نیاز ترامپ به افزایش قوا در افغانستان

پولیتیکو/سعد محسنی و جان دیمپسی
ترجمه: حمید مهدوی
وسط هر چیز دیگری، انتظار می‌رود رییس‌جمهور ترامپ به‌زودی در مورد استراتژ‌ اش برای افغانستان تصمیم بگیرد. پنتاگون سربازان بیشتری می‌خواهد و مشخص نیست رییس‌جمهور چه تصمیمی اتخاذ خواهد کرد. ترامپ در مورد طولانی‌ترین جنگ امریکا چنان کم صحبت کرده است که سرنخ اندکی در مورد قصدش برای ما به‌جا گذاشته است.
در جریان طولانی‌ترین جنگ امریکا که اکنون در شانزدهمین سالش قرار دارد، استراتژی‌های بی‌شماری پدید آمده‌اند. هیچ‌کدام کارآمد نبوده‌اند. بیش از دوازده گروه تروریستی بین‌المللی در امتداد هردو طرف مرز افغانستان-پاکستان فعالیت دارند. نیروهای امنیتی افغان شجاعانه جنگیده‌اند اما قوای هوایی، رهبری، نرخ حفظ و پشتیبانی ائتلاف کافی ندارند تا جلو گسترس طالبان در حال بازخیز را بگیرند؛ گروهی که اکنون بیش از هر زمانی از سال 2001 بدین‌سو قلمرو بیشتری را کنترل می‌کند. صرف در ماه گذشته، جنگجویان طالبان توانستند از هفت ایست بازرسی پولیس بگذرند و به یک پایگاه ارتش در بلخ وارد شوند، جایی که آن‌ها بیش از 150 سرباز افغان را کشتند. تنها دستاورد حکومت شدیدا منفور وحدت ملی افغانستان، پس از نزدیک به سه سال، بقایش بوده است؛ حکومتی که توسط کمک‌کنندگانِ ورشکسته از ایده حمایت مالی می‌شود.
تقریبا به‌صورت قطع، استراتژی جدید ترامپ روی چگونگی جلوگیری از استفاده گروه‌های تروریستی از خاک افغانستان برای راه‌اندازی یا برنامه‌ریزی حملات علیه ایالات متحده تمرکز خواهد کرد. این چیز جدیدی نیست. در حقیقت، شکست دادن چنین گروه‌هایی – از القاعده گرفته تا داعش – هدف استراتژیک اصلی امریکا در افغانستان از زمان حمله به این کشور در سال 2001 بوده است.
اما این‌که [امریکا] چگونه به این هدف دست یابد، دوباره جای بحث دارد. آیا ایالات متحده باید سربازان بیشتری برای کمک به نیروهای امنیتی افغانستان بفرستد؟ آیا قواعد تعامل ارتش آسان شود؟ آیا حملات علیه رهبران طالبان در پاکستان مجاز است؟ یا آیا به آغاز گفت‌وگوهای صلح با طالبان اولویت داده شود؟ و امریکایی‌ها چگونه بازیگران منطقه‌یی – پاکستان، هند، ایران، روسیه و چین – را در بازی دخیل می‌سازند؟
برای تغییر مسیر جنگ، یک استراتژی جامع سیاسی، اقتصادی، نظامی، دیپلماتیکی و منطقه‌یی نیاز است. حکومت اوباما این را می‌دانست، اما در مورد تعداد سربازان، برنامه‌های خروج و پایان دادن به جنگ وسواس شد. در حالی‌که تیم ترامپ در مورد گزینه‌ها ژرف‌اندیشی می‌کند، آن‌ها باید از اشتباهات گذشته جلوگیری کنند. به‌صورت مشخص، آن‌ها باید در برابر این تصور که می‌توانند با سربازان بیشتر روند حوادث را تغییر داده و طالبان را عقب بزنند، مقاومت کنند. در عوض، آن‌ها باید بدانند که موفقیت در افغانستان صرف از راه یک توافق سیاسی میان تمام جناح‌های کلان افغانستان، به‌شمول طالبان، حاصل خواهد شد.
ما اولین کسانی نیستیم که برای مذاکرات صلح استدلال می‌کنیم. در اوایل سال 2011، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه‌ی [آن‌وقت] امریکا، قصد ایالات متحده مبنی بر دنبال کردن مصالحه با طالبان به‌عنوان اصل اساسی سیاست این کشور در قبال افغانستان را اعلام کرد. در ماه‌های اخیر سیلی از کارشناسان اعلام کرده‌اند که حالا زمان گفت‌وگو با طالبان است و چانسی برای تلاش‌های چندجانبه، منطقه‌یی، دوجانبه و ترک-2 (تعامل غیررسمی میان گروه‌های متخاصم به هدف پایان دادن به جنگ) به‌منظور یافتن راهی برای ادامه‌ی گفت‌وگوها وجود نداشته است. اما گفت‌وگوهای صلح معنادار مانند همیشه دست‌نیافتنی است. طالبان نمی‌خواهند با یک حکومت منفور در کابل که آن‌را ضعیف و غیرمشروع می‌دانند، گفت‌وگو کنند. آن‌ها از ترامپ نمی‌ترسند. آن‌ها هم‌چنین فکر می‌کنند که در مسیر پیروزی قرار دارند.
بنابراین، اگر پیروزی در میدان نبرد ممکن نیست و گفت‌وگوهای صلح یک رویای دور است، چه می‌توان کرد؟
اول، ایالات متحده باید تعهد کند سربازانش برای مدت نامعلومی [در افغانستان] حضور خواهند داشت. جنرال جان نیکولسن، فرمانده ایالات متحده در افغانستان خواستار «چند هزار» سرباز اضافی – که تعدادشان اکنون به حدود 8400 سرباز می‌رسد- برای «شکستن بن‌بست» با طالبان شده است. اما این تعداد بی‌ربط است. ائتلاف به رهبری امریکا نتوانست با 140000 سرباز در صحنه در سال 2010 پیروز شود، عمدتا به این دلیل که رییس‌جمهور اوباما یک تاریخ خروج خودسرانه اعلام کرده بود. طالبان (و حامیان مالی پاکستان شان) فهمیدند می‌توانند به‌سادگی منتظر خروج امریکایی‌ها بمانند. حضور نامشخص ایالات متحده عزم را نشان خواهد داد، به نیروهای امنیتی افغانستان الهام خواهد بخشید و به عقب زدن دستاوردهای اخیر طالبان کمک خواهد کرد. این حضور نامشخص هم‌چنین برای نیروهای امنیتی و حکومت افغانستان زمان خواهد خرید تا به اندازه‌ی کافی برای ترتیب میزی برای گفت‌وگوهای معنادار به بلوغ برسند.
دوم، حکومت مرکزی افغانستان باید حمایت شود و عملکردش را بهبود ببخشد. سرنوشت تقلای افغان‌ها سرانجام توسط اقدامات جیوپولیتیکی امریکا مشخص نخواهد شد بلکه توسط آن‌هایی مشخص خواهد شد که مردم افغانستان از آن‌ها حمایت دریافت می‌کنند. در حال حاضر، حکومت وحدت ملی دست‌وپا می‌زند و عمیقا منفور است (صرف طالبان از حکومت منفورتر اند). رییس‌جمهور اشرف غنی بدون شک یک تکنوکرات آینده‌نگر و طرفدار غرب است، اما او هم‌چنین ثابت کرده است گوش شنوای سیاسی ندارد، خودش را با یک حلقه‌ی کوچک پشتون‌های شرق محاصره کرده است و پایگاهش را که هم‌اکنون ضعیف است از خود بیگانه ساخته است. اگر قرار است گفت‌وگوهای صلح محقق شود، باید یک حکومت انعطاف‌پذیر، محبوب، دارای پایگاه گسترده و مشروع در کابل وجود داشته باشد. اگر قرار است نیروهای امنیتی افغانستان بالاخره به پیروزی برسند، آن‌ها باید باور کنند که حکومت در کابل پشتیبان آن‌هاست.
تا حدودی، این می‌تواند با پیوند دادن کمک‌های کمک‌کنندگان به بهبود کارآمدی حکومت و تلاش‌های مبارزه با فساد به‌دست آید. اما انتخابات ریاست‌جمهوری 2019 از بالاترین اهمیت برخوردار است. اگر رای‌گیری مانند گذشته‌ها باشد – تقلب‌آمیز، بی‌نتیجه یا منتج به حکومتی که افغان‌ها آن را نامشروع می‌یابند – در آن‌صورت چشم‌انداز پیروزی‌های نظامی یا مذاکرات صلح وجود ندارد. بنابراین، کشورهای کمک‌کننده مانند ایالات متحده باید مطمئین شوند نتیجه‌ی آن انتخابات حکومت جدیدی خواهد بود که مشروع، انعطاف‌پذیر و نماینده‌ی تمام افغان‌ها تصور خواهد شد. چنانچه در سال 2014 (و 2009) مشاهده شد، این کار آسان نخواهد بود. در حالی‌که ایالات متحده نباید از هیچ کاندیدی حمایت کند، ضروری است که امریکایی‌ها یک مقام ارشد را برای هدایت تلاش‌های کمک‌کنندکان جهت هماهنگ‌سازی واکنش‌ها و حصول اطمینان از یک نتیجه‌ی مثبت از رای‌گیری در سال 2019 انتخاب کنند.
سوم، منطقه باید در جریان باشد. روسیه باید ارتباط اخیرش با طالبان را متوقف سازد. عربستان سعودی، چین و ایالات متحده باید بر پاکستان اعمال فشار کنند تا طالبان را بیشتر تحت فشار قرار بدهد. هند باید گام‌هایی را برای اطمینان دادن دوباره به پاکستان بردارد که تهدیدی در افغانستان نیست. و ایرانی‌ها باید بفهمند که ایالات متحده در مرزشان پایگاه‌های دایمی نمی‌خواهد و در نظر دارد به مجردی که راه بادوامی به یک افغانستان باثبات، صلح‌آمیز و دوست یافت شود، [افغانستان] را ترک کند.
بدون تردید برخی‌ها در کاخ سفید خروج را گزینه‌یی با کمترین بدی می‌بینند. ترامپ به‌صورت واضح طرفدار ملت‌سازی نیست. او شاید بپرسد که چرا ایالات متحده باید میلیاردها دالر و سال‌های بی‌شماری را هزینه کرده و حیات امریکایی‌های بیشتری را در یک جنگ بدون امید به خطر بیاندازد؟ چرا باید با افغانستان مانند یمن یا سومالی برخورد نکرده و صرف به نیروهای ویژه یا حملات موشکی برای هدف قراردادن ترویستان تکیه نکند؟
این یک اشتباه بزرگ خواهد بود. اگر ایالات متحده از افغانستان خارج شود، دولت افغانستان احتمالا سقوط خواهد کرد و پتانسیل بالایی برای خشونت جناحی کلان‌تر وجود خواهد داشت. هند، پاکستان و ایران و دیگران حمایت‌شان از متحدان‌شان در این جنگ را افزایش داده، تنش‌های منطقه‌یی را تشدید خواهند کرد و احتمالا صحنه را برای یک تقابل نهایی در جنوب آسیا آماده خواهند کرد. پاکستان و 120 کلاهک هسته‌یی‌اش آسیب‌پذیرتر خواهد شد و روسیه و چین، در غیبت امریکا، بیشتر اعمال نفوذ خواهند کرد. سرانجام، تروریستان بین‌المللی به‌طور فزاینده‌یی افغانستان را یک فضای بدون حکومت و بی‌ثبات که پناهگاهی برای برنامه‌ریزی حملات علیه ایالات متحده و متحدانش فراهم می‌کند، خواهند یافت.
مطمئنا، هم‌اکنون صدها جنگجوی داعش و دیگر تروریستان در امتداد مرز وجود دارند. اما یک حکومت دوست در افغانستان به سربازان ایالات متحده و ائتلاف زمینه‌یی فراهم می‌کند که از آن می‌توانند به اشکالی این تروریستان را ردیابی و مهار کرده و هدف حملات قرار بدهند که از پایگاه‌ها در خارج هرگز نمی‌توانند. حفظ این زمینه هزینه‌بر است، اما گزینه‌های جایگزین به‌طور قابل توجهی برای منافع ملی امریکا تهدیدکننده‌اند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *