فارین افِرز/جاوید احمد/ ترجمه: حمید مهدوی
در 19 مارچ، زمانی که یک سرباز افغان در پایگاهی در ولایت هلمند آتش گشود، در نتیجهی آنچه که حمله سر-بر-آبی خوانده میشود سه سرباز امریکایی زخمی شده و یک کماندوی افغان کشته شد. این مورد دیگری بود که در آن یک سرباز ناراضی افغان اسلحهاش را نشانه رفت تا یا پرسنل ناتو یا نیروهای افغان را بکشد یا تلاشهای جنگجویان طالبان را تسهیل کرد تا این کار را بکند. اینگونه حملات خودی تهدیدی است که پیشرفتی را که پس از پانزده سال جنگ در افغانستان حاصل شده است، خنثا میکند.
باور عمومی این است که این موجی از حملات در تلافی تمام انواع نارضایتیهای شخصی اتفاق میافتد که در اذهان تعداد خاصی از نیروهای افغان تشدید میشود. اما من در یک مطالعهی اخیر انگیزهی متفاوتی یافتم. حملات خودی بهطور فزایندهیی به تاکتیک جنگی ترجیحی طالبان تبدیل شده است، گروهی که به خوبی میداند چگونه از منابع محدود حداکثر استفاده را ببرد و دو ضعف در تشکیلات ملکی-نظامی ایالات متحده را میفهمد: بیزاری و نفرت عمیق از تلفات و نیاز باور به این که امریکاییها دلایلی برای جنگیدن دارند. طالبان، به نوبتشان، توانستهاند فاصلی بین نیروهای امریکایی و افغان ایجاد کنند.
از سال 2017، تخمینا 102 مورد حملهی خوبی مستند حداقل 157 پرسنل ناتو را که عمدتا سربازان و قراردادیهای غیرنظامی امریکایی بودند، کشته است و بیش از 205 تن را زخمی ساخته است. قبل از سال 2008، دلیل کمتر از یکدرصد تلفات کلی پرسنل ناتو در افغانستان حملات سبز-بر-آبی بود؛ با این حال، در سال 2016 این نسبت به 12.5 درصد افزایش یافت. افزایش 30000 سرباز در جمع سربازان امریکایی در ماه دسامبر 2009، در افزایش حملات خودی یک نقش مهم بازی کرد. مسلما، حملات خودی عامل افزایش سربازان امریکایی نبود، اما افزایش تعداد نیروها زمینه را برای اهداف بیشتر مرئی امریکایی و ناتو برای بهره برداری طالبان فراهم کرد. در چند ماه، این تلفات از تلفاتی که عامل آن مستقیما طالبان و دیگر گروههای ستیزهجو بود بیشتر شد. این حملات باعث تلفات تقریبا 557 سرباز افغان نیز شده است. فراتر از تلفات، این حملات باعث رشد بیاعتمادی بین پرسنلهای ناتو و نیروهای افغان شده است، چون آنها با یک دشمن مشترک میجنگند.
دلایل متعددی برای وقوع چنین حملات وجود دارد. نخست، طالبان روی نفوذ در نیروهای افغان بهعنوان راهی به نهتنها هدف قراردادن پرسنلهای افغان و ناتو بلکه برای جمعآوری اطلاعات استخباراتی تاکتیکی و تضعیف همکاری آنها، تمرکز کردهاند. بیشتر نفوذ در صفوف پولیس محلی افغانستان که به درستی بررسی نشدهاند، اتفاق میافتد؛ شبکهیی از واحدهای مدافع روستاها با حمایت مالی ایالات متحده که توسط نیروهای امریکایی برای محافظت از جوامعشان آموزش ابتدایی دریافت میکنند.
دوم، طالبان پرسنل سرکش و ناراض پولیس یا ارتش افغانستان را استخدام میکنند تا یا یک حملات خودی را تسهیل کنند یا شخصا به نمایندگی از شورشیان حملات را انجام بدهند. طالبان اغلب با استفاده از مشوقهای مالی، فشار ایدیولوژیکی و ارعاب – از جمله ربودن اعضای خانواده و همچنین نفوذ شبکههای قبیلهیی – سربازان افغان را مجبور میکنند.
سوم، طالبان در جعل هویت ماهر اند و اعضای این گروه وانمود میکنند پرسنل پولیس یا ارتش افغانستان هستند تا هنگام نفوذ در ایست های بازرسی از بازرسی امنیتی و موانع فرار کنند. این گروه به استفاده از یونیفورمها و کارتهای هویت جعلی سربازان افغان برای نفوذ به صفوف امنیتی افغانستان شهرت دارد. هرچندگاهی، این تاکتیکها تاحدودی تسهیل یا دست داشتن سربازان سرکش افغان، بهویژه در تهیهی کارتهای هویت و دسترسی به پایگاهها، را شامل بوده است.
سرانجام، در حملاتی که انگیزهی شخصی دارند، اغلب یک سرباز ناراضی افغان به تنهایی و بدون راهنمایی یا فشاری از سوی طالبان عمل میکند. دلایل برخوردهای شخصی متفاوت است اما میتواند نارضایتیهایی را که ریشه در توهینهای شخصی، درک نادرست از فرهنگ، بیاحترامی به باورهای دینی و هنجارهای محلی و تلفات ملکی دارند را شامل شود. گاهی، سوءتفاهم میان پرسنل افغان و ناتو به تنشها دامن زده است و گاهی نیز مترجمان و مشاوران فرهنگی مکالمات را غلط ترجمه کردهاند که باعث سوءتفاهم و احساسات بد میشود. و در برخی موارد، مترجمان نظرات شخصی خود را در جریان ترجمه دخیل ساختهاند که برداشت نادرست از مشکلات خلق میکند.
حداقل 25 درصد تمام 102 حملهی خودی از سال 2007 بدینسو به نفوذ، اثرگذاری یا جعل هویت توسط طالبان نسبت داده شده است؛ 14 درصد به همکاری یک سرباز افغان با طالبان؛ و بیش از 40 درصد به انگیزهها و نارضایتیهای شخصی نیروهای امنیتی افغانستان. دلایل حملات باقی مانده نامشخص است؛ عمدتا به این دلیل که این حملات مهاجمان بلافاصله در تیراندازی متقابل کشته شدهاند.
چگونه حملات را محدود ساخت؟
ایالات متحده و ناتو باید به سربازانشان در مورد فرهنگ و هنجارهای اجتماعی محلی آموزش بدهد. با این حال، سربازان همیشه در رفتارشان از چنین آگاهییی تبعیت نمیکنند. حتا در پایگاهها و تسهیلات مشترک، گزارشهایی در مورد بدرفتاری زبانی با سربازان افغان و تمسخر آنها در حضور سربازان دیگر وجود دارد.
در یک نمونهی آن از ماه مارچ 2013 در میدان هوایی بگرام، یک سرباز امریکایی بهشدت یک فرمانده افغان را، زمانی که او سهوا کارکنان تلویزیون را در یک مکان حساس برای فلمبرداری هدایت کرد، در محضر عام مواخذه کرد. در پاسخ، این فرمانده خشمگین افغان به سرباز امریکایی از طریق ترجمان او گفت: «اگر اسلحه میداشتم، یک خشاب کامل را به شکمات خالی میکردم». برخی از نارضایتیهای معمول در میان سربازان امریکایی در مورد سربازان افغان، طبق یک مطالعهی انجامشده در سال 2011، شامل «استفادهی مواد مخدر غیرقانونی، دزدی کلان، بیثباتی شخصی، عدم صداقتف ناکارآمدی، بیاحتیاطی در استفاده از اسلحه، افسران فاسد، اتحاد پنهانی با شورشیان، نرخ بلند ترک وظیفه، روحیهی بد، تنبلی، بهداشت دافعه و آزار و اذیت سگها» میشود.
فرماندهان ناتو و افغان اقدامات متعددی را برای پاسخ دادن به این تهدید روی دست گرفتهاند، از جمله تجدید نظر در الزامات آموزشیشان برای نیروهای افغان، سخت کردن فرایند سربازگیری و ثبت بیش از 90 درصد نیروهای امنیتی 350000 نفری افغانستان در پایگاه دادههای بیومتریک. در برخی از موارد، تازهسربازهای پولیس افغان تمرینات میدانیشان را با تفنگهای چوبی انجام دادهاند، در موارد دیگر، اسلحهیی که در اختیار تازهسربازها برای اهداف آموزشی قرار داده شدند اغلب بهخاطر جلوگیری از خطر بالقوه برای آموزگاران ناتو، خشاب نداشتند.
اقدامات بیشتر حضور بیشتر ماموران استخباراتی امریکایی در صحنه؛ دستور به سربازان ناتو که همیشه یک اسلحهی آماده در دسترسشان باشد؛ یکجاسازی «فرشتگان نگهبان» با واحدهای افغان برای تهیهی اطلاعات استخباراتی در مورد سربازان همکار و تعلیق گشتزنی و عملیاتهای مشترک با واحدهای کوچکتر از کندک پولیس و ارتش افغانستان را شامل میشود. فرماندهان افغان و ناتو همچنین کتابهای راهنمای مختلفی را برای آموزش به سربازان دو طرف در مورد همکاری فرافرهنگی تهیه کردهاند.
از زمانی که این تغییرات در اواسط سال 2012 آمد، مقامهای افغان صدها سرباز را بازداشت کرده یا عزل کردهاند و حملات خودی 80 درصد کاهش یافته است. با این حال، سربازان افغان، بهویژه پولیس محلی، مستعد پذیرش نفوذ طالبان با استفاده از یکی از این شیوهها باقی ماندهاند. هنوز کارتهای هویت جعل شده میتوانند، رهبران قبیلهیی هنوز میتوانند ارعاب شده یا تحت تاثیر قرار بگیرند و با توجه به این که فساد در افغانستان از هیچ کسی پوشیده نیست، بررسیکنندگان سطح پایین و متوسط در نهادهای امنیتی افغانستان هنوز میتوانند رشوه بگیرند.
حملات خودی یک پدیدهی پیچیده باقی مانده است، اما این حملات در جنگ مدرن تازه نیستند. همیشه تاحدودی عدم قطعیت وجود خواهد داشت اما مشکل اساسی فقط نارضایتیهای شخصی نیستند، بلکه نفوذ طالبان نیز است. نواقص و کمکاریهای عملیاتی خطرناک که در نهادهای امنیتی افغانستان نفوذ می کند، دخول/نفوذ را ممکن ساخته است. مهمترین آنها خلاهای رهبری قابل توجهی است که در نهادهای امنیتی در کابل و در هر شش قول اردو وجود دارد. نیروهای افغان فاقد قابلیتهای حیاتی استخباراتی، نظارتی و شناسایی هستند که شدیدا بر موثریت جنگی آنها تاثیر میگذارند. باوجود این حقیقت که مبارزه با ستیزهجویی یک تلاش استخبارات-محور است، هماهنگی میان نیروهای امنیتی و استخباراتی افغانستان اندک است.
علاوه بر این، نهادهای امنیتی افغانستان بهطور فزایندهیی سیاسی شده است. دخالت زورمندان سیاسی در امور امنیتی که ساختارهای فرماندهی رسمی را نادیده میگیرد یک اتفاق معمول است. واحدهای پولیس محلی افغانستان، جایی که اکثریت نفوذ طالبان صورت میگیرد، این پویایی را مجسم میسازد. از جمله 30000 مردی که پولیس محلی افغانستان را تشکیل میدهد، هزاران عضو آن بهعنوان محافظان زورمندان محلی خدمت میکنند. در موارد دیگر، یک بخش قابل توجهی از نیروهای پولیس صرف روی کاغذ وجود دارد.
بهدلیل این خلاهای عملیاتی حیاتی، نیروهای افغانستان تلفات هشداردهندهی 15000 نفری را صرف در هشت ماه نخست 2016 تحمل کردند. نیروهای افغانستان همچنین اصطکاک 2.4 درصدی را هر ماه تحمل میکنند که شدیدا موقف عملیاتی آنها را تضعیف میکند. برای اصلاحات اساسی در رهبری و ظرفیت نهادی نهادهای امنیتی افغانستان هم در سطح راهبردی و هم در سطح تاکتیکی، باید اقدامات جدی باید روی دست گرفته شود. این، قطعا نفوذ طالبان یا شانس راضی شدن نیروهای افغانستان به کشتن شریکان بینالمللیشان را به حداقل خواهد رساند.