بخش سوم
بهشت گمشده
تلاش برای درک گذشته ما را به یک جدال و چهار عارضه روبهرو کرده است. جدال یا مقاومت در برابر این نظریه که انسانهای گذشته (برخی از آنها اجداد کسانیاند که هماکنون وجود دارند و حرف میزنند) کارهایی کردند که خودشان بستر فروپاشی خود را فراهم آوردند. آگاهی ما امروز دربارهی محیط زیست بهمراتب بیشتر از چند دهه قبل است. حتا هشدارها (نشانهها) در اتاقهای هتلها توجه ما را نسبت به محیط زیست جلب میکنند و درخواست روپاکهای جدید و باز گذاشتن شیرآب، یک نوع حس تخلف اخلاقی بهحساب میرود.
قابل تعجب نیست که باشندگان بومی هاوایی وماوریزها خوش ندارند دیرینهشناسان برایشان بگویند اجدادشان نیمی از انواع پرندگانی را که در هاوایی و زیلاند جدید تکامل کرده بودند نابود ساختهاند، همچنان که مردمان بومی امریکا خوش ندارند باستانشناسان برایشان بگویند که مردمان اناسازی بخشهایی از امریکای جنوبغربی را خالی از جنگل کردهاند. یافتههای دیرینهشناسان و باستانشناسان برای برخی از شنوندگان شبیه به بهانهی نژادپرستانهیی است، پرداخته شده توسط سفیدها برای خلع ید افراد بومی. مثل این است که دانشمندان بگویند «اجداد شما مباشرین بد زمینهایشان بودند، از اینرو سزاوار بودند که خلع ید شوند». برخی ازسفیدپوستان امریکا و استرالیا که مخالف حقوق ماهانه و پرداخت غرامات زمین برای باشندگان بومی امریکا و استرالیا اند، در واقع ابتکار پیشبرد این بحث را بهدست گرفتهاند. نهتنها افراد بومی، بلکه برخی از انتروپولوژیستها و باستانشناسانی که آنها را مطالعه میکنند و با آنها آشنا میشوند، به اکتشافات اخیر بهمثابهی دروغهای نژادباورانه نگاه میکنند.
برخی از افراد بومی و انتروپولوژیستهایی که با آنها همسویی دارند موضعشان افراطی و مخالف است. آنها تاکید میورزند که افراد بومی درگذشته (و معاصرینشان امروز) انسانهای نجیب و مباشرین آگاه محیط زیست بودهاند، طبیعت را از نزدیک میشناختند و به آن احترام داشتند، در بهشت مجازی و بیگناه زندگی میکردند و هرگز هم دست به خلافورزی نزدهاند. چنانکه روزی یکی از شکارچیان نیوگینی به من گفت «اگر روزی موفق شوم که کبوتر بزرگی را از یک سمت روستا شکارکنم، یک هفته انتظار میکشم تا بار دیگر از سمت مخالف کبوترانی را شکارکنم». فقط ساکنان شیطانصفت جهان اولاند که بیگانه از طبیعتاند، به محیط زیست احترام ندارند و ویراناش میکنند.
در واقع، هردوگروه افراطی این جدال – نژادپرستها و آنهایی که به بهشتی درگذشته باور دارند – در نگاهشان نسبت به افراد بومی بهمثابهی کسانی که اساساً – چه فروتر وچه برتر- از افراد مدرن جهان اول متفاوتاند، دچار اشتباه هستند. مدیریت منابع محیط زیستی، از زمانی که انسان هوموسپین به نوآوریهای مدرن، مؤثریت و مهارت شکار در حدود پنجاههزار سال پیش پرداختند، پیوسته یک مشکل پایدار بوده است. آغاز مسکونی شدن قارهی استرالیا در حدود ۴۶۰۰۰ سال پیش، انقراض پیدرپی و سریع نسل پستانداران غولپیکر استرالیایی و سایر حیوانات بزرگ همراه بود. هر یک از سیطرههای انسانی در سرزمینهایی که فاقد انسان بود – چه استرالیا، امریکای شمالی، امریکای جنوبی، مدغاسکر، جزایر مدیترانه، هاوایی و زیلاند جدید و شماری از جزایر پاسیفیک – انقراض نسل حیوانات بزرگی را که بدون ترس از انسانها تکامل کرده بودند، در پی داشت. هرکس میتواند بهدلیل شناخته شده (بعدتر درکتاب توضیح داده خواهد شد) در دام بهرهبرداری بیش از حد و بیرویهی استفاده از منابع محیط زیستی بیافتد: اینکه منابع در نگاه نخست پایانناپذیر و فراوان به نظرمیرسند؛ اینکه نشانههای تخلیهی اولیهیشان بهواسطهی نوسانات عادی در ظرفیت منبع، بین سالها و دههها، پنهان میماند؛ اینکه مشکل است مردم قبول کنند که در استفاده از یک منبع مشترک ازخود خویشتنداری نشان بدهند (که به نام تراژدیهای مشترک یا عام شناخته شده، در فصلهای آینده به آن پرداخته خواهند شد)؛ اینکه پیچیدگیهای ایکوسیستم، اغلباً پیشبینی برخی از پیامدهای آشفتگیهای برساختهی دست انسان را حتا برای متخصص ایکولوژی تقریباً ناممکن میسازد. مشکلات محیط زیستی که امروزه کنترل آن دشوار است، یقیناً در گذشته دشوارتر بوده است. بهویژه دربارهی افراد بیسوادی که نمیتوانستند مطالعات موردی مربوط به فروپاشی اجتماعی را بخوانند، آسیبهای محیط زیست باعث شده تا بهجای درک اقدامات غیرعمدی و پیامدهای غیرقابل پیشبینی، آنان را از لحاظ اخلاقی نابینای مقصر، خودخواه آگاه و درخور مجازات بدانیم. از میان جوامعی که فروپاشیدهاند (مانند مایاها) در زمان خود بیشتر مبتکر، پیشرفته و موفق بودهاند، نه احمق و بدوی.
انسانهای گذشته نه مدیران فاسد و نادانی بودند که سزاوار نابودی و یا خلعید شدن باشند، و نه هم محیط زیستشناسان آگاه و چیزفهمی که مشکلات محیط زیست خود را بهگونهیی حلوفصل میکردند که ما امروز قادر به حل آن نیستیم. آنها انسانهایی بودند مانند ما و با مشکلات گستردهیی که ما امروز با آن روبهرو هستیم، روبهرو بودهاند. آنها نیزمانند ما پیوسته برسر دوراهی پیروزی یا شکست قرار گرفتهاند. این پیروزی و شکست هم بستگی به موقعیت و شرایطی داشته که در پیش میگرفتند. بلی، ا لبته تفاوتهایی بین شرایطی که ما با آن روبهرو هستیم و شرایطی که مردمان گذشته روبهرو بودهاند وجود دارد، اما به اندازهی کافی شباهتهایی نیز وجود دارد که ما بتوانیم از آنها بیاموزیم.
افزون برهمه، کار نادرست و خطرناکی خواهد بود اگر برای توجیه رفتارهای گویا مناسب مردمان بومی در رابطه به محیط زیستشان به فرضیههای تاریخی استناد کنیم. در اکثر موارد مؤرخین و باستانشناسان بیشترینه شواهدی را نشان دادهاند که این فرضیه (دربارهی بهشت – مانند ادعای هواداران محیط زیست) نادرست بوده است. استناد به این فرضیه بهخاطر توجیه رفتارهای گویا مناسب افراد بومی به این مفهوم نیز است که میپذیریم اگر این فرضیه رد شد نسبت به آنان بدرفتاری کنیم. در واقع، موردِ مخالفت با بدرفتاری نسبت به آنها متکی برکدام فرضیهی تاریخی دربارهی تجارب محیط زیستی آنها نیست: این امرمتکی بر یک اصل اخلاقی است، از جمله اینکه اگرکسانی افراد دیگری را فرمانبردار، محروم یا منهدم سازند بهلحاظ اخلاقی نادرست است.