نبرد در خط مرزی شمال

18 ماه از زمان سقوط مرکز ولایت قندوز به‌دست طالبان می‌گذرد. سقوط قندوز لرزشی در سیاست داخلی و منطقه‌یی افغانستان به‌وجود آورد. پس از تسخیر چند روزه‌ی شهر قندوز و به‌تصرف درآوردن نهادهای دولتی و رهایی زندانیانی که در بند بودند، مقام‌های بلندپایه‌ی امنیتی به پارلمان فراخوانده شدند و رویارویی غیرمستقیمی میان رییس پیشین امنیت املی و نزدیکان محمد اشرف غنی رخ داد. در آن زمان 3هزار پولیس محلی در کنار هزاران سرباز نهادهای امنیتی در قندوز بودند.
تسخیر چند روزه‌ی مرکز ولایت قندوز به‌واسطه‌ی طالبان، روزنه‌ی تازه‌یی بر روی مناسبات سیاسی و امنیتی افغانستان با همسایه‌های شمالی‌اش در نهایت روسیه گشود. روسیه آتشی را که در این سوی آمو روشن شده بود، به روشنی دید و برای مهار آن بر گسترش نفوذش در افغانستان سرمایه‌گذاری کرد. احتمالاً میزان پولی که از طریق سفارت این کشور در کابل مصرف می‌شود، در مقایسه با سال‌های پیش از آن 20 برابر افزایش پیدا کرده است. روسیه با صرف پول بیشتر، در کار نفوذ در میان فرماندهان محلی عمدتاً مخالف طالبان است و از جهتی رابطه‌اش را با طالبان در نزدیکی و همکاری با پاکستان تا آن‌جا گسترش داده که اسباب نگرانی امریکا، فرماندهان ناتو و حکومت وحدت ملی را فراهم کرده است.
از آن زمان به‌بعد، تحولاتی که در شمال کشور به‌صورت آرام و دور از دیدرس ناظران سیاسی در حال شکل‌گیری بود، برجسته‌تر و پیچیده‌تر شده است. قندوز، گرانی‌گاه این پیچیده‌گی است. گروه‌های بنیادگرا در این منطقه کماکان از حضور نیرومندی برخوردار اند و در پنج ولسوالی آن (به استثنای مرکز ولایت) نفوذ چشم‌گیری دارند.
درک علل تمرکز گروه‌های بنیادگرا در قندوز که عمدتاً بر محور طالبان جمع شده‌اند، دشوار است. در یک سال گذشته این تلقی وجود داشت که طالبان و داعش در حال پیش‌روی به سمت آسیای میانه‌اند. این تلقی در بافتار تحولاتی که در سوریه میان قطب‌های درگیر، از جمله روسیه، عربستان، ترکیه و امریکا شکل گرفته بود، جای می‌گرفت. روس‌ها و منابع هم‌سو با آن‌ها این فرض را مدنظر داشتند که قدرت‌نمایی کرملین در سوریه، از طریق نفوذ و بسط فعالیت‌های نیروهای بنیادگرا در کشورهای آسیای میانه جبران خواهد شد. رییس امنیت ملی در در ماه ثور سال گذشته مشخصاً پاکستان را عامل تحریک طالبان برای نفوذ به مناطق شمالی کشور متهم کرد. استانکزی گفته بود که «از پاکستان به طالبان مخابره می‌شود» و به این ترتیب، جنگ قندوز را وابسته به عوامل سیاسی منطقه‌یی عنوان کرد. اما در چند ماه گذشته، ارتباط روسیه و پاکستان به‌دلیل تشدید فشارهای امریکا بر اسلام‌آباد بیشتر شده است. همکاری پاکستان با روسیه در نفوذ این کشور به گروه طالبان و چهار نشست امنیتی که در مسکو برگزار شد، جای هیچ تردیدی ندارد. اگر نگرانی روسیه از نزدیک شدن گروه‌های بنیادگرا به مرزهای کشورهای آسیای میانه که حوزه‌ی نفوذ اصلی روسیه پنداشته می‌شود باشد، باید این کشور با اعمال فشار بر پاکستان، از میزان حضور و فعالیت طالبان و هم‌پیمانانش که عمدتاً از بنیادگرایان تاجکستان، ازبکستان و قرغیزهاست، می‌کاست.
در هفته‌ی جاری وزارت دفاع امریکا طرح افزایش نظامیان امریکایی در افغانستان را به کاخ سفید می‌برد. با به‌قدرت رسیدن ترامپ در امریکا، دور تازه‌یی از حضور فعال و تهاجم‌آمیز این کشور شروع شده است. پرتاب بزرگ‌ترین بمب غیر هسته‌یی بر قرارگاه داعش در ولسوالی اچین ننگرهار و فرستادن 300 سرباز به هلمند، سخنان ترامپ در کارزارهای انتخاباتی‌اش در مورد مبارزه‌ی قطعی برای نابودی تروریسم تأیید می‌کند. از این جهت ارزیابی ناامنی‌های قندوز در متن رقابت‌های روسیه و امریکا ناممکن است.
به نظر می‌رسد عواملی که باعث استمرار جنگ در قندوز شده و حکومت را در سرکوب طالبان ناتوان کرده است، باید در بستر مناسبات اجتماعی و سیاسی در این ولایت جست‌وجو شود. در هفت سال سلطه‌ی طالبان بر افغانستان، قندوز در شمال کشور مهم‌ترین پایگاه این گروه بود. به این دلیل که طالبان توانسته بودند گروه‌های قومی عمدتاً پشتون را با خود همراه سازند. به‌دلیل تقابل‌ و خصومت قومی با پیشینه در این ولایت، زمینه‌ی سربازگیری و رشد افراط‌گرایی بیش از هرجایی در این ولایت فراهم است. ده‌ها مدرسه‌ی دینی-مانند اشرف المدارس-در این ولایت فعال است که محل اصلی تولید سرباز برای گروه‌های بنیادگرا است. از آن‌جا که قندوز در مرز میان افغانستان و کشورهای ازبکستان و تاجکستان قرار گرفته است، نزدیک محل گروه‌های اسلامی تندرو این کشورها برای ورود به افغانستان و سپس پاکستان است. جای تردیدی نیست که این گروه‌ها در جریان دو دهه‌ی اخیر مناسبات اجتماعی نزدیکی با مردم محل برقرار کرده‌اند.
رقابت و درگیری میان دو حزب نیرومند در این ولایت، جنبش ملی و جمعیت اسلامی، باعث تقویت ناامنی شده است. این احتمال وجود دارد که هر دو طرف به‌دلیل منازعه‌ی شدیدی که دارند، به تقویت طالبان و استفاده از آن‌ها علیه همدیگر مبادرت ورزند. حضور بیش از 3 هزار ملیشه‌ی محلی که تحت کنترل مستقیم دولت نیستند، این ولایت را به محلی برای استقرار شبه‌نظامیان مسلح غیرمسئول بدل کرده است. آن‌ها قطعاً در برابر پول، دست به هرکاری از جمله همکاری با طالبان خواهند زد.
سرانجام، به نظر می‌رسد سرکوب گروه‌های بنیادگرا در کشورهای آسیای میانه، محرک دیگری برای دوام حضور طالبان تا راه باز کردن به مرزهای افغانستان با تاجکستان و ازبکستان است. این گروه‌ها تلاش خواهند کرد که نقطه‌ی ثقل ناامنی و حضور شبکه‌های تروریستی به کشورهای اصلی‌شان نزدیک‌تر شود.
سرکوب طالبان در این ولایت، بی‌توجه به بسترهای اجتماعی آن، منازعه‌ی میان‌گروهی و تکثر گروه‌های مسلح غیرمسئول ناممکن است. ضمن آن‌که نباید از فساد گسترده در ولایت و میان فرماندهان محلی امنیتی چشم پوشید.