رسانه‌ها چگونه خلع منزلت می‌شوند؟

به نظر می‌رسد که در افغانستان برای رسانه‌ها، مشکل، محدودیت در بیان آزادانه‌ی افکار و واقعیت‌ها نیست، بلکه مشکل اصلی، فقدان برخورد متعهدانه با رسانه و کار رسانه‌یی است. به این‌معنا که نه گردانندگان رسانه‌ها و نه حکومت، به رسانه از آن‌رو که رسانه است نه ابزاری صرف برای غلبه بر آن چیزی که مطلوب است، نگاه نمی‌کنند. دید ابزاری به رسانه، شایع‌ترین دید موجود در این حوزه است. رییس‌جمهور در سخنان خود چیزی را به رسانه‌ها نسبت می‌دهد که فراتر از منصفانه یا نامنصفانه بودن آن، برداشت کاملاً مضحک و آبکی از رسانه را به نمایش می‌گذارد. او باری گفت که از رسانه‌ها «باد می‌برآید». این سخن، اگر از جانب فردی ابراز شود که ذهنیت آن هنوز در مرحله‌ی پیشارسانه‌‌یی قرار دارد، ممکن است مایه‌ی خنده و طنز مردم گردد، اما موجب حسرت و افسوس نمی‌شود. برای این‌که انتظارات و چشم‌داشت‌ها همواره و به‌صورت پیشینی، بر این فرض استوارند که فردی که مورد انتظار قرار می‌گیرد، از هر نگاه اهلیت آن انتظار را دارد. لیکن زمانی که می‌شنویم رییس‌جمهور کشور، کسی که عمری را در فضای باز و مدنی سپری کرده و با لایه‌های متعدد اندیشه و خرد انسانی آشنایی خوبی دارد، چنین سخن نابه‌جایی را در مورد رسانه‌ها اظهار داشته، نمی‌توان در برابر آن از فوران حیرت و شگفتی خود جلوگیری کرد. و چنین است قضاوت در مورد سخنان دیگر اشخاص که با رسانه و منطق کار رسانه‌یی آشنایند، از آن جمله معاون سخنگوی ریاست‌جمهوری که هویت رسانه‌گری آن هنوز برجسته است و از مأموریتش در درون ساختار حکومت و به‌عوض «با رسانه بودن»، از «بر رسانه بودن» اش دیری نمی‌گذرد. فضایی که بر این اساس پدید می‌آید، اندکی گیج‌کننده است. زیرا سخن گفتن از منطق و تعهد رسانه‌یی امری است و کار رسانه‌یی در وضعیت‌های خاص، امری یک‌سره دیگر. یعنی با نظر افگندن به جهتی که رسانه‌یی خاص در وضعیتی خاص در پیش می‌گیرد، الزاماً نمی‌توان حکم بر چنین یا چنان بودن کلیت پدیده‌یی به‌نام رسانه کرد. با این‌حال، واقعیت این است که رسانه به‌عنوان یک پدیده‌ی مدرن، تمام ویژگی‌ها و استلزامات دنیای مدرن را با خود دارد. این بدان معناست که در دنیای فرار و سیال، به‌سادگی نمی‌توان رأی به ثبات پدیده‌هایی داد که در درون این دنیا وجود دارند. معنای این سخن آن است که حرف زدن از ذات یا ماهیت ثابت رسانه، کاری لغو و بیهوده است.
بدین‌ترتیب، ماهیت رسانه و رسانه‌گری نظر به «وضعیت» تنظیم می‌گردد. قابل یادآوری است که منظور از ماهیت رسانه، همان موقعیت و منزلتی است که از سوی رسانه‌گر و وضعیتی که رسانه به آن می‌پردازد، به رسانه بخشیده می‌شود. از این منظر، رسانه در افغانستان منزلت غریب و اسفناکی دارد. برای این‌که یک رسانه نتواند آن منزلت متعهدانه و قابل انتظار را کسب کند، تنها حدگذاری‌ها از سوی حکومت یا دیگر افراد مسلط بر فضای رسانه‌یی مقصر نیست؛ مهم‌تر از آن، نبود آن چیزی یک رسانه را در حدی پایین‌تر از منزلت و جایگاهی که باید از آن خویش می‌کرد قرار می‌دهد که ما در این‌جا از آن به‌عنوان «تعهد رسانه‌یی» نام بردیم. رسالت یک رسانه در هیچ حالت و وضعیتی، نه صرفاً خبررسانی است که آن‌هم اغلب متأثر از روایت‌های رسمی و حکومتی است و نه ماست‌مالی کردن سیاه‌کاری‌هایی که در جامعه صورت می‌گیرد. بازمعنابخشی به و پس گرفتن اخلاق و باوری که در زیر فوران رسوایی‌های حکومتی در حال نابود شدن است و جلوگیری از سقوط خود و دیگران در دام روزمرگی صرف و مواجهه‌ی جدی‌تر با وضعیت نیز رسالت رسانه است. با این‌حال، این بدان معنا نیست که بخواهیم کاسه و کوزه‌ی تمام کاستی‌ها و نااهلی‌ها در دنیای رسانه را بر سر رسانه‌گران بشکنیم. مسأله این‌جاست که در به‌وجود آمدن وضعیتی که به رسانه و رسانه‌گر مجال این را می‌دهد که از تعهد رسانه‌یی خود عبور کنند و به اموری اشتغال بورزند که ضدرسانه‌اند، هم رسانه‌گر و هم مخاطب حاکم بر وضعیت مورد پرسش رسانه نقش دارند. فرقی نمی‌کند که این «عبور از تعهد رسانه‌یی»، به معنای ورزیدن به کاری باشد که اساساً کار رسانه نیست یا کاری که اخلاق رسانه‌یی آن را ایجاب نمی‌کند. حرف و سخن‌هایی که هرازگاهی از خوش‌خدمتی شماری از رسانه‌ها و یا مشخصاً کار و تبلیغ برای اشخاصی که اخلاقاً باید مورد نقد رسانه قرار بگیرند، این‌جا و آن‌جا به‌میان می‌آید، در واقع از همین عبور از تعهد رسانه‌یی حرف می‌زند. این امر، بیشتر از آن‌که مسأله‌ی آزادی بیان و محدودیت‌ها در بیان آزاد را مطرح کند، ریشه در امکان استفاده‌ی ابزاری و غیررسانه‌یی از رسانه دارد که در آن خبری از اخلاق رسانه‌یی نیست و حقوق رسانه و رسانه‌گر در مرحله‌ی ثانوی قرار می‌گیرد.؛ این پرسشی است از وضعیتی که رسانه و ضدرسانه در دل آن، دست در یک کاسه دارند. بنابراین، منع پرسش شدن یک رسانه‌گر یا سرکوب شدن ابراز آزادانه‌ی پرسش‌ها و نظریات، همان‌قدر از منطق و فرهنگ بدوی و پیشارسانه‌یی آب می‌خورد که سفیدکاری رسانه‌یی سیاهی‌هایی که همچون اختاپوتی جامعه را در چنگ خود می‌فشرد. آن‌هایی که با استفاده از تمام امکان‌ها صرفاً به این دلیل که یک رسانه را در اختیار دارند، به‌قول معروف، «روی خنجر گل مرسل می‌زنند»، در غیرقابل‌تحمل شدن وضعیت و «ابتذال شر»، کم‌تر از کسانی سهم ندارند که رسانه را از اساس نفی می‌کنند. از این‌رو، نقدی که بر رسانه می‌توان وارد کرد، همیشه دارای دو وجه است: بررسی وضعیت تعهد رسانه‌یی که برمی‌گردد به رسانه‌گر، و دموکراسی در رسانه که این امر، حوزه‌ی مخاطبان رسانه را مد نظر دارد و در گام نخست، قدرت حاکم را. چیزی که در افغانستان بیشتر به‌مشاهده می‌رسد، این است که این دو وجه به‌درستی از هم تفکیک نشده و اغلب نارسایی‌های رسانه‌یی، بر پدیده‌ی زشت و تلخ، اما کلیشه‌یی «وضع محدودیت بر رسانه‌ها» حمل می‌گردد. این مسأله سزاوار انکار نیست، اما تمامی مشکلات در حوزه‌ی کار رسانه‌یی در افغانستان را نمی‌توان به آن فروکاست داد. رسانه از آن قدرتی باید برخوردار باشد که این وضعیت را مهار کند؛ نه فرد و نهادی بتواند رسانه‌یی را به خدمت بگیرد و نه مجال وضع محدودیت بر رسانه برایش میسر باشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *