تبدیل بحران به فرصت یا عکس آن؟

روز گذشته دهلیز هوایی افغانستان و هند گشایش یافت. رییس‌جمهور در برنامه‌ی گشایش این دهلیز، در اشاره‌یی کنایه‌آمیز به پاکستان، گفت کسانی که تاکنون برای ما بحران ایجاد کرده‌اند، امروز بدانند که ما بحران را به فرصت تبدیل می‌کنیم. این اشاره‌ی رییس‌جمهور ناظر به بسته شدن مرز سپین‌بولدک در سال گذشته بود که تأثیرات منفی آن ضربه‌ی زیادی به بازار اقتصادی افغانستان وارد کرد.
رییس‌جمهور غنی در ایراد سخنان مهیج و گاه رمانتیک‌گونه، توانایی و ظرفیت زیادی دارد. مردم افغانستان این توانایی را در رییس‌جمهورشان دست‌کم از سه و اندی سال قبل بدین‌سو، زمانی که تبلیغات انتخاباتی آغاز یافته بود، به‌خوبی تشخیص داده‌اند. کم نبودند سخنانی از این‌دست هیجان‌انگیز و زیبا که البته در گام نخست و قبل از آزمون‌پذیری، در کنار زیبایی، کارکرد سیاسی فراوانی نیز داشتند. نمی‌توان رویکرد همدلانه‌ی بخش وسیعی از مردم به اشرف غنی را در آن زمان یکسره به پای این سخنان شیک و شعاری وی ثبت کرد، اما تردیدی نیست که دلیل روی‌آوری لااقل آن‌عده از شهروندانی که تا آن روز جز کم‌کاری از حکومت و بر باد رفتن آرزو‌های‌شان در کشور شاهد چیز دیگری نبودند به سوی اشرف غنی، همین سخنان تجملی و بلندپروازانه‌ی ایشان بوده است. سخن روز گذشته‌ی آقای غنی در این خصوص، نمونه‌ی روشنی است از این‌که واقعیت‌های حاضر و جاری در کشور به چه اندازه وارونه خوانده می‌شوند. تبدیل بحران‌ها به فرصت از سوی حکومت وحدت ملی برای مردم امر غریب و ناآشنایی است؛ اما عکس آن، یعنی تبدیل فرصت‌ها به بحران، چیزی است که در طی بیش از دو سال عمر این حکومت تاکنون، همه‌روزه شاهد آن هستیم. تاکنون فرصت‌های نیک و زیادی به‌صورتی بسیار اسف‌بار از دست رفته و بحران‌های پیوسته جایگزین آن‌ها شده‌اند. با روی کار آمدن حکومت وحدت ملی از درون بحرانی که کشور را تا سر حد آشوب و نابه‌سامانی جنگی پیش برده بود، نخستین فرصت این بود که سران حکومت برای برپایی وضعیتی تلاش کنند که تکرار بحران پشت‌سر گذاشته‌شده در آن ناممکن شود؛ سران حکومت وحدت ملی می‌بایست کاری می‌کردند که دیگر این امکان نه به خودشان و نه به هیچ‌کس دیگری داده نمی‌شد که به قدرت حکومتی به‌مثابه‌ی چماقی ببینند که از آن برای کوبیدن رقیبان شخصی خود استفاده کنند و یا بر سر تصاحب آن کل کشور را به ویرانی بکشانند. این سخن معنای ساده‌یی دارد: نگاه دموکراتیک به قدرت سیاسی. این چیزی بود که برای به‌کار بستن آن نه نیازی به سرمایه‌ی مالی هنگفتی بود که نتوان بدون حمایت جامعه‌ی جهانی آن را میسر ساخت و نه مردم مخالفتی با آن داشتند. چه‌بسا تنها آرزویی که در میان مردم افغانستان و حامیان خارجی حکومت به‌صورت مشترک وجود داشت، همین مسأله بود: با قدرت سیاسی نه به‌عنوان زور شخصی، بلکه به‌عنوان مکانیزمی دموکراتیک رفتار کردن. اما حکومت در افغانستان به‌زودی تبدیل شد به عرصه‌یی برای زورآزمایی‌ها و زورگویی‌های کسانی که امروزه از تبدیل بحران به فرصت سخن می‌گویند. لازم نیست برای این‌که به حقیقت این امر پی ببریم، به رفتارهای مشخصی تکیه کنیم که از سوی رییس‌جمهور نسبت به افراد خاصی اعمال می‌شود. طرز برخورد حکومت با مردم عادی در مقاطعی که می‌شد ماهیت حکومت را در نسبتش با دموکراسی یا استبداد سنجش کرد، نمونه‌های روشنی از این زورآزمایی‌ها را در اختیار ما می‌گذارد. در همین زمینه می‌توان علاوه کرد که چرا شهروندان بی‌دفاع و خسته از ناامنی، روزهای زیادی است که در دل آفتاب خشک و سوزان در متن شهر زیر خیمه به‌سر می‌برند؟
شیرازه‌ی امنیتی کشور در حال حاضر تقریباً از هم گسیخته است و استثنای حادثه و خون اکنون تبدیل به قاعده‌ی زیست عمومی گردیده است و مرگ پربسامدترین اتفاق برای شهروندان شده است. این چیزی بود که حکومت در آغاز از آن به‌عنوان یک بحران سخن گفته و وعده‌ی رفع آن را داده بود. آغاز و شیوع سیل‌آسای مهاجرت از کشور نیز جزئی از ارمغان‌هایی است که حکومت وحدت ملی برای مردم آورده است. مهاجرت در زمان‌های جنگ و بی‌حکومتی یک امر عادی و معمول است، اما زمانی که دیده می‌شود حکومتی که شعار آن جز سازندگی و تأمین امنیت و اقتصاد برای مردم نبود اکنون با رواج مهاجرت در چنین سطح وسیعی در بین شهروندان روبه‌رو شده است، به صداقت شعاردهندگان آن باید شک کرد. این‌ها مسایلی هستند که مناقشه‌یی در موردشان وجود ندارد. اما می‌توان سری هم به زندگی روزمره و جزئیات این زندگی در میان شهروندان زد: وضعیت اقتصادی مردم چگونه است و چه اتفاقی در این زمینه در زندگی دوونیم سال اخیر شهروندان افتاده است؟ مردم چقدر به گفته‌های حکومتی در این مورد که اگر صبح از خانه بیرون شوند شب می‌توانند سالم برگردند، اعتماد دارند؟ شکاف‌های قومی در میان شهروندان به میزان نگران‌کننده‌یی افزایش یافته است. این‌ها اگر نه هر یک به‌تنهایی، دست‌کم در کنار هم، بحران بزرگی را در وضعیت کنونی به‌نمایش می‌گذارد و همه نیز در زمان حکومت وحدت ملی به‌وجود آمده‌اند. چه چیزی بدتر از این‌که شهروندانی که روزی با هزار امید و خوش‌بینی به پای صندوق‌های رأی رفته بودند، اکنون با یأس و بدبینی تمام، این‌گونه از وضعیت کشور و حکومت‌شان سخن بگویند؟ آیا این خود نمی‌تواند مصداقی از تبدیل شدن فرصت به بحران باشد؟

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *