دیپلماسی فعال روسیه در قبال افغانستان: تلاش برای بقا یا رقابت با امریکا

شریف حضوری

صلح در افغانستان با بن‌بست مواجه شده است. امنیت روز به روز وخیم‌تر می‌شود و تلفات نیروهای امنیتی سیر صعودی را نشان می‌دهد. همسایه‌های افغانستان به‌دلیل رقابت‌های سیاسی و امنیتی، کشور را به صحنه‌ی تاخت‌وتاز استخباراتی خود مبدل کرده‌اند. نیز از سویی شرکای افغانستان مانند امریکا و کشورهای عضو ناتو، طرح مشخص و واضحی برای سروسامان دادن به وضع کنونی دیده نمی‌شود. در یک همچون خالیگاهی علاوه بر کشورهای همسایه، قدرت‌های دورتری مانند روسیه نیز بی‌میل نخواهد بود تا با دادن نقش هجومی به بازیگران خویش، توپ را به دروازه‌ی حریفانش از جمله امریکا بیندازد.
تردیدی نیست که اهمیت روسیه در قضایای افغانستان به‌ویژه در مشارکت این کشور در قضیه‌ی صلح و نزدیکی با مخالفان مسلح (طالبان) روز به روز برجسته‌تر می‌شود. اذعان سفیر روسیه مبنی بر داشتن ارتباط با طالبان و نشست‌های اول، دوم و اینک سوم که در 14 ماه اپریل برگزار گردید، گواه بر این مدعاست. حضور کشورهای ذیدخل منطقه در نشست سوم بر تاثیرگذاری و اهمیت آن افزود اما بی‌میلی افغانستان از تحرکات روسیه و نیز عدم شرکت امریکا در این نشست، در کل رویای روس‌ها را در موفقیت دیپلماسی رونماشده با تردید مواجه ساخت. حضور افغان‌ها با کارمندان میان‌رتبه‌ی وزارت خارجه در این نشست و نیز تبلیغات ژنرال‌های امریکایی مبنی بر حمایت روس‌ها از طالبان آن‌هم درست در روزهای قبل از نشست، گواهی بر سبوتاژ کردن این نشست مهم و حیاتی بود.
آگاهان، رونمایی دیپلماسی فعال روس‌ها و نیز نزدیکی با طالبان را با رویکردهای متفاوتی بررسی کرده‌اند. رویکرد امنیتی، رویکرد اقتصادی و رویکرد سیاسی-استراتژیک. رویکرد اول، نزدیکی روس‌ها با طالبان را بیشتر برخواسته از تهدید داعش می‌پندارد تا از رهگذر همکاری با طالبان بتواند آن را خنثا نموده و مرزهای جنوبی خویش را بیمه نماید. طرفداران رویکرد اقتصادی بیشتر بر مثبت خواندن این رابطه‌ها تاکید دارند. آنان بدین باور اند که نزدیکی روس‌ها با مخالفان دولت اسباب تشویق این گروه را برای پیوستن به مذاکرات صلح فراهم خواهد کرد و باب نشست‌های رودرروی دولت و مخالفان را خواهد گشود. این طیف با عاریت گرفتن از نظریه‌ی لیبرال‌های نهادگرا معتقدند که با برقراری صلح و ادغام این گروه در چارچوب کلان سیاسی آن‌هم در یک روند دموکراتیک، عطش جنگ خاموش خواهد شد و راه برای همکاری‌های اقتصادی میان افغانستان با کشورهای همسایه، منطقه و جهان هموار خواهد شد و روسیه نیز از این راه سودهای تجاری و اقتصادی فراوانی را کسب خواهد کرد.
جریان رویکرد سیاسی-استراتژیک، نزدیکی روس‌ها را ناشی از رقابت منطقه‌یی و یا هم جهانی این کشور با امریکا می‌داند. بدین مفهوم که روس‌ها دیگر علاقمند نیستند تا تنها نظاره‌گر بازی غربی‌ها در زمین افغانستان باشد بلکه نه‌تنها یک بازیگر فعال، می‌خواهد مربی چیدمان بازیگران در میدان بازی نیز باشد که با ایجاد ارتباط و حتا کمک تسلیحاتی به طالبان تا حدی این امر تحقق پیدا می‌کند. طرفداران این رویکرد معتقدند که با ورود روسیه به قضایای افغانستان، روس‌ها وزنه‌ی سیاسی-استراتژیکی خود را به رخ امریکا خواهد کشید و به چانه‌زنی در سطح منطقه‌یی و بین‌المللی با رقبای خود به‌ویژه امریکا دست خواهد زد. بدون شک خواستگاه رویکرد سوم گذشته نه‌چندان دور می‌باشد که در یک اقدام نابرابر، همه بازیگران روس توسط امریکا و هم‌پیمانانش در زمین افغانستان کیش‌ومات شدند. پس اینک فرصت تاریخی برای روس‌ها به‌وجود آمده تا با اقدام تلافی‌جویانه آن‌هم به‌طور مخفی تاوان خون‌های ریخته‌شده‌ی برادران‌شان را از قاتلان امریکایی‌شان بگیرند. صد البته همین رویکرد، مباحث کلان استراتژیک مانند مقابله با صدور تروریسم به آسیای میانه و نیز جلوگیری از استقرار دایمی پایگاه‌های نظامی امریکایی‌ها در قلمرو افغانستان (حیات خلوت روس‌ها) را نیز در دخیل شدن روس‌ها در قضیه‌ی افغانستان بی‌تاثیر نمی‌داند. اما آنچه که کمتر بدان توجه شده و علت دخالت روس‌ها در قضیه‌ی افغانستان را با این دید بررسی کرده «گفتمان ظهور دوباره‌ی روس‌ها به‌عنوان قدرت بزرگ جهان و یا حفظ و الزامات آن» است که در این مجال به‌صورت مفصل بدان خواهیم پرداخت. با ذکر این سوال که لازمه‌ی تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ و تاثیرگذار در عرصه‌ی جهانی چیست و روس‌ها برای رسیدن به این جایگاه چه راه‌های را باید طی نمایند؟ بحث را پی می‌گیریم.
اندیشمندان، کشورها را به دسته‌های مختلف از منظر قدرت دسته‌بندی کرده‌اند. ابرقدرت، قدرت بزرگ، قدرت میانه و قدرت کوچک نمونه‌هایی از این تقسیم بندی است. البته در این میان کشوری که بخواهد زینه‌های قدرت را طی کند لاجرم از قدرت کوچک شروع و با سپری کردن قدرت میانی، به قدرت منطقه‌یی مبدل خواهد شد. سپس با تجربه‌ی قدرت در حال ظهور راه را برای تبدیل شدن به قدرت بزرگ برای خود هموار خواهد کرد که در صورت داشتن قابلیت بالا زمانی نیز خواهد رسید که خود را در جایگاه قدرت برتر یا ابرقدرت ببیند. برای ترقی از یک مرحله به مرحله‌ی دیگر معیارهای بسیار بالایی لازم می‌باشد و برای طی این مراحل ممکن سال‌های طولانی ضرورت باشد و یا هم کشوری هرگز نتواند هیچ‌یک از این سطوح قدرت را تجربه نماید. گفتنی است کشوری که واجد شرایط تبدیل شدن به قدرت بزرگ باشد، لازم است توسط کشورهای دیگر پذیرفته شود و یا هم شده باشد بدین معنا که قابلیت‌های انکارناپذیری را از خود به نمایش بگذارد و فرصت نادیده گرفتن را برای کشورها باقی نگذارد. دوم این‌که بتواند خواهش‌ها و امیال خود را بر کشورهای دیگر و حداقل کشورهای منطقه تحمیل نماید. بدین معنا که قدرت اجبار و مجبور کردن کشورهای حوزه‌ی نفوذ خود را دارا باشد. سوم این‌که از نگاه مساحت و بزرگی جغرافیایی به حد کافی وسعت داشته باشد تا بتواند در هنگام بروز اختلافات نظامی و اقتصادی زنده بماند و یا هم خود را حفظ کند.
با شاخصه‌های بیان شده، پرواضح است که روسیه را می‌توان به‌عنوان قدرت بزرگ در نظر گرفت. با ذکر این‌که روسیه توسط کشورهای حوزه‌ی نفوذش به‌ویژه کشورهای مشترک‌المنافع به‌عنوان یک قدرت پذیرفته شده و کشورهای دیگر مانند گرجستان و اوکراین را که تا حدی از زیر بار این مسئولیت شانی خالی می‌کرد، ظاهرا وادار نموده تا امیال روس‌ها را نادیده نگیرند. نیز با تهاجم به گرجستان و الحاق شبه‌جزیره‌ی کریمه از اوکراین، توانست قدرت اجبار خود را به رخ کشورهای منطقه بکشد که صد البته خیلی هم کارساز بود. در پهناور بودن روسیه و دارا بودن ذخایر هنگفت آن کشور شکی نیست و در بدترین شرایط حتا پس از حمله‌ی اتمی نیز خواهد توانست به حیات خویش ادامه دهد. از ظواهر پیداست که دعوای روسیه بر سر جایگاه قدرت بزرگ نیست بلکه تقلا برای حفظ جایگاه فعلی و یا هم تلاش برای تبدیل شدن به ابرقدرت دنیاست. به‌دلیل کاندید بودن جدی چین جهت احراز جایگاه ابرقدرت بعد از امریکا، رویای روس‌ها ممکن است چند دهه دیرتر به تحقق بپیوندد اما با محیط ژئواستراتژیک که روسیه با آن مواجه است و چنانچه سعی جدی ننماید بعید نیست تا از جایگاه فعلی به سطح پایین‌تر سقوط نماید. این‌جاست که فاکتورهای ذکر شده مانند پذیرفته شدن توسط دیگران، دارا بودن قدرت اجبار و توانایی تحمیل دیدگاه بر کشورهای دیگر جهت حفظ جایگاه قدرت بزرگ اهمیت می‌یابد و تکاپوی روسیه نیز برای حفظ موارد یاد شده می‌باشد.
بدون شک افغانستان همسایه‌ی دور روسیه و دیوار به دیوار شرکای استراتژیک آن مانند تاجیکستان می‌باشد و از این طریق یکی از حوزه‌های نفوذ آن کشور به‌حساب می‌آید. با حضور نظامی امریکا و ناتو در خاک افغانستان و تاسیس پایگاه‌های نظامی و نیت ماندن طولانی در این کشور، نگرانی روس‌ها را مبنی بر تاثیرگذاری بر کشورهای حوزه‌ی نفوذش بیشتر کرده است. برای شکست این ماموریت، روس‌ها از هیچ اقدامی دریغ نخواهند کرد و راهی بهتر از ارتباط با طالبان و حتا تسلیح مخالفان مسلح و گشودن جنگ نیابتی و پنهان بر ضد امریکا و ناتو، پیش پای روسیه نخواهد بود. برگزاری تمرین‌های نظامی با اردوی پاکستان در این اواخر و گرم‌گیری روابط با آن کشور تا پیشنهاد فروش تسلیحات پیشرفته را در امتداد همین سیاست‌ها باید در نظر گرفت. بر دولت افغانستان و شرکای قدرت لازم است تا با درک صحیح از وضعیت کنونی سیاست بین‌الملل و نیز بازی رقبای منطقه‌یی، با کشور ها و قدرت‌های مطرح، وارد عمل شوند و سعی نمایند در دام رقابت‌های آن‌ها نیفتند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *