چگونه در افغانستان پیروز شویم؟

ایالات متحده باید رویکرد سیاسی جدیدی در قبال افغانستان اختیار کند
نشنل انترست/دانا روراباکر ترجمه: حمید مهدوی


پانزده سال بعد، پس از [کشته شدن] هزاران تن و [مصرف شدن] میلیاردها دالر، ایالات متحده نتوانسته است به بسیاری از اهداف کلیدی‌اش در افغانستان دست یابد. ماموریت ناکام شده است. حالا چه؟ رویکرد فعلی ما، اگر ادامه یابد، یک آینده‌ی پر هرج‌ومرج برای افغانستان و یک دروازه‌ی باز برای اسلام‌گرایان افراطی در آسیای مرکزی تضمین می‌کند. چنین حالتی از یک شکست استراتژیک کلان برای ایالات متحده خبر می‌دهد. اسلام‌گرایان سرانجام به‌دنبال به‌دست گرفتن کنترل در افغانستان و پاکستان هستند که سپس به آسیای مرکزی توسعه می‌یابد.
سقوط ناگهانی در افغانستان بدان معناست که ما با یک مناقشه‌ی جهانی دیگر روبه‌رو خواهیم شد. ترکیه به یک دولت اسلامی بدل شده است و کشورهای خلیج گروه‌های تروریستی تندروِ سنی‌مذهب را تامین مالی می‌کنند که هدف‌شان محاصره و مهار ملاها در ایران،
به‌شمول افراط‌گرایان در افغانستان، است. آیا اسلام‌گرایان به اهداف‌شان خواهند رسید؟ خیر، و ما نمی‌خواهیم پی ببریم. آن‌ها باید حالا شکست داده شوند، زمانی که وضعیت هنوز قابل مدیریت است. یک استراتژی جانشین می‌تواند جلوی یک فاجعه‌ی استراتژیک در آینده را بگیرد.
تلاش‌های ناشایسته‌ی ما در راستای ملت‌سازی در افغانستان روی سه رکن لرزان استوار است که نیاز به تجدید نظر دارد:
-تصمیم‌گیری سیاسی به‌شدت متمرکز
-کنترل پشتون‌ها بر حکومت مرکزی بیش از حد متمرکز، پولیس ملی و ارتش ملی افغانستان
-احترام بیش از حد به منافع و سیاست‌های پاکستان در افغانستان و منطقه.
این طرح ناقص، ریشه در رویدادهای کلیدی تاریخ معاصر افغانستان دارد: حمله‌ی ایالات متحده در افغانستان (در پاسخ به حملات یازدهم سپتامبر) و به دنبال آن موافقت‌نامه‌ی بن در دسامبر 2001 برای بازسازی ساختار دولت افغانستان پس از جنگ. ایالات متحده و سازمان ملل متحد با شکست طالبان حامد کرزی، یک پشتون، را بر مردم افغانستان بر خلاف اراده‌ی آن‌ها تحمیل کرد. بعدا، در جریان لویه‌جرگه‌ی قانون اساسی در دسامبر 2002 در کابل، ایالات متحده و «جامعه‌ی جهانی» افغان‌ها را وادار کردند تا حکومت‌داری متمرکز را، باجود مقاومت داخلی زیاد، بپذیرند. پس از رفتن کرزی از صحنه‌ی سیاسی در سال 2014، ایالات متحده تلاش کرد تا فاحش‌ترین ویژگی‌های حکومت‌داری فاسد او را با تحمیل یک ترتیب دشوارِ تقسیم قدرت میان رییس‌جمهور اشرف غنی و عبدالله عبدالله «رییس اجرائیه»، اصلاح سازد. این ترتیب نیز شکست خورده است.
زمان آن فرا رسیده است که به مردم افغانستان اجازه داده شود آینده‌ی‌شان را تعیین کنند. آن‌ها باید آزادی‌های آتی را داشته باشند:
-[آزادی] انتخاب یک نظام سیاسی به سبک فدرال.
-[آزادی] انتخاب رهبران بدون محک قومی.
-[آزادی] به‌رسمیت شناختن مرز با پاکستان.
-[آزادی] ایجاد شبه‌نظامیان و نیروهای شهربان
ایالات متحده و دیگر قدرت‌های غربی باید کم‌کم به منافع تمام بازیگران منطقه‌یی در افغانستان، از جمله هند و کشورهای آسیای‌میانه، توجه کنند. افغان‌ها باید به علف‌کش‌های ضد خشخاش دسترسی داشته باشند. محصول خشخاش که عمدتا در مناطق پشتون‌نشین کشت می‌شود، ستون فقرات شبکه‌های تروریستی پاکستان-طالبان است و فساد هدفمند را به نیروی اصلی در بخش کلانی از اقتصاد افغانستان تبدیل می‌کند. نظام سیاسی‌یی را که ما ساختیم به هدف قادر ساختن کابل به کنترل این کشور طرح شده است، اما این نظام به طرز ناامیدکننده‌یی نتیجه‌ی معکوس می‌دهد. این نظام، افغانستان را غیرقابل کنترل می‌سازد و متحدان طبیعی ما را در داخل افغانستان تضعیف می‌کند – آن‌هایی که با اسلام رادیکال می‌جنگند یعنی گروه‌های قومی تاجیک، ازبک و هزاره که از اکثریت جمعیتِ چندقومی افغانستان نمایندگی می‌کنند. اما ما بر تضعیفِ آن‌ها اصرار داریم و تملق پشتون‌ها را می‌کنیم – گروهی از اکثریت قاطعی از بنیادگرایان اسلامی از آن ظهور می‌کند.
رییس‌جمهور افغانستان تا امروز تمام والی‌ها، شهردارها، روسای پولیس – و حتا معلمان مکاتب – را تعیین می‌کند. این، نه‌تنها مشوق فساد بیشتر است، بلکه مشروعیت را تضعیف می‌کند. مردم از این که شهردارها، والی‌ها و افسران اجرای قانون از طرف حکومت مرکزی بر آن‌ها تحمیل می‌شود، ناراض و خشمگین هستند. امریکایی‌ها هرگز چنین زیاده‌روی حکومت را تحمیل نخواهند کرد.
سوءقصد اخیر به جان عبدالرشید دوستم، معاون رییس‌جمهور، مثالی است که نشان می‌دهد چگونه سیاست ناکام ما اوضاع را بدتر می‌سازد. حامیان او از اکثریت مردم در ولایت‌های شمالی افغانستان نمایندگی می‌کند. به یاد بیاورند که پس از حملات [یازدهم سپتامبر] 2001 بر مرکز تجارت جهانی و پنتاگون، جنرال دوستم جنگجویان محلی ازبک، تاجیک و هزاره را در جنگ علیه ارتش طالبان رهبری کرد. آن‌ها، به کمک پشتیبانی هوایی ایالات متحده و نیروهای جاسازی‌شده‌ی ویژه‌ی امریکایی، قادر به شکست ارتش طالبان بودند. این نبرد صرف یک نفر تلفات امریکایی داشت. دوستم آن جنگجویان را از پشت اسپ علیه تانک و تفنگ طالبان رهبری کرد. اکنون، او و سربازان اسپ سوار بی‌باک و قهرمانش در یک تندیس سوار بر اسپ که به بنای یادبود پاسخ امریکا شهرت دارد، به تصویر کشیده شده‌اند. این تندیس در «گروند زیرو» در شهر نیویورک است.
امروز، شمال افغانستان به‌مثابه‌ی دروازه‌ی ورودی آسیای مرکزی، به هدفی برای جنگجویان طالبان و داعش تبدیل شده است. ارتش ملی افغانستان قادر به شکست آن‌ها نبوده است؛ چیزی که دوستم، حالا-معاون رییس‌جمهور، را ترغیب کرده است تا خودش به جبهه برود و جلب حمایت کرده و حمله‌ی طالبان را دفع کند.
در ماه اکتوبر، در حالی که کاروان حامل دوستم از ولایت فاریاب می‌گذشت، او و همراهانش کمین شدند. بیش از 50 تن از محافظانش کشته شدند و بسیاری دیگر زخم برداشتند. دوستم به سختی زنده فرار کرد. این حمله سزاوار قوی‌ترین محکومیت‌ها بود. نیروهای ارتش ملی و دیگر واحدهای امنیتی تحت کنترل حکومت چند ساعت قبل از حمله از معاون رییس‌جمهور دور شدند که نشان‌دهنده‌ی امر شومی است. دوستم صرف با دسته‌ی امنیتی شخصی‌اش رها شد که از او دفاع کنند. این رویداد، نمونه‌یی از بی‌تفاوتی حکومتِ پشتون در دفاع از مناطق غیرپشتون علیه حملات طالبان و داعش است. این، برای آن‌هایی که برای ایجاد یک جامعه‌ی نجیب و پایدار تلاش می‌کنند، نشانه‌ی خوبی نیست.
آیا کسی در حکومت مرکزی جزئیات حرکات دوستم را در اختیار جنگجویان طالبان قرار داده بود؟ هم‌چنین، چرا حکومت مرکزی در مورد دفاع از مناطق غیرپشتون علیه حملات مکرر طالبان و داعش تا این‌حد بی‌تفاوت به نظر می‌رسد؟ برای ایالات متحده و متحدانش بسیار دیر است که تعدیلات لازم را به اجرا بگذارد. کانگرس توجه می‌کند. ناکامی یک گزینه نیست – یا نباید یک گزینه باشد. حکومت مرکزی در کابل کنترل را از دست می‌دهد و طالبان در حال پیشرفت هستند. پاسخ، سربازان بیشتر امریکایی و پول نیست، بلکه رهبران با دیدگاهی است که رویکرد ما را تغییر خواهند داد و اراده‌ی سیاسی لازم برای پیروز شدن را فراهم خواهند کرد. برای پیروزی، ما به رویکردهای سیاسی، نظامی و اقتصادی متفاوتی نیاز داریم. واشنگتن دی.سی باید برای آوردن تغییرات سیاسی لازم رهبری اخلاقی را به کار ببرد و از راه فرماندهان ارتش و مردم افغانستان کنار برود و بگذارد آن‌ها پیروز شوند.
فرماندهان ارتش ما برای ایجاد یک نیروی جنگی افغان که توانایی دفاع از این ملت را داشته باشد آخرین تلاش‌های‌شان را به خرچ داده‌اند، اما ماهیت مشکلاتی که افغانستان به آن مبتلا است، از جمله ارتش ناکارآمد، در ماهیت سیاسی‌اند. با دادن خودمختاری به گروه‌های اجتماعی افغانستان و حمایت لازم از آن‌ها در دفاع از خودشان – از جمله پشتیبانی هوایی نزدیک، تدارکات مجدد هوایی، تخلیه‌ی پزشکی از طریق هوا و توانایی جمع‌آوری معلومات استخباراتی – این فرماندهان ارتش قادر به تغییر مثبت اوضاع خواهند بود. ایالات متحده و متحدانش توانایی آن را دارند کاری کنند که این اتفاق با یک هزینه‌ی معقول بیافتد. قوانین فعلی دخیل بودن [در افغانستان] به‌طور مضحکی مانع پیروزی‌اند. به نظر می‌رسد که وکلای مدافع مسئول هستند، نه فرماندهان میدان نبرد. این قانونی‌سازی بیش از حد جنگ نیت نیک دارد، احتمالا هدف آن به حداقل رساندن کشته و زخمی شدن غیرنظامیان است. متاسفانه، چنین چیزی به‌عنوان یک جنگ «خوب» در آن بخشی از دنیا وجود ندارد. ما باید بر این تصور غلبه کنیم که می‌توانیم در جنگ‌ها پیروز شوم بدون این‌که کسی را ناخواسته بکشیم. هم‌چنین، ما باید به‌طور مداوم تذکر تدی روزولت را به یاد بیارویم: «هرگز کسی را آرام نزن».
افغان‌هایی چون دوستم، معاون رییس‌جمهور که مایل‌اند جان‌شان را برای دفاع از جامعه و خانواده‌های‌شان علیه افراط‌گرایان خطر کنند نباید به‌عنوان بخشی از گفته‌یی که نشان می‌دهد اقلیت‌ها در شمال افغانستان عمدا توسط بنیادگرایان اسلامی هدف قرار خواهند گرفت و کشته خواهند شد، بدنام شوند. در عین زمان، اگر احتمالا به غیرنظامی‌یی ناخواسته آسیب می‌رسد، امریکایی‌ها نمی‌توانند واحدهای طالبان را در مناطق پشتون‌نشین هدف قرار بدهند. این دوگانگی دوام نمی‌آورد.
سرانجام، ما باید درک کنیم که پاکستان دوست ما نیست. ما باید به کمک‌های اقتصادی و نظامی به پاکستان پایان بدهیم، چون این کشور از طالبان حمایت می‌کند، طالبانی که شهروندان متحدان امریکایی و امریکا را می‌کشند.
ایالات متحده باید گفت‌وگویی را با رهبران معتبر اقلیت‌های بلوچ، سندی و پشتونِ پاکستان آغاز کند. هند دارد به‌عنوان یک نیروگاه جهانی ظهور می‌کند. آسیای مرکزی آماده‌ی شگوفایی است، در حالی‌که چین، روسیه، جاپان و هند تجارت را افزایش می‌دهند. کشورهای منطقه یک منفعت حیاتی مشترک دارند: شکست دادن بنیادگرایی اسلامی و ترور و ایجاد یک افغانستان با ثبات که به تمام گروه‌های اجتماعی آن احترام بگذارد.
یک افغانستانِ در صلح و متصل به ساختارهای اقتصادی در حال ظهورِ پان آسیایی می‌تواند سرانجام حالت عادی و شگوفایی را در این کشورِ پر از مشکل برگرداند؛ وضعیت عادی و رفاهی که این کشور شدیدا به آن نیاز دارد و سزاوار آن است.
رییس‌جمهور دونالد ترامپ می‌گوید که قصد دارد در مورد سیاست‌های ناکام داخلی و خارجی ما دوباره بیاندیشد و تجدید نظر کند. او نباید افغانستان را نادیده بگیرد. تغییرات قابل مدیریت، هوشمند و مقرون به صرفه در سیاست‌ها در حال حاضر می‌تواند سود استراتژیک قابل توجه در یک دوره‌ی نسبتا کوتاه داشته باشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *