ستار ثابت
چیزی کم یک هفته بعد از سرازیر شدن مادر بمبها بر موضع داعش در اچین ننگرهار و گزارشهای ضدونقیض از نتیجهی آن، گویا داعش با تیرباران کردن شش نفر در دو ولایت سرپل و لوگر واکنش خودش نسبت به این رویداد را بروز داده است. چهار نفر در ولایت شمالی سرپل به ظن همکاری با دولت و دو فرد دیگر در ولایت لوگر به اتهام «روابط نامشروع» توسط گروههای مسلح تیرباران شدند. اتفاقی که در ولایت لوگر یک زن و یک مرد را قربانی خود کرد، به تصریح مسئولان محلی توسط طالبان انجام شده است. اما همین ابهام و ایهام در خصوص حادثهی ولایت سرپل و چهار قربانی آن نیز وجود دارد. نظر به گزارشی که بیشتر از زبان رسانههایی که تحت نفوذ حکومتاند، یعنی بهدنبال یک روایت رسمی از قضایا میگردند، ارائه میگردد، سردرگمی نفسگیری در بهدست دادن تعریفی روشن و مشخص از گروههای تروریستی در نزد حکومت وجود دارد. البته به این سردرگمی عجیب باید از جایی پی برد که این رسانهها و گزارشات، سعی دارند بگویند که احاطه و اشراف معلوماتی دقیقی بر گروههای تروریستی دارند که از قضا، این باور در ادعاهای سران حکومتی و بهویژه مسئولین نهادهای امنیتی نیز بهمشاهده میرسد. بهعبارت دیگر: آنها طوری از هویت و مشخصات گروهی گروههای تروریستی و حتا تعداد نیروهای زنده و شمار کشتهشدههایشان حتا در گنگترین و غلطاندازترین حوادث حرف میزنند که گویا رابطه و تبادل معلومات دقیق و هرلحظهیی میانشان جاری است. پرپیداست که چنین نیست. برای اینکه مضحکتر از این نمیتوان یافت که با چنین آگاهی و کنترل معلوماتی دقیقی، باز هم شاهد درماندگی و سردرگمی گستردهیی باشیم که اکنون حکومت و مسئولین نهادهای امنیتی در آن گرفتارند. با اینحال، شاید شگفتتر این مسأله باشد که اگر به احاطهی معلوماتی و استخباراتی اینچنینی حکومت بر گروههای تروریستی شک کنیم –که روشن است باید شک کرد- لااقل نمیتوان بهسادگی پذیرای این شد که نهادهای امنیتی و کنترلگر، حتا از اندکترین میزان آگاهی بر وضعیت خود و گروههای دشمن نیز برخوردار نیستند. به این معنا که ماجرا در اینصورت، خیلی غریب و ترسناک خواهد شد. اما اتفاقات جاری و نحوه و نظمی که این اتفاقات از آن پیروی میکنند، گویای این است که متأسفانه، حکومت فارغ از ادعاها و بلوفهای رسانهیی، هیچ نمیداند که بر مناسبات سیاسی و امنیتی در کشور، چه منطق غافلگیرکنندهیی حاکم است: در روز روشن، در قلب پایتخت، تروریستان نفوذ میکنند و با انفجارهای پیهم بیش از پنجاه و هشتاد شهروند کشور را میکشند، آنوقت حکومت و مسئولین نهادهای امنیتی کاغذپارههای خودساختهیی را به خورد مردم میدهند که در آنها حتا جزئیترین مشخصات هویتی و مختصات مکانی گروههای تروریستی در فلان و فلان منطقهی پاکستان سخن گفته شده است. این سناریو بیشتر از آنکه سرگرمکننده باشد، تلخ و تباهیآور است.
از خلال این مسایل، اگر بتوان به نتیجهی قابلقبولتری دست یافت، آن نتیجه احتمالاً این خواهد بود که حکومت نیز به اندازهی شهروندان، دچار استیصال و درماندگی است و سرریز شدن مداوم رویدادهای ناگوار و سنگینی که حکومت تنها بعد از آنکه طی هر یک از آنها شماری از شهروندان کشته میشوند و داد و فریادی از بازماندگانشان بلند میشود، میبیند که چه اتفاقی افتاده است، حکومت و شهروندان را به یک اندازه مستأصل کرده است. بیشتر از آن، حکومت نه از چرایی وقوع آنها چیزی میداند و نه درایتی در جلوگیری از دوام آنها در خود میبیند. گزارشی هم که با بلاهت تمام از تعداد گروههای تروریستی، موضع و موقعیت هر یک از آنها و برنامههایشان سخن میگوید، چیزی جز نقاب شسته-رفتهیی نیست که بر ترس حکومت از اینهمه ناآگاهی و بیتفاوتی از یکسو و رویدادهای تخریبکارانه و تروریستی از سوی دیگر کشیده میشود.
با اینحال، هنوز هم میتوان از بروز سادهانگاری در دستیافتن به نتیجهی نهایی در خصوص حقیقت آنچه که امروزه در کشور جریان دارد، جلوگیری کرد. یعنی، حقیقتاً نمیتوان با اعتراف به درماندگی موجود در حکومت، رأی به صدور حکم این یا آنچنانی در مورد حل بحران کنونی کشور داد. از قضا، به نظر میرسد بحران تازه بغرنجتر و چندلایهتر نیز میشود. زیرا هنوز بخش وسیعی از شهروندان بیخبر از حیرتزدگی فراگیر، برای ختم غایله به دولت اقتدا کردهاند و پس از وقوع هر فاجعهیی و اثبات ناکامی نهادهای امنیتی در مهار آن، باز هم چشم به دهان مسئولین نهادهای امنیتی و سران حکومت میدوزند و منتظرند که چه دورفشانیهای جدیدی در انتظارشان نشستهاند. در یک مرور عابرانه، میتوان به حجم اتفاقات و رویدادهای امنیتی از سال 1395 به اینسو نظر انداخت. در این مرور بهوضوح تمام روشن میشود که افتضاح نهادهای امنیتی، در بهوجود آمدن رویدادهای ویرانگر، کمتر از گروههای توطئهگر و حتا تروریستی سهم ندارد. چرا؟ برای اینکه تروریسم در افغانستان، یک مسألهی اخلاقی و هنجاری نیست؛ تروریسم عملگرایی محض و برهنهیی است که روایت آن را فقط میتوان بر اساس رویدادها و فجایع خلقشده مورد تأمل قرار داد. این یعنی، نمیتوان بهمعنای اخلاقی از گروههای تروریستی انتظار داشت که باید به شهروندان رحم کنند و بهاصطلاح، انسانیت را احترام بگذارند. تروریسم یک مفهوم نیز نیست، برای اینکه ما تنها در یک رویداد ویرانگر است که متوجه آن میشویم. تنها آنگاه که انتحاری صورت میگیرد و انسانهایی کشته میشوند، پی میبریم که تروریسم وجود دارد. لذا، تروریسم را به هیچوجه نمیتوان جدا و مستقل از اعمال تروریستی درک کرد. منظور این است که برای مهار تروریسم، از هر نوع فرصت و امکانی باید استفاده کرد تا زمینهی عمل برای آن داده نشود. این امر، مستلزم اقدامات پیشگیرانه و کنترلگر دایمی است. قبل از آنکه شهر تروریسم را در خود جای بدهد و پس از آن تبولرزهای امنیتی به جان مسئولین امنیتی بیفتد، باید کاری صورت بگیرد. اما چنین چیزی اتفاق نمیافتد. گروههای تروریستی تا سریترین مواضع حکومتی نفوذ میکنند و دست به خلق فاجعه میزنند، آنگاه مسئولین امنیتی با ادعایی که نشانگر اوج بلاهت است، میگویند ما در برابر بیست گروه تروریستی مبارزه میکنیم؛ از قبل آگاه بودیم که چنین فاجعهیی رخ میدهد و عاملین این فجایع در فلان و فلان ساحه زندگی میکردند و از فلان مسیر وارد افغانستان شدند. شروع میکنند به ارائهی زندگینامهی تروریستان، بعد از آنکه آنها کارشان را انجام دادهاند. اینها اسنادی هستند که ضعف و درماندگی حکومت را روایت میکنند.
مجموع این مسایل، بیانگر این است که حکومت باید بهمعنای واقعی کلمه، با دقت و درایت وارد ماجرا شود و به همان اندازه که در کنترل استخباراتی بر مواضع گروههای تروریستی ادعاهای آبکی دارد، در واقعیت قضیه، یعنی در لایههای زیرین جریانها و اتفاقات نیز نفوذ کند و بداند که چگونه باید بازی کند تا بازندهی همیشگی میدان نباشد. از اینمنظر برای حکومت وحدت ملی، بازتعریف دقیقتر از دشمن و سطوح رویدادهایی که به نام این و آن گروه تروریستی در کشور رخ میدهند، از لازمههای فوری تعییین جایگاه خود و نسبت خویش با حامیان و دشمنان کشور است. پرتاب بمب مادر توسط امریکا بر یکی از مواضع دشمن در ولایت ننگرهار، برای حکومت معنا و پیامی بیشتر از آن دارد که بتوان آن را در توافق یا اختلافنظر بر سر تعداد کشتهشدگان افراد داعش خلاصه کرد. توجه به این مسأله میتواند دستکم تاحدی، حکومت را در رهایی از سردرگمی مفرط حاضر، یاری رساند. به نظر میرسد که مهم این نیست که این بمب دقیقاً چهمقدار از نیروهای داعش را از بین برده و حتا این نیز در درجهی اول اهمیت قرار ندارد که پرتاب این بمب در هماهنگی با حکومت وحدت ملی صورت گرفته یا بدون هماهنگی و مشوره؛ مهم این است که این بمب، سوای آن تأثیر مستقیم خود در نقطهی خاصی، برای وضعیت جاری در کلیت، حامل چه نوع پیام و منظوری است. یکی از پیامهای روشن آن برای حکومت وحدت ملی، این است که لااقل نگاه تازهیی به آنچه که در اطرافش دارد اتفاق میافتد، بیندازد؛ یعنی نگریستن به وجوه داخلی و خارجی قضیه. با تمام اینها، سال جاری تا حدی مشخص خواهد کرد که ما در کجا ایستادهایم.