اینکه افراد دولتی با گروه طالبان در ارتباطاند، حرفی تازه نیست. بهویژه در سالهای اخیر، این خبر که گویا شماری از مسئولین بلندپایهی دولتی حامیان پنهان طالبان یا داعشاند، تبدیل به امر مسألهداری شده است. در طی رخدادهای امنیتی ناگوار سال جاری، که جان بسیاری از شهروندان در آنها گرفته شد، این اتهام حتا دامن مشاور امنیت ملی رییسجمهور را نیز گرفت و گفته شد که داعش «نام مستعار» آقای اتمر است. در یکی از موارد اخیر، حملهیی که بر جان معاون اول ریاستجمهوری در ولایت فاریاب صورت گرفت نیز پکهی دیگری به این موضوع زده شد و شخص آقای دوستم ادعا کرد که این حمله از سوی ریاست امنیت ملی سازماندهی شده است. قدرت فزایندهی طالب در سال جاری علیرغم ادعای بلندپروازانهی حکومت وحدت ملی و مانورهای مهیب داعش یا دستکم رویدادهای هولناکی که به این گروه نسبت داده شد، در برابر سکوت کسانی که این اتهام به آنها نسبت داده میشود، مسأله را بدون شک بغرنجتر میسازد. البته نفس همینکه نهاد امنیت ملی نهفقط جهت رفع اتهام از خود، بلکه بر حسب مسئولیتی که دارد و باید به آن عمل کند، نمیخواهد روشنی و ایضاحی بر اوضاع بیندازد و پسزمینههای پیچیدهی اتفاقات امنیتی در کشور را راززدایی کند، خود میتواند کلاف ماجرا را به اندازهی کافی سردرگم سازد.
رویداد تازهیی که در شمال کشور، در قندوز در میان نیروهای خیزش مردمی منجر به کشته شدن یک فرمانده و چهار سرباز شد، در ادامهی همین داستان رخ مینماید. یعنی هر شهروندی پس از اینهمه اتفاق و حادثهی تلخ و مشکوک، لااقل از خود این را باید بپرسد که واقعاً چه چیزی در این کشور جریان دارد؟ چرا باید در تفکیک میان نیروهای دولتی و گروههای مسلح مخالف دولت، یا میان پاسدار و قاتل، اینهمه دچار سرگیجه و درماندگی شد؟ آیا از حداقلهای حق شهروندی بر گردن مسئولین امنیت ملی کشور، یکی این نیست که بهصورت منطقی و مستدل توضیح بدهند که چرا این رسواییهای امنیتی که هرکدام تبدیل به فاجعهیی میشوند، پیهم رخ میدهند؟ مسئولیت مقامهای درجهاول امنیت ملی گذشته از اظهار تأسفی روتین و تکراری، در زمینهی پیشگیری از گسترش وخامت اوضاع یا تبیین چرایی وقوع این اتفاقات در این کشور چیست؟ در بحبوحهیی که فاجعهیی دهان باز میکند و جان دهها نفر را ازشان میگیرد، آدرسهای سرپوشیده و مبهمی از قوطی عطار سر بر میکشند و بهنام «داعش»، ادعا میکنند که عامل این فاجعه آنها بوده؛ اما درست در همین موقعیت، آگاهان مسایل امنیتی کشور، آنهایی که دستی در کاسهی دولت ندارند و مهرهیی از این «وحدت» بهشمار نمیروند، بهصراحت اظهار میدارند که داعش در افغانستان وجود ندارد. این فاصله را چگونه باید پر کرد؟ چه کسی مسئول است؟ بهانهگیریها و صدور هشدارهای پیاپی از آدرس نهادهای امنیتی بهخاطر جلوگیری از شکلگیری اعتراضات مدنی، در ظاهر تصویری از این نهادها عرضه میدارد که شهروندان میتوانند بر اساس آن، مدال بیداری و مسئولیتداری را به مسئولین این نهادها بدهند، اما در کشاکش همین هشدار و اخطار و تهدید، فاجعههای سیاه و هولناکی رخ میدهند، لیکن مسئولین محترم امنیتی ککشان هم نمیگزد و گویا این چیزی است که ربطی به آنها ندارد.
تردیدی نیست که وضعیت امنیتی کشور، با سرعت در سراشیبی وخامت قرار گرفته است. فراتر از بدبینیهای فردی، محاسبهیی اولیه از کشتارهای بیرویه و حوادث امنیتی در ولایتهای مختلف کافی است تا این وخامت و دشواری بهتمامی درک گردد. سران حکومت وحدت ملی و نیز مسئولین ردهاول امنیتی کشور اما، رویکردی بهغایت بد و ناروا در برابر این واقعیت عینی و سرنوشت کشور برگزیدهاند. آنها گاهی همهی کاسهوکوزهها را بر سر حکومتهای قبلی و گذشتهی تاریخی کشور میشکنند و از دهههای جنگ و ویرانی کشور و پس از آن سالهای حکومت متزلزل آقای کرزی منحیث بلاگردان برای بدکاریهای خود استفاده میکنند و گاهی هم پای سوژهی مبهمی بهمیان میآید که عنوان آن را «داعش» بگذاریم، «دشمنان قسمخوردهی این سرزمین» یا هر جن و موجود نامرئی دیگر، تفاوتی در اصل مسأله که همانا فاجعهی جاری در کشور است، نمیآید. خوب است در این زمینه با مسئولین امنیتی همسو شده و بپذیریم که در پشت همهی این رخدادها، دست داعش و یا «دشمن زبون و شکستخورده»ی دیگری در کار است، اما تازه میرسیم به اینکه پس مسئولیت این بزرگان امنیتی چیست؟ چرا نباید این دشمن زبون و شکستخورده که سالهاست از مردم این کشور قربانی میگیرد و هنوز کماکان با همان قوت و شدت به قساوت و جلادیاش ادامه میدهد، از پشت پرده بیرون شده و روی صحنه بیاید؟ چرا آنهایی که پرده و پشت پرده را دیدهاند و به شکستخوردگی دشمن پشتسر آن پی بردهاند، آن پرده را از جلوی رویش کنار نمیزنند؟ آن پردهنشینها چه کسانیاند؟ یعنی آیا نمیتوان این پرسش را بهطور جدی مطرح کرد که آنهایی که بهنام ادارهی نهادهای امنیتی و حفظ امنیت کشور، هزینههای هنگفتی را به مصرف میرسانند و حتا لقمه را از حلق هزاران یتیم و بیوه و درماندهی این مملکت بیرون میکشند، واقعاً مشغول چهکاری هستند؟ تا چه زمانی این دشمنهای نامرئی «زبون و شکستخورده» سرنوشت این کشور و مردم را با تباهی و مرگ رقم بزنند؟ چرا این داستان تراژیک گاهی صاف و سرراست نمیشود تا شهروندان دستکم این را بدانند که چه کس یا کسانی آنها را میکشند. مسئولین امنیتی، نقش نظارت بر رویدادها را ندارند تا پس از هر تباهی و فاجعهیی، با همان فرمول همیشگی اظهار تأسف و همدردی کنند و بگویند که کار «دشمنان مردم ما» بوده و بعد همهچیز به باد فراموشی سپرده شود تا حادثهی دیگری و مرگهای بیمقدار دیگری از راه برسد و جمعی را بر خاک سیاه بنشاند. آنها مسئولاند و اگر این مسئولیت را بهدرستی ادا نکنند، مجرم و خاین به کشور.