گاردین/سرمقاله ناظران
ترجمه: جلیل پژواک
دیدگاه 2011 دونالد ترمپ در مورد جنگ در افغانستان، در برابر توییتی با این مضمون که امریکا در آنجا «پول و زندگی را هدر میدهد»، بسیار منتقدانه بود. او بعدا استراتژی باراک اوباما را «بیهوده» خواند و گفت «حالا وقتش است که به خانه برگردیم». ترمپ هفتهی گذشته با فرمان اعزام سربازان اضافی و متعهدکردن ایالات متحده به یک جنگ که پایانش نامشخص است – و او قول داد که آن را برنده میشود- روی کلهاش ایستاد.
پس کدام ترمپ حرفاش درست است، ترمپ بدبینِ قبل از انتخابات، یا جنگویِ مشتاقِ امروز؟ پاسخ هیچکدام است.
در 2009، زمانی که باراک اوباما به کاخ سفید آمد، رقم نیروهای امریکایی را به تقریبا 100 هزار سرباز رساند که بخشی از نیروی 150 هزار نفری ناتو بودند. برنامهی او، نجات جنگی بود که قبلا به درازا کشانده شده بود تا بعدا آن را به نیروهای افغان تسلیم دهد که آموزشدیده و مجهز شدهاند. تسلیمدهی جنگ در سال 2014 صورت گرفت اما درگیری هیچگاهی تمام نشد. از آن زمان، امنیت بهطور پیوسته خرابتر شده است.
حق با اوباما بود اما کار ترمپ، تمسخر نابههنگام تلاشهای اوباما، غلط بود. اما آنچه افزایش نیرو در سال 2009 را غلط ثابت کرد این است که حتا مدرنترین ارتش، مجهز با سلاحهای آخرین سیستم و پشتیبانی بیقیدوشرط قوای هوایی، نمیتواند در مقابل نوع خاصی از جنگ چریکی، آزاد از قیدوبند، که طالبان در آن مهارت دارند، غالب شود. بیشاز 2400 سرباز امریکایی و بیشاز 450 سرباز بریتانیایی از 2001 تا حال در افغانستان کشته شدهاند. اما بر بنیاد تخمین ایالات متحده، نیروهای دولتی افغان، در حال حاضر، کمتر از 60 درصد افغانستان را در اختیار دارند.
رد ملتسازی از سوی ترمپ و اصرارش بر اینکه تمرکز عملیات کشتن تروریست ها، که ممکن روزی بر امریکا حمله کنند، یک جهالت عمیقا ناحیهیی را فاش میکند. در راهاندازی حمله در سال 2001، جورجدبلیو بوش به اشتباه در تشخیص القاعده و حاکمان طالبان در کشور قادر نشد. اقدام او برای شکار عاملان حملات یازدهم سپتمبر، به تغییر اجباری رژیم بدل شد. اما شما تا وقتی که نیروهای بومی و شهروندان یک کشور را در کنار خود نداشته باشید، نمیتوانید به از بین بردن لانههای امن و شبکههای تروریستان امیدوار باشید. اگر شما عاقلانه یک دولت شایسته و دوستانه در کابل نداشته باشید، چیزی که بهدست آوردهاید نمیتواند دوام بیاورد. نادیده گرفتن نیازهای ملت افغانستان، یک گزینه نیست.
حالا وقت آن است که برای کمک به سازمان ملل در راهاندازی یک گفتوگوی جامع داخلی سهیم شویم، در حالیکه موضع سیاست جدید ترمپ عین سیاست قدیمیاش، ناکارآمد و غیرقابل درک است، نباید آخرین کلمه باشد. فشار دیپلماتیک بینالمللی برای ایجاد یک توافق میان احزاب منطقه ضروری است. این بهمعنای تلاش مشترک برای ایجاد آتشبس، به تعقیب آن مذاکرات صلح که توسط امریکا، روسیه، چین، ایران و هند حمایت شود، هرچند که شاید به مزاق ترمپ خوش نیاید.
پاکستان نیز باید شامل این مذاکرات شود. تهدید اسلامآباد توسط ترمپ بیهوده و قبلا هم صورت گرفته است. در هر تصمیمی که در مورد افغانستان اتخاذ میگردد، نگرانیهای مشروع امنیتی و استراتژیک پاکستان باید مدنظر گرفته شود. اگر امریکا واقعا در دیپلماسی چندجانبه سهم بگیرد، شاید از آنهمه زمینهی مشترکی که برای مبارزه با مواد مخدر، مصئونسازی مرزها، توقف سیل مهاجران، تقویت ثبات منطقهیی و سرکوب افراطگرایی اسلامی وجود دارد، شگفت زده شود.
ایالات متحده و دولت اشرف غنی این را باید بپذیرند که عناصر مختلف شامل طالبان، سهمی غیرقابل انکار در آیندهی کشور دارند. در سوی دیگر، رهبران و متحدان طالبان باید قبول کنند که بدون توافق سیاسی با دیگر گروههای ملی، احزاب و اقلیتها، نمیتوانند از شر میانجیگران خارجی راحت شوند. پیشنهاد غرب برای مذاکرات بیقیدوشرط در حال حاضر روی میز است. وقت آن است که با سازمان ملل در تلاش مجدد برای راهاندازی یک گفتوگوی جامع داخلی، سهیم شویم.
همانطور که حملهی مرگبار روز جمعهی دولت اسلامی/ داعش بالای مسجد شیعیان در کابل نشان داد، بعضی از افراطگرایان متعصب، صلح را کاملا رد میکنند و به هیچ چیزی برای مردم افغانستان توجه نمیکنند؛ همانطور که به مردم سوریه، عراق، لیبی و سومالی نکردند. ریشهکن کردن این تهدید همهجانبه نیز نیازمند تلاش بینالمللی است. به این خاطر که جای سازش با تروریسم وجود ندارد. اما تمرکز ترمپ، روی جنگ است و جنگی بیشتر. رقم حملات هوایی از وقتی که او سرِکار آمد، نسبت به سال 2016 دوبرابر، و موجب افزایش تلفات ملکی شده است. تا وقتی که او یک رویکرد قابل تصور برای آوردن صلح اختیار نکند، بریتانیا باید از هرگونه درخواست برای افزایش سرباز در افغانستان، اجتناب ورزد و به جنگِ ترمپ نه بگوید.