سران چهار کشور تاجکستان، افغانستان، پاکستان و قرقیزستان در دومین نشست «کاسا-1000» که در دوشنبه پایتخت تاجکستان برگزار شده بود، بر اهمیت گسترش روابط اقتصادی و رفع تنشهای سیاسی تأکید کردند. این پروژه که برق تاجکستان و قرقیزستان را به افغانستان و از اینجا به پاکستان انتقال میدهد، نخستین پروژهی اقتصادی میان کشورهای شمال و جنوب افغانستان است که فارغ از اهمیت اقتصادی آن، میتواند عرصههای تعامل سیاسی برای تأمین ثبات و گسترش اعتماد میان کشورهای منطقه را به همراه داشته باشد. هدفی که با تدبیر سیاسی روشن و معطوف به تأمین منافع کشورهای منطقه دستیافتنی است.
کشورهای آسیای میانه به دلیل ثبات نسبی چند دههی اخیر، توانستهاند در بخش اقتصادی روند توسعه را به خوبی دنبال کنند. تاجکستان و کشورهای همجوار آن اکنون به صادر کنندگان اصلی برق در منطقه تبدیل شدهاند؛ کما اینکه ترکمنستان به صادرکنندهی بزرگ گاز و قزاقستان نیز به عنوان یک کشور در حال رشد با ظرفیتهای عظیم اقتصادی به گسترش روابط بازرگانی و اقتصادی بیش از گذشته اهمیت میدهند. پاکستان خریدار عمدهی برق و گاز است و از این حیث، جایگاه افغانستان به لحاظ موقعیتی که دارد، ارزش بیشتری یافته است. به این ترتیب، کشورهای آسیای میانه، برخلاف گذشته، بیش از آنکه درگیر تنشهای سیاسی باشند، به ارتقای توان اقتصادی شان اهمیت بیشتری قایلاند. چرخش این کشورها از حوزهی سیاستهای روسیه به فعالیت اقتصادی در منطقه و نیازمندی پاکستان و افغانستان به برق و گاز این کشورها، از این منظر فرصتی را خلق کرده که میتواند به گسترش تعامل اقتصادی و لاجرم کاهش سطح بیاعتمادی سیاسی به خصوص میان افغانستان و پاکستان کمک کند.
علاقهمندی تاجکستان به کاهش تنش میان افغانستان و پاکستان و آمادگی چین مبنی بر پادرمیانی میان دو کشور برای رفع اختلاف دیدگاهها میان دو کشور تا حدی در این بافتار معنا مییابد. اکنون فرصت کمنظیری برای حکومت-به رهبری محمداشرف غنی و عبدالله عبدالله-خلق شده که اختلافهای مخرب سیاسی را به سمت تعامل اقتصادی تغییر جهت بدهند. به نظر میرسد در دراز مدت یگانه راه ممکن برای تأمین ثبات در منطقه و افغانستان افزایش وابستگی و تعامل اقتصادی این کشورهاست. چه اینکه از نظر سیاسی، با توجه به تفاوت منافع سیاسی میان این کشورها، دست یافتن به هرگونه راه حل سیاسی میان-به خصوص-افغانستان و پاکستان دستکم در میان مدت ناممکن به نظر میرسد. نه پاکستان دست از استراتژی سلطهطلبانهاش به افغانستان میگذرد و نه ممکن است که جنرالان پاکستانی دست از گسترش دامنهی نفوذ و اثرگذاری خود به کشورهای آسیای میانه که در آن احزاب اسلامگرا عمدتاً سرکوب شده و گروههای شبه مسلح آن در پاکستان لانه کرده، دست بر میدارد. سایهی سنگین هند که با شکلگیری گروه «سارک» عملاً به انزوای سیاسی پاکستان کمک کرده نیز کماکان بر دوش اسلامآباد سنگینی خواهد کرد. به همین دلیل، افغانستان به عنوان کشور حایل در این میان از بیثباتی و ناامنی و گسترش فزایندهی تروریسم رنج خواهد برد. از این منظر، تعریف منافع کلان اقتصادی و ارتقای سطح همکاریهای اقتصادی میان کشورهای آسیای میانه و افغانستان و پاکستان، روزنهیی میگشاید که در پرتو آن منافع اقتصادی کشورها تأمین میشود.
افزایش تعامل اقتصادی، از یکسو تجارت و داد و ستد مالی و اجرای پروژههای مانند کاسا-1000 را ممکن میسازد که برای کشورهای فروشنده در شمال افغانستان و کشور خریدار (پاکستان) سود مالی را به همراه دارد و توسعه اقتصادی را میسر میسازد و از طرف دیگر میزان وابستگی این کشورها را به همدیگر افزایش میدهد. به نمونهی مشخصی مانند روابط اقتصادی چین و هند در این مورد میتوان اشاره کرد. دو کشوری که به رغم اختلافات مرزی و تجربهی یک جنگ، سطح داد و ستد مالی خود را افزایش دادهاند و به این ترتیب، پل تعامل میان دو کشور برقرار مانده است.
افغانستان به عنوان نقطهی مرکزی این تعامل، برای مهار دخالتهای بیحد و حصر پاکستان، دو راه بیشتر ندارد؛ دو راهی که همزمان باید پیموده شود. اول؛ این کشور باید فشار سیاسی بر پاکستان را به گونهیی افزایش بدهد که آن کشور را به گونهی محسوس در تحت فشار بگذارد. مجاب کردن ایالات متحده مبنی بر تحریم مالی برخی چهرهها و سازمانهای پاکستانی و نیز مشروط ساختن کمکهای مالی این کشور به پاکستان و تشویق شرکتها و کشورهای عربی، هند و ایران و چین برای سرمایهگذاری در منطقه میتواند فشار سیاسی لازم را بر این کشور وارد کند. دوم؛ همزمان با اعمال فشار سیاسی، لازم است منافع اقتصادییی میان کشورها به خصوص پاکستان و افغانستان و به تبع آن کشورهای آسیای میانه تعریف شود که بتواند به تسریع روند توسعه و انکشاف اقتصادی این کشور کمک کند.
در غیر آن، صرفاً تلاش سیاسی برای ترک حمایت از تروریسم و گروههای مسلح بنیادگرا، بر پاکستان اثری نخواهد گذاشت. کما آنکه تاکنون این فشارها بیتأثیر بوده است.