مادر

ظاهرا در تقویم اکثر کشورها «روز مادر» هست. امروز در یکی از این تقویم‌ها روز مادر است. در میان پیوندهای انسانی، یکی از شگفت‌ترین پیوندها پیوند مادر-فرزند است. در این پیوند مادر رفته-رفته نفی می‌شود تا فرزند به ایجاب هستی برسد. به بیانی دیگر، ابتدا در قاب تصویر یک زن را می‌بینیم. بعد نقطه‌یی در این تصویر پدید می‌آید و بزرگ می‌شود و قاب تصویر را اشغال می‌کند و آن زن، مادر، از قاب خارج می‌شود.
من از این ماجرا تجربه‌ی شخصی دارم. همه دارند. من تا ده-یازده ساله‌گی کنار مادرم می‌خوابیدم. یادم هست که شب‌ها هر بار که می‌گفتم «مادر» مادرم فورا جواب می‌داد و می‌پرسید «چه؟ تشنه‌ای؟ بیرون می‌روی؟ خواب دیدی؟». همیشه بیدار بود. همیشه حواسش بیدار می‌ماندند. گویی به مغز خود دستور داده بود که آن‌قدر در خواب سنگین غرق نشود که او از مادر گفتن کودک خود غافل بماند. به این‌گونه، مادر از قاب تصویر نرمال زنده‌گی بیرون رفته بود. آنچه مهم بود کودکش بود.
اما آنچه در این میان دردناک است این است که وقتی مادران از قاب بیرون رفتند و جای خود را به فرزندان دادند، ما این بیرون رفتن را امری نرمال می‌بینیم و دیگر هرگز جهدی نمی‌کنیم که تصویر آنان را به قاب برگردانیم. این‌گونه است که زن در جامعه‌ی ما «غایب» می‌شود. یعنی قصه قصه‌ی دین ضد زن، فرهنگ زن‌ستیز، سیستم اقتصادی زن‌کوب و کمبود پالیسی‌های خوب نیست. قصه‌ی فرزند ِ بد بودن ماست. قصه‌ی ناسپاسی و نخوت فرزندانه است.
به نظر من، توجه به این وجه قضیه از این جهت مهم است که تا ما به‌عنوان فرزند و در سطح خرده‌تعاملات درون خانه مادران‌مان را از غیبت بیرون نیاوریم، هیچ پالیسی کلان و هیچ ابرروایت جامعه‌شناختی پرطمطراق گرهی را در زمینه‌ی حق و حضور و نقش زن باز نخواهد کرد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *