دکتور سید مخدوم رهین
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
تا خود چه رود آخر بر کاخ ستمکاران
خاقانی
عزیز گرامی سردبیر محترم روزمانهی اطلاعات روز،
در یکی از شمارههای گذشتهی آن روزنامهی وزین ذیل عنوان «دارالامان خانهیی در میان آتش» مقالهیی دربارهی آن قصر و بازسازی آن به نشر رسید. در این نگاشته مایلم مطالب مختصری را خدمت شما، نویسندهی عزیز و خوانندگان به عرض برسانم. نخست اینکه اعمار قصر دارالامان پس از بازگشت شاه امانالله از سفر اروپا روی دست گرفته نشد بلکه مراسم تهدابگذاری آن در سال پنچم سلطنت شاه امانالله به روز چهارشنبه 24 میزان 1302 خورشیدی برابر با 17 اکتبر 1923 در محضر شخصیتهای بلندپایهی لشکری و کشوری، روشناسان شهر کابل و بزرگان چاردهی و نمایندگان کشورهای خارجی پس از سخنرانی شاه که نیازمندی کشور را به اعمار شهر دارالامان بهعنوان پایتخت افغانستان تشریح کرد و توضیحات وکیل وزارت معارف فیضمحمد خان زکری، صورت گرفت. عقلاً هم نمیتوان باور داشت که کاخی با این عظمت در ظرف حدود یک سال ساخته شده باشد. زیرا اگر کار بنای این عمارت معظم در جون 1928 پس از سفر شاه به اروپا آغاز میشد محال بود که تا زمان سقوط سلطنتش در جنوری 1929 در مدت یک سال به پایان رسد. متن سخنرانی پادشاه و وزیر معارف در مراسم تهدابگذاری این قصر در یادداشتهای مرحوم استاد عزیزالدین وکیلی فوفلزائی آمده است. مرحوم عزیزالدین خان اسناد فراوانی از دورههای مختلف تاریخ 250 سالهی افغانستان بهدست داشت که تعدادی را خود گرد آورده بود و شماری نیز فراهم کرده و چشمدید پدرش نظامالدین خان که از سرشناسان عهد امانی بود، میباشد. بهموجب این اسناد و سایر مدارک شاه امانالله در 1298 خورشیدی دربارهی اعمار شهری در نزدیکی شهر کابل و انتقال وزارتخانهها و دیگر دفاتر دولتی به آنجا به رایزنی و مشورت گسترده پرداخت و بعداً تصمیم قطعی در این باب گرفت. هنوز محل خاصی را برای این منظور در نظر نگرفته بود. کسانی منطقهی سرسبز چاردهی را پیشنهاد کردند. شاه با توجه به باغهای سیب نازک بدن چاردهی و زمینهای سرسبز زراعتی حیف دانست که اینهمه زیبائی و سرسبزی از میان برود. کسانی هم نقاط دیگر را پیشنهاد کردند. سر انجام شاه شخصاً در پایان دیدار از همه ساحات اطراف پایتخت به همراهی مشاوران به سواری اسپ همین محل را به دلایلی که خودش در محفل تهدابگذاری تشریح کرد، برگزید و قرار شد شهر نو کابل بر روی زمینی به مساحت بیشتر از دو هزار جریب بنا یابد. در این جابه این مناسبت خاطرهیی را تقدیم میدارم.
در زمان ریاستجمهوری مرحوم محمد داوود خان شهید به پیشنهاد وزارت اطلاعات و فرهنگ و منظوری رییسجمهور یک مجلس علمی تشکیل شد که هفتهیی یکبار جلسه داشت. این پیشنهاد با اصرار من و پایمردی رفیق حجره و گرمابه و گلستانم شادروان دکتور اکرم عثمان که با رییسجمهور رابطهی خویشاوندی و تا حدودی هم فکری داشت جامهی عمل پوشید. اعضای این مجلس را این اشخاص تشکیل میدادند: مرحومان استاد عبدالحی حبیبی، محمد صالح پرونتا، محمد عثمان صدقی، سید قاسم رشتیا، دکتور محمد انس، محمد اسماعیل مبلغ، محمد امین خوگیانی، عبدالوهاب طرزی، دکتور روانفرهادی، استاد بشیر هروی، محمد یعقوب واحدی، دکتور محمد اکرم عثمان و چند تن دیگر. من جوانترین عضو این جمع بودم. مجلس علمی کارهای سودمندی کرد، همه دواطلبانه و بیهیچ مزد و پاداشی. ازین گروه همه به ابدیت پیوستند جز دکتور روانفرهادی که پیرانهسر زار و ناتوان در ایالت کالیفورنیای ایالات متحدهی امریکا در انتظار «پیک جانان» نشسته است. من که پندارم زندهام. روزی در این مجلس سخن از قصر دارالامان در میان آمد. من گفتم زمین قصر دارالامان ملکیت خاندان ما بود و در میان شمار زیاد اسناد خانوادگی سند آن نزد من است. همه به دیدن آن اظهار علاقه کردند. هفتهی دیگر سند را به مجلس آوردم که بهموجب آن زمین قصر دارالامان ملکیت میر سیدکریم ولد میر درویش و لد میرواعظ کابلی (رح) به «اعلیحضرت شهریار غازی» تفویض میشد. وکیل مقام سلطنت در این معامله جد مادری من میرغلام علی خطیب فرزند میر محبوب فرزند میر واعظ کابلی (رح) بود.
دانشمندان حاضر در مجلس از دیدن این سند اظهار خوشوقتی کردند. در پایان جلسه استاد عبدالحی حبیبی با لحن شیرینی که داشت از من پرسید که این سند را حالا به کجا میبرید؟ گفتم واپس به خانه. گفت: چرا به آرشیف ملی نمیفرستید؟ گفتم میفرستم. همان روز آن سند ضمیمهی نامه از وزارت به آرشیف ملی رفت و این یگانه سندی بود که از میان اسناد تاریخی موجود نزد من از برکت خواهش آن استاد فقید ثبت آرشیف شد و امیدورام از میان نرفته باشد. بقیه آنچه از اسناد داشتم پس از فتنهی 7 ثور از میان رفت.
چندی بعد از این روز هنگامی که من مسئولیت امور فرهنگ و هنر و مرکز بینالمللی مطالعات کوشانی را در آن وزارت بر دوش داشتم، شخصی آمد و نقشهی قصر دارالامان را که از پدرانش به وی رسیده بود آورد که آن هم به آرشیف ملی فرستاده شد.
دقت و تأمل بسیار و انواع رایزنیها و تعیین محل و استخدام مهندسان اروپائی و کار روی طرح نقشهی شهر دارالامان که میبایست با معیارهای زمان در کشورهای پیشرفته و با رعایت قواعد بهداشت «به طرز مرغوب به اصول فنی» بنا گردد، از بهار سال 1298 آغاز شد تا در 24 میزان 1302 شمسی سنگ تهداب قصر دارالامان یا به تعبیر شاه بیتالحکومهی افغانستان با مهندسی داکتر هروالترهارتن آلمانی بهحیث سر مهندس و با نقشهی موسیوکودار فرانسوی بهدست شاه امانالله گذاشته شد.
توضیحات شاه در محفل گذاشتن نخستین سنگبنا پرسشها و شک و تردیدهایی را که فکر میکرد در مردم ایجاد شده خواهد بود پاسخ داد. تراکم جمعیت در شهر کهنهی کابل و آب غیرصحی بارها سبب شیوع مرض وبا (که حالا طبیبان ما بهجای آن کلمهی انگلیسی کولرا را بهکار میبرند) و دیگر بیماریها شد و هر بار تلفات بسیاری بر جا گذاشت. بهطور مثال در سال 1300 خورشیدی چون در کابل مرض هیضه شیوع یافت و از اوایل برج سرطان تا اوایل میزان را در بر گرفت شاه حتا برگزاری جشن استقلال را در چمن حضوری در برج عقرب به تعویق افگند و در اوایل برج عقرب آن سال، هنگامی که هوای کابل سرد شد و مرض هیضه از میان رفت بهراه انداخت، کوشش او در امر توجه به بهداشت شهر کابل چندان به نتیجه نرسید و میخواست از ازدحام اهالی بکاهد. شاه دستور داده بود تا تیم سیار طبی همراه با ادویه در شهر کابل به خانهها برود و بیماران را تداوی کند. از نظر شاه امانالله دلیل دیگر این بود که در گذشته افغانستان در انزوا بود و دنیا با آن ارتباطی نداشت اما پس از استقلال رفتوآمد شخصیتهای خارجی و اقامت سفرا و سفارتخانهها در کابل ایجاب وجود شهری با خصوصیت شهرهای مدرن را میکرد. در اینجا شاه به شیوهی همیشگیاش که سخنرانیهایش را با شعر مؤکد میداشت و بیشتر هم اشعار سعدی را حفظ داشت، این بیت را فراخود آنچه گفته بود، خواند:
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانهیی در خورد پیل
وسعت یافتن روزافزون دفاتر حکومتی و شرکتها و مؤسسات و تأسیس وزارتخانههایی که در گذشته وجود نداشتند و فاقد مکان و ساختمان بودند نیز از اسباب بنای شهر دارالامان گفته شد. در این زمان بهعلت کمبود جا تعدادی از موسسات حکومتی بهشمول وزارتهای معارف و تجارت را در ارگ سلطنتی جا داده بودند و موزیم کابل هم در کوتی باغچهی ارگ افتتاح شد. وقتی دارالمعلمین تأسیس شد با اجاره و موافقت نقیب صاحب قسمتی از زمین اقامتگاه موصوف را اختصاص دادند. شاه در بیانیهاش گفت که هر کسی که بخواهد در شهر دارالامان خانه بسازد دولت تسهیلات لازم برایش فراهم میکند.
پس از سقوط دولت امانی زمامداران بعدی در تغییر نام قصر دارالامان کوشیدند. حبیبالله کلکانی آن را بهعوض دارالامان، دارالحبیب نامید. سردار محمدهاشم خان صدراعظم که 17 سال فرمانروای تامالاختیار کشور بود و عقدهی شدید شخصی در برابر شاه امانالله داشت آن را به دارالفنون مسما کرد. چندی هم بهنام «نوی کابل» نامیده شد، ولی مردم حقشناس پایتخت بهخصوص منطقهی چاردهی که از جان و دل به آن پادشاه ترقیخواه ملتپرور عشق میورزیدند، دارالامان را همچنان دارالامان گفتند و هیچ نامی نتوانست جای آن را بگیرد. آنجا که گفته شده که شاه در اواخر دورهی سلطنت روی به تجمل آورد صحیح نیست. عمارت قصر دارالامان را بهعنوان نخستین بنای شهر دارالامان شاه امانالله برای استفادهی حکومت بنا کرد یا بهقول خودش «دارالحکومگی» نه جهت اقامت خود و خانوادهاش. بر علاوه او به تجمل دلبسته نبود و لباس کرباسی ساخت وطن میپوشید و دیگران خاصه درباریان و اشراف و اعیان را به آن تشویق میکرد.
چار سال پیش وظیفهی بازسازی قصر دارالامان از طرف حکومت به شهرداری کابل سپرده شد. شهرداری به تنظیم مقدمات این امر پرداخت و طرح تخنیکی بازسازی آن را تهیه کرد ولی در دورهی حکومت حاضر یادی از آن نشد. چرا ما عادت داریم بهجای آنکه بر روی کار گذشته بیفزائیم، بر عکس هر کاری را دوباره از اول آغاز میکنیم، بهطوریکه کار انجامشده به فراموشی سپرده میشود. نظیر این موضوع دربارهی تجلیل از مؤرخ شهیر ما مرحوم فیض محمد کاتب روی داد. من در دورهی دوم کارم در رأس امور اطلاعات و فرهنگ بهمناسبت هشتادمین سال وفات آن فرزند صدیق وطن سمینار با شکوهی بهمدت دو روز برپا داشتم. هر چند در دور اول کارم در آن وزارت نیز محفل بزرگی جهت بزرگداشت از خدمات فراموشیناپذیر او دایر کرده بودم. در میان بزرگان گذشتهی ما کاتب مرحوم یگانه کسی بود که در وزارت اطلاعات و فرهنگ در ظرف ده سال دوبار مورد ستایش و تجلیل شایسته و سزاوار قرار گرفت. هر دو همایش با سخنرانی مفصل این ناتوان دربارهی زندگی، آثار و افکار کاتب گشایش یافت و اخبار و گزارش محفل گشایش و جلسات پژوهشی مربوط هر دو همایش علمی و تحلیلی با اسمای دانشمندان و اساتید شامل در جلسات و عناوین پژوهشها به نشر رسید و پیش از نخستین سمینار تصویر مرحوم کاتب را به بهترین نقاشان سپردم و نقاشی بزرگ و رنگهی تصویر او با آن چشمان دردآلود و نگاه خسته آویزهی دیوار مرکز بینالمللی مطبوعات شد. اما همین چند ماه پیش بود که دوستی در روزنامهی گرامی اطلاعات روز بهمناسبت محفلی که اخیراً از طرف حکومت حاضر در تجلیل از کاتب برگزار شده بود، شکایت داشت که در پانزده سال گذشته کسی از کاتب یاد نکرد و حکومت حالا به فکر کاتب افتاد. حقا که حافظهی ناتوانی داریم.
بههر حال بهقول بیهقی از حدیث شگافد. امروزیها میگویند گپ از گپ میخیزد. خدا بیامرزد شایق جمال شاعر شیرینسخن را که آورده است که دزدی به باغی رفت و به دزدانه چیدن میوه مشغول بود که صاحب باغ آمد و او را دید و با عصبانیت پرسید که نامسلمان چرا میوههای مردم را میدزدی؟ چرا بدون اجازه وارد باغ میشوی؟ دزد جواب داد که:
چرا کاکای خردت رفته قندز؟
چرا ملای ده نو میخره بز؟
صاحب باغ گفت، این گپ را به آن گپ چه؟
جوابش داد دزد سفلهمشرب
نمیدانی که میخیزد از گپ از گپ
باری صحبت از قصر دارالامان بود. در زمان جمهوری داوودی وزارت عدلیه در آنجا گرفته بود و جلسات کمیسیون تسوید قانون اساسی جمهوری افغانستان هفتهیی یکبار در یکی از تالارهای آن صورت میگرفت. در این کمیسیون 20 نفری مرحومان سید عبدالاله وزیر مالیه، دکتور عبدالمجید وزیر عدلیه که ریاست جلسه را رییسجمهور به وی سپرده بود، دکتور محمد آصف سهیل که با رتبهی وزارت سردبیری روزنامهی جمهوریت را بر عهده داشت، وفیالله خان سمیعی معین وزارت معارف، ضامن علیخان جاغوری معاون دانشگاه کابل، جنرال یحیا نوروز رییس اوپراسیون وزارت دفاع، خانم عالیه پوپل، آقای دلیلی از وزارت عدلیه و چند تن دیگر عضویت داشتند. دکتور حسن شرق معاون اول ریاستجمهوری نیز از اعضا بود. جلسات کمیسیون 8 ماه را در بر گرفت و در این همه مدت او حتا یک کلمه نگفت. گویا ایام به کامش نبود. نگاههای زیرکانهیی به اینسو و آنسو میافگند و خاموش بود، گویی میدانست که پس از چندگاهی حریفان را نه سرند و نه دستار. در این کمیسیون نیز من جوانترین عضو بودم. از آن جمع 20 نفری سید عبدالاله در مصیبت ملی هفت ثور مردانه در کنار رییسجمهور پیر ایستاد و یکجا با او خلعت شهادت در بر کرد. ضامنعلی خان جاغوری و وفیالله خان و دلیلی بیهیچ گناهی و اتهامی بر بالین شهادت خفتند. جنرال شاپورخان احمدزی را چند ماه بعد به اتهام دسیسه بر ضد کودتاچیان به مرتبت شهادت نایل کردند. بقیه نیز در آوارگی غریبانه رخت به دامان خاک کشیدند و از آن گروه دو-سه نفری بیشتر نماند که از آن جمله من تهمت زندگی بر خویش بستهام. این سه نفر نیز که ماندند نادیدنیها دیدند. دریغا که از آن روز سیاه نامیمون تاکنون چشمهی اشک و خون در این دیار نخشکید، تا فرداها آبستن چه باشند.
شاه امانالله در پایان سخنرانی خویش از ورقهیی یاد کرد که دربارهی اعمار شهر دارالامان در بنیاد این شهر گذاشته شود که بعد از مرور زمان مدیدی «برای آثار موزیم آتیهی معلومات تاریخیه» خدمتی کند.
چرا تاریخچهی این بنا را مانند کتیبهی طاق ظفر پغمان و منار علم و جهل در دهمزنگ بر روی سنگ مرمر حک نکردند و در بنیاد بنا گذاشتند، نمیدانیم. متن ورقه بهوسیلهی فیضمحمد خان زکریا قرائت شد، و در یادداشتهای مرحوم وکیلی فوملزائی آمده است بدین شرح:
«از آنجا که من امیر امانالله وطن عزیز خود را به آثار مدنیه و لوازم اساسیهی حکومتی خیلی محتاج میدیدم، خواستم شهری که در این عصر ترقی و مدنیت به طرز و اصول فن تعمیر موافق باشد به اسم دارالامان بنا کنم و به این وسیله ملت نجیب خود را از تکالیف صحتفرسای طرز بودوباش قدیم که عبارت از حیات بهسر بردن در بیوت و عماراتی که اصول محافظهی صحت و احتیاجات را دارا نبودند وارهانم، و تا بتوانم شهر با صفایی که مسبب قادر توانا در قران عظیم خود اوصاف آن جنان امصار را به آیهی کریمه بلده طیبه و رب غفور فرموده انشاء کنم. چون محل و موضع چهاردهی را از روی تحقیق و تدقیق علم مهندسی موزون یافتم، نخستین به تأسیس بیتالحکومهی افغانستان اقدام کردم و سنگبنای این شهر شهیر سعادتتخمیر را به ادارۀ ع، ج محمود خان یاور حضورم و مهندسی هروالتر هارتن آلمانی داکتر دیپلومه سرمهندس شهر موصوف و بنای این عمارت را به نقشهی موسیوکودار فرانسوی بهتاریخ چارشنبه 6 ربیعالاول 1342 هجری قمری مطابق 24 میزان 1302 شمسی و 17 اکتوبر 1923 عیسوی در سال پنجم جلوس پادشاهی خویش بهدست خود و حضور اراکین دولتعلیهام گذاشتم و این سطور را برای معلومات تاریخیه و استفادهی موزیمهای ازمنهی آتیه نوشتم. از بارگاه ایزد متعال خواستگارم که حال و مآل این بنای سعادت احتوای اسلامی افغانی را به سعادت و فیروزی ملت محبوب من مصون و مأمون دارد برب االعباد.»