زهرا جویا
ظهر روز یکشنبه (8اسد) پنج کودک 4 تا 16 سال از یک فامیل در منطقه قلعهی وزیرآباد مربوط حوزه دهم امنیتی به شکل فجیعانهیی کشته شدند. تحقیقات جنایی پولیس و طب عدلی نشان میدهد که کودکان نخست توسط تیشه کشته و سپس آتش زده شدند. خبرهای اولیه حاکی از آن بود که کودکان در اثر برق گرفتگی جان باختهاند، شواهد و تحقیقات پولیس اما نشان میدهد که قضیه جنایی است و کودکان توسط افرادی کشته شدند.
این رویداد که در نوع خود، بیسابقه است در شبکههای اجتماعی و رسانههای دیداری و شنیداری بازتاب چندانی نیافت. جامعهی مدنی نیز تا حالا هیچ اقدامی نکرده است.
بر آن شدیم که در حد توان چند و چون قضیه را روشن کنیم. با همکاری یکی از نزدیکان خانوادهی کودکان کشته شده، به مقصد خانهی کشتهشدگان حرکت کردیم. منطقهیی مشهور به پایکوب نصوار عقب بلاکهای سلیم کاروان مقصد ما است. پیش میرویم. پس از پیمودن چندین کوچهی پر خموپیچ در نهایت به باریک راهی که تنها ظرفیت عبور یک کراچی دستی در یک زمان را دارد میرسیم. رهنما ما را به خانهیی رهنمایی میکند. کوچهی کم عرض، دیوارهای خاکی و دروازههای کوچک چوبی و فلزی نموداری از یک منطقهی فقیرنشین است.
دری باز است و چندین نفر جلو در ایستاده است. از میان آنها یک تن خود را پدر کودکان کشته شده معرفی میکند. اسمش احمد است. در همان نگاه اول میشد آسیب و شدت مصیبتی که بر او وارد شده را از چهرهی غمگینش فهمید. به خانهی غمزدهی احمد رفتیم و سر قصه باز شد.
طبق معمول صبح روز یک شنبه احمد سر کار رفت؛ ولی وقتی به محل کارش رسید دید که کار از سوی حوزهی 10 امنیتی متوقف شده است. او به خانه برگشت. پس که برگشت فرزندانش از او پرسیدند که چرا آنروز زود از کار برگشته است. ماجرا را توضیح داد و گفته که کار تعطیل است. دختر بزرگترش برایش صبحانه اماده کرد و باهم صبحانه خوردند.
احمد گفت: «دختر کلانم گفت پدرجان امروز میخواهم ماکارونی همراه لوبیا آماده کنم. 50افغانی بدهید که چکه بیاروم. به او پول دادم که چکه بیاورد.»
احمد چون مانده شده بود به مهمانخانه رفت و استراحت کرد. تازه می خواست استراحت کند که کسی به او زنگ زد و به او گفت: « سی وی شما به ما رسیده، عاجل خود را به پلسرخ برسانید. اگر کدام مدرک و اسنادی هم داری با خود بیاور» احمد بی آنکه تعلل کند خودش را به پلسرخ رساند. او موقعی که به پل سرخ رسید، به نمبر که با او به تماس شده بود زنگ زد؛ اما گوشی شخص مورد نظر خاموش بود: «چندین بار تماس گرفتم ولی گوشیاش خاموش بود.»
احمد شمارهی تلفنی که با او در تماس شده بود را به پولیس تحویل داده است که ماموران امنیتی بتوانند از آن طریق سرنخی از قاتلان پیدا کنند.
در حالی که بغض گلویش را گرفته میفشرد ادامه داد: «در پل سرخ ایستاده بودم که همسایه زنگ زد. گفت بیا که آشپزخانهات آتش گرفته. مه گفتم که آتش گرفتن آشپزخانه خیلی مسئله نیست، خانمت را بگو که برود و فرزندانم را نجات بدهد.»
به قول احمد وقتی خانم همسایه داخل آشپزخانه شده، دیده است که مقداری چپس (کچالوی بریان شده) داخل دیگ کاملا سوخته و آتش نیز در زیرش شعلهور بوده. خانم همسایه فورا آتش زیر دیگ را خاموش کرده.
شوهر خانم همسایه به نقل از او گفته که آشپزخانهات سوخته اما هیچ کسی آنجا نیست و دروازهها هم کاملا باز است.
احمد پس از شنیدن این خبر اول به برادرش و سپس با خانمش زنگ زد و به آنها گفت که عاجل خود را به خانه برساند.
احمد گفت وقتی خانم و برادرش به خانه رسیده بوده دیده بودند که همسایهها قبلا به خانه داخل شده و آتش را خاموش کرده بودند.
از احمد پرسیدم که خودش چه موقع به خانهاش برگشت و بر او چه گذشت؟ در پاسخ گفت: «پس از آن که همسایه برایم زنگ زد و از آتش گرفتن آشپزخانهام خبر داد، عاجل تکسی گرفتم و به خانمم که سر کار بود هم زنگ زدم و گفتم که عاجل برو خانه که خانه در گرفته و اولادایت هم نیستند.»
احمد پدر کودکان کشته شده وقتی به خانه برگشت با اجساد سوختهی هنگامهی 16ساله، اخترمحمد 15ساله، رخشانهی 14ساله، سینای 12ساله و وحیدهی چهار ساله مواجه میشود.
او گفت که نمیتواند شرح بدهد که موقع دیدن جسد سوختهی کودکانش بر او چه گذشته: « سخت است آن لحظه را توصیف کنم. از آسمان به زمین خوردم!»
او گفت:« هنگامه دخترم صنف هشت، اختر محمد پسرم صنف 7، رخشانه دخترم صنف 7، سینا دخترم صنف 5، وحیده ی کوچک م چهار ساله بود که تاهنوز به مکتب شامل نکرده بودم.»
احمد وقتی به خانه برگشت دید ماموران امنیتی و خیلی از مردم آنجا جمعاند. موقعی که میخواست داخل خانهی خود شود، ماموران امنتی به او اجازه ندادند؛ او مجبور شد که با ماموران درگیر شود: «خواهش میکنم اجازه دهید فرزندانم در داخل میسوزند.»
در نهایت ماموران به او اجازه دادند که وارد خانهاش شود. داخل حویلی که شد دید جسد سوختهی وحیده دختر کوچکش را از پستوی خانهاش بیرون کشیده بودند.
او افزود که دختر کلان و پسرش را با«تیشه» به قتل رسانده و بعد جسدهای همهی کودکان را در گوشهی از خانه آتش زده بودند.
احمد در این مورد گفت:«فرق سر دختر کلانم را با تیشهی که برای شکستن چوب از آن استفاده میکنیم، شکستانده بود.فرق سر پسر کلانم را که با آنها درگیر شده بوده، نیز از دو جای شکستانده بود. دو فرزند بزرگم را که زده و از پا انداخته، سه تا کوچکترش را برده و در پسخانه بندی کرده بوده. بعد این دو را نیز برده با آنها یکجا بندی کرده و توسط پطرول آتش زده و سوختانده.»
احمد در حالی که چشمانش پر از اشک بود گفت که وحیدهی چهار ساله و سینای 12 سالهاش، هردو در حالی که دستهای شان بر نرمی گوشهاشان بوده سوخته بودند. لابد گریه وزاری می کردند که آنها را نکشند.
احمد اضافه کرد، وقتی دختر کلان یا پسرش از دست قاتل فرار کرده، و به مهمان خانه رفته، روی توشکی افتاده و خونی که از سرش جاری بوده بر توشک لکهی دایروی شکلی نقش کرده بود. تیم تحقیقات جنایی حوزه10 نقطهی خونی را برش کرده و با خود برده است.
احمد گفت: «قضیه طوری بوده که تمام فرزندانم را در یک اتاق جمع کرده، دو بوتل پترول را سر آنها انداخته، آتش زده و خود شان رفته و گریخته.»
او حالا در حالت دشواری به سر میبرد، زیرا 5 کودکش به شکل فجیعانهیی به قتل رسیده و همهی لوازم خانه اش در آتش سوخته است.
احمد فقیر است و تهیدست. او در یک خانه کرایی زندگی میکند. به دلیل فقر و تنگدستی خانماش صفاکاری میکند.
او گفت که دو و نیم سال میشود، بیکار است و قبل از آغاز به کار حکومت وحدت ملی محافظ یکی از شرکتهای خارجی در کابل بوده است.
احمد 9 سال قبل از ولسوالی دوشی ولایت بغلان روستای«نیکپی » به امید بهبودی زندگیاش به کابل آمد.
احمد در روز 400 افغانی، عاید دارد و خانم اش نیز در ماه 6000 افغانی مزد میگیرد.
او با هیچ کسی دشمنی نداشته و قبل از به وقوع پیوستن این فاجعه، هیچ کس برایش اخطار هم نداده است: «با هیچ کسی دشمنی نداشتم و اکنون هم نمیدانم چه کسی زندگی فرزندانم را گرفته است.»
وی از حکومت میخواهد که قضیه را بهصورت جدی پیگیری کند: «د بالا خدا و د پایین دولت افغانستان. از دولت میخواهم که قاتلان جگرگوشههایم را به پنجه قانون بسپارد.»
مادر این کودکان زن میان سالی است که تاب و توان سخن گفتن را از دست داده است وضعیت روحی مناسبی ندارد. هنگامی که از او در مورد این ماجرا پرسیدم فقط اشک ریخت و زیرلب نام تک تک از فرزندانش را تکرار میکرد.
پولیس کابل یک روز پس از قتل کودکان، از دستگیری دوتن در پیوند به این رویداد خبر داد. اما سه روز پس از رویداد بصیر مجاهد سخنگوی فرماندهی پولیس کابل در گفتوگو با اطلاعات روز گفت که پولیس کابل تا حالا هیچ کسی را دستگیر نکرده است و تحقیقات در زمنیه جریان دارد.
پولیس کابل قضیه را جنایی خواند: « کسانی که در قتل این اطفال دست دارند تلاش کردند که با آتش زدن اجساد کودکان و خانه، همهی شواهد جرمی را از بین ببرند اما با آن هم شواهدی از در دست پولیس قرار گرفته که نشان میدهد این قتل عمدی بوده است.»
سخنگوی فرماندهی پولیس کابل اطمینان داد که تا دو روز دیگر نتیجه تحقیقات در زمینه نهایی میشود و آن را با رسانهها شریک خواهند کرد.
چندی قبل رویدادی نسبتآ مشابهی در ایران اتفاق افتاد. آتنا اصلانی، کودکی خرد سال، نخست مورد تجاوز قرار گرفت و سپس به شکل فجیعانهیی کشته شد. این رویداد غمانگیز واکنش تند مردم و جامعهی مدنی ایران را برانگیخت. روزها اعتراض کردند و حکومت ایران را برای بازداشت و محاکمهی قاتل آتنا تحت فشار قرار دادند. اما این سوتر در جغرافیای خون و گلوله؛ وقتی پنج کودک بهشکل بیرحمانهیی کشته شدند، آبی از آب تکان نخورد؛ تا حالا جامعهی مدنی هیچ اعتراضی در زمینه نکرده است. انتظار میرود فعالان جامعهی مدنی و کمیسیون مستقل حقوق بشر این سکوت شان را بشکنند.