سیاست ما در برابر پاکستان چیست؟

رییس جمهور غنی در نشست «پروسه‌ی کابل» در حالی که معاون وزارت خارجه پاکستان نیز حضور داشت، اعتراف کرد که نمی‌داند که پاکستان چه می‌خواهد. پیش از آن غنی در ابتدای شکل‌گیری حکومت وحدت ملی، گفته بود که دو کشور در جنگ اعلام‌ناشده هستند. این دو مورد، پیچیده‌گی مسأله‌ی پاکستان را در افغانستان بیان می‌کند و نشان می‌دهد که هنوز درک روشنی از خواست پاکستان یا وجود ندارد یا دستکم اعتراف به آن و به سطح گفت‌وگو درآوردن آن برای رهبران سه حکومت پس از طالبان (کرزی و غنی) کار دشواری است.
این بحث پس از سفر سناتوران ارشد کنگره‌ی امریکا به کابل و تأکید آن‌ها بر تغییر رویه‌ی پاکستان یا اعمال فشار بر آن کشور و سرکوب طالبان، باری دیگر تازه شده است. چه این‌که پاکستان تاکنون به اثبات رسانده که نقش مهمی در افزایش ناامنی‌ها در افغانستان دارد؛ دعوایی که صورت دیگرش ‌این است که برای حل بحران بی‌ثباتی در افغانستان باید به اسلام‌آباد مراجعه کرد.
اگر به تلاش‌های یک‌سال اخیر حکومت در رویارویی سیاسی با اسلام‌آباد نگاهی بیندازیم؛ در می‌یابیم که حکومت تاکنون تلاش ورزیده است که بی‌ثباتی‌های افغانستان را به پاکستان ارجاع بدهد و از این طریق، به مثابه‌ی یک قربانی، کمک‌های نظامی و مالی بیش‌تری جلب کند. فارغ از این‌که حکومت چه هدفی را دنبال کرده، غیر از این مورد، نمی‌توان دستاوردی برای تلاش‌های سیاسی‌اش‌ برشمرد.
پروسه‌ی کابل، سخنان رییس جمهور غنی در نشست سران کشورهای عضو «سارک» و مواردی مانند آن، در عمل فارغ از تقویت فشار روانی بر پاکستان، دستاورد محسوسی نداشته است و نمی‌توان امیدوار بود که از این طریق پاکستان وادار به ترک حمایت‌‌اش از طالبان شود. تلاش‌های از این دست در برابر واقعیتی که در کشور همسایه‌ی جنوبی ما می‌گذرد، پیش از آن‌که نتیجه‌ی ملموسی در پی داشته باشد، کاربرد داخلی دارد. در آن‌سو، طالبان افغانی آزادانه نشست‌های مهمی چون تعیین جانشین ملاعمر یا اختر منصور را برگزار می‌کنند، شبکه‌ی حقانی که دستکم در یک ماه گذشته مسئول قتل و جرح دستکم یک‌هزار شهروند افغانستان متهم است آزادانه فعالیت می‌کند؛ اما در این طرف، حکومت حداکثر نشستی برگزار می‌کند که نتیجه‌ی نهایی‌اش نشر یک خبرنامه و دعوت از پاکستان برای ترک حمایت‌اش از طالبان است.
تلاش‌های مانند ایجاد دهلیز هوایی میان هند و پاکستان یا ایجاد راه انتقال مواد بازرگانی از طریق بنادر شمال و غرب کشور، صرفاً از منظر اقتصادی سودمند و قابل توجیه است؛ به این دلیل که وابستگی اقتصادی ما را به راه‌های ترانزیتی پاکستان کاهش می‌دهد. اما فارغ از آن، نه به تأمین ثبات کمکی می‌تواند و نه به کاهش صدور تروریست از مرزهای جنوبی می‌تواند مؤثر واقع شود. تداوم این وضعیت قابل توجیه نیست. کش و قوس‌های جاری میان دو کشور در خلال چهار دهه‌ی اخیر به نقطه‌یی رسیده است که باید به مشکل اساسی میان دو کشور انگشت گذاشته شود.
دو کشور دارای مرز طولانی‌اند که از یک سو کوهستانی است و از سوی دیگر گرانی‌گاه ناامنی است. حکومت چه‌گونه می‌خواهد امنیت این مرز را تأمین کند؟ پاسخ به این سوال، مهم‌تر از صدور یک اعلامیه در محکومیت پاکستان است.
این مشکل، چه اختلاف دیدگاه در خط مرزی باشد یا مسأله‌ی آب و یا ریشه در خصومت تاریخی هند و پاکستان داشته باشد، باید تدبیری برای حل آن سنجیده شود. برای این کار، لازم است دستکم در سطح ارتباط سیاسی، شعارها جای شان را به یک استراتژی مدون، دقیق و مبتنی بر منافع ملی بدهند. بخشی از پیچیده‌گی کنونی ریشه در شعارها و رؤیاهای دست‌نیافتنی‌یی دارد که سیاست‌مداران افغان حاضر نیستند آن را با تدبیر سیاسی تعویض کنند. به همین دلیل حتا در داخل کشور سخن‌گوی ریاست جمهوری مجبور به دروغ پراکنی می‌شود. برای مثال، معاون سخنگوی رییس جمهور در حالی بر برخورداری حکومت از یک استراتژی روشن در برابر پاکستان تأکید می‌کند که خود رییس جمهور آشکارا در پروسه‌ی کابل اعتراف کردکه نمی‌داند، پاکستان چه می‌خواهد. در غیبت درک روشن از خواست‌ها و سیاست‌های این کشور، چه‌طور می‌توان استراتژی سیاسی سنجید؟ دفتر مطبوعاتی رییس جمهور چه‌گونه می‌تواند از آن دفاع کند در حالی که رییس جمهور از درک آن عاجز است؟

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *