سید اسماعیل بلخی گفته بود «اصلاح وطن خواهی اصلاح بطون باید». این یعنی تقدم قایل شدن به تربیت؛ یعنی تقدم قایل شدن برای مبانی فکری اصلاحات یا تغییرات بنیادین اجتماعی. میگوید تا بطونتان اصلاح نشود و اصلاح درونی در افراد اتفاق نیفتد، اصلاح وطن یا تغییر مثبت بیرونی امکان ندارد.
مخالفت با این سخن بلخی بسیار دشوار است. ما تقریبا بهصورت بدیهی میدانیم که تا آن اصلاح درونی اتفاق نیفتد، از اصلاحات بیرونی در سطح جامعه و فرد خبری نخواهد بود. اما کسانی که در کشورهای پیشرفتهی امروز جهان زندهگی کرده باشند و چشم مشاهدهی خود را برای دیدن اوضاع اجتماعی این کشورها خوب پرورده باشند، میدانند که در تک تک افراد این جامعه اصلاح بطون رخ نداده است. نه فقط در تک تک افراد چنین چیزی رخ نداده، که حتا در جمعیتهای بسیار بزرگ در این ممالک آن اصلاح بطون مورد نظر بلخی را نمییابیم. نمونهی بسیار برجستهاش همین انتخابات اخیر امریکاست که آدمی چون دانلد ترامپ را به قدرت رساند. آن مجموعهی بسیار کلانی که به شعارهای ترامپ دل بستند و رای دادند و کاراکتر شخصی ترامپ را بسیار قابلقبول یافتند، میدانستند که با او تعصب و نژادپرستی و آزمندی و بیباکی و تفرعن پیروز میشود، اما همان خصوصیات را یا میخواستند یا نادیده میگرفتند.
با وجود این، هیچکسی نمیتواند ادعا کند که امریکا یک جامعهی عقبمانده است. حال، هر چند رشد یک جامعه را نباید تحلیل تک-عاملی کرد، یک عامل در تمام کشورهای مدرن و پیشرفته برجسته است: نقش بیطرفانهی دولت در تطبیق درست قانون. در این کشورها غالبا (اگر نه صددرصد) دولتها با شهروندان خود رفتار قانونی میکنند و مجریان و تطبیقکنندهگان قانون به بیطرفی دولت در میان ترجیحات مختلف گروههای اجتماعی احترام دارند. به این ترتیب، مواد آن سندی که باید جلو زورگوییهای شخصی یا تحمیل ترجیحات فرقهیی بر دیگران را بگیرد (سند قانون)، بر همهگان مساویانه تطبیق میشود. معنای این وضعیت این است که شما چه بطون خود را اصلاح کرده باشید و چه نکرده باشید، داور دانایی که شما را در موقعیت مناسبتان میگذارد تشخیص شخصی شما نیست، بلکه قانون کوری است که شخص شما را نمیبیند و تعهدی به ترجیحات شخصی شما ندارد.
ما هر قدر آدم خوب داشته باشیم، اصلاح وطن تضمین نمیشود. اصلاح بطون بدون داشتن دولت قدرتمندی که قانون را بیطرفانه تطبیق کند، راه به جایی نمیبرد.