در هفتهی گذشته، جلال نورانی درگذشت. شاید نگویید جلال نورانی کی بود. حداقل، شاید شنیده باشید که نویسنده بود؛ طنزنویس بود. مرگ جلال نورانی لرزش بسیار خفیفی در صفحهی رادارهای خبری ملک ما ایجاد کرد. حذف شدن یک نامزد گمنام برنامهی ستارهی افغان تکان شدیدتری ایجاد میکند. یکی از هموطنان ابتکاری کرد و عکسی از تشییع جنازهی شکوهمند حبیب استالف را در کنار عکسی از تدفین بیشکوه جلال نورانی گذاشت (حبیب استالف همان آدمربای قهار بود که اعدام شد و خلقی، از همانها که نمیخواهند حتا جنازهی جنایتکار را آزرده کنند، به سوگش نشستند).
در کنار هم نهادن آن دو عکس به این منظور بود که ببینید ما کی را قدر مینهیم و کی را قدر نمینهیم.
در اینجا یک باریکی است که آوردناش به بیانی روشن آسان نیست. آن باریکی این است:
مردم تصمیم نگرفتهاند که با مرگ آدمهایی چون جلال نورانی بسیار سرد و بیاعتنا برخورد کنند. یعنی اینطور نشده که مردم جلال نورانی را بشناسند و اهمیت کارهایش را بدانند (با این فرض که او کارهای مهمی کرده) و در عین حال به او و مرگش بیاعتنایی کنند. بسیاری از مردم سواد معمولی ندارند؛ چه رسد به سوادی که با آن مخصوصا قدر ژانرهای طنزی را بدانند. در ضمن، جلال نورانی مثل اکثر نویسندهگان افغانستان هیچ اثر مهمی نیافریده که حتا در میان باسوادان بهصورت گسترده خوانده شده باشد.
از آنسو، حبیب استالف در میان طرفداران و قربانیان خود آدم مهمی بهحساب میآمد که اقداماتاش مستقیما بر زندهگی آنان تاثیر میگذاشتند. افراد زیادی از او میترسیدند. یعنی حبیب استالف بهصورت مشهود و عملی در کیفیت زندهگی کثیری از افراد محیط خود نقش داشت. عدهیی در پناه وحشتی که او خلق کرده بود میزیستند و عدهیی دیگر برای آنکه در چاه خشم و انتقام او و همراهان او نیفتند با او به اصطلاح راه میرفتند.
با این حساب، در ملکی که آن یکی قلم میزند و از قلم زدنش هیچ حاصلی به مردم نمیرسد و این چاقو میزند و چاقو زدنش تاثیری مستقیم بر زندهگی مردم دارد، نمیتوان مردم کمسواد یا بیسوادی را ملامت کرد که مرگ این دومی برایشان رویداد مهمتری است. مردمان جامعهیی از جنس جامعهی افغانستان همیناند دیگر. آنان مصلحتبین و معیشتاندیشاند و تاثیر حاضر را بر نقشی غایب ترجیح میدهند. مردم تصمیم نگرفتهاند که جلال نورانی را نشناسند و حبیب استالف را بشناسند. زندهگی این مردم در افغانستان، در شرایط زیست اجتماعی، سیاسی و معیشتی ویرانشان، اینگونه شده و آنان را در چنین موضعی فرود آورده. نمیتوان از این مردم انتظار داشت که رفتاری از خود نشان بدهند که با وضعیت واقعی فکر و اقتصاد و فرهنگشان سازگار نباشد. فضای نرمال و طبیعی فضای قدردانی از حبیب استالف است و نه از جلال نورانی. توطئه یا تصمیم رذیلانهیی در کار نیست.