هر بار که طالبان هدفهای دشواری را در ساختار ارتش افغانستان انتخاب میکنند و بر آن هدفها حمله میبرند و با میزان بالایی از کامیابی عملیات خود را به انجام میرسانند، این سوال در ذهن مردم میگردد که اردوی ملی افغانستان را چه شده؟ همهی ما معتقدایم که سربازان اردوی ملی افغانستان در دلیری و سرسختی در برابر تروریستهای طالب کم نمیآورند. در این هم تردیدی نیست که امکانات نظامی و جنگی طالبان در مقایسه با امکانات ارودی افغانستان بسیار کمتر و ناقصتر است. در افکار عمومی نیز، سربازان اردوی ملی نسبت به کشتارجویان طالب محبوبتر اند. هر شاخصی را که برای پیشبینی کامیابی و ناکامی اردوی ملی در برابر طالبان برگیریم، چانس کامیابی اردوی ملی را بیشتر میبینیم.
اما گزارشها حکایت دیگری میگویند. طالبان به تدریج قویتر شدهاند، مناطق بیشتری را به تصرف خود درآوردهاند، مانورهای تاکتیکی و تبلیغاتی موثرتری راه میاندازند و با اقدامات متهورانهتری دولت را به چالش میخوانند.
چرا چنین است؟
بهنظر من، دو عامل اصلی اردوی ملی را در برابر طالبان اینچنین ناکارآمد ساختهاند:
یکی قاطع نبودن دولت در مبارزه با تروریسم طالبانی و دیگری مرگ ِ فکر و اندیشه در مراکز تصمیمگیری ارتش. علت اول، یعنی فقدان ارادهی دولت برای سرکوب کردن طالبان، چیز تازهیی نیست و در تمام یکونیم دههی گذشته آشکار بوده. دولت اشرف غنی نیز، همانگونه که دولت کرزی، به طالبان به چشم یک نیروی ذخیرهی قومی نگاه میکند و به فروپاشیاش رضا نمیدهد. علت دوم، حتا بیشتر ویرانگر است. در اردوی ملی افغانستان تفکر و ابتکار مرده است. همه مینشینند تا طالبان طرح حمله بریزند و آن طرح را عملی کنند تا نیروهای مسلح افغانستان به دفاع از خود بپردازند. هرچند گفتن این سخن تلخ است ولی بایدش گفت: در نبرد مغزها و فکرها، طالبان برندهاند. این طالباناند که در تنگنای ارتباطات محدود و زیر فشار نظارت نیروهای خارجی پیوسته نقشهی حمله طرح میکنند و همواره نیروهای ارتش را به خاک میافکنند. در جانب اردوی ملی، دفاع ساکن جریان دارد و به نظر میآید که هیچکس نمیداند اردوی ملی در چارچوب چه برنامهی زمانبندی شدهیی به چه چشمانداز استراتژیکی نزدیک شود. وقتی فکر و خلاقیت بمیرند، تانک و توپ و نظم ظاهری و لباسهای هیبتناک یک ارتش به هیچ دردی نمیخورند.