بهدنبال واکنشی که در روزهای قبل در برابر چیزی که «اهانت به مقدسات» از سوی نیروهای بینالمللی بهوسیلهی برگههای تبلیغاتی عنوان شد، شکل گرفته بود، روز گذشته تعدادی از افرادی که ادعای کماکان متناقضی را نمایندگی میکردند، تظاهراتی را در شمال کابل راهاندازی کرده بودند. ادعای نخست این مظاهرهچیان تقبیح آن چیزی بود که خودشان توهین به مقدسات از سوی نیروهای خارجی نام نهاده بودند. آنها گفتهاند که نیروهای خارجی قرآن را بهصورت عمدی سوختاندهاند. با اینوجود، هنگامی که ازشان پرسیده شده بود که چرا در برابر قرآنسوزی طالبان و داعش در مکانهای مقدس سکوت کردهاند و از تظاهرات خبری نبوده است، پاسخ معترضان متناقض و مبهم شده است. در اینجا به یک نکتهی روشن میتوان پی برد و آن اینکه: داعیهی دینی و دینداری در ماهیت خود تبدیل به یک داعیهی سیاسی شده است و آنهایی که در برابر افواهای عامه دایر بر توهین نیروهای خارجی به مقدسات دینی برآشفته شدهاند، در واقع کنشگران پریشانکار سیاسیاند که اگر نگاه دقیقتری به سیر و تحول مناسبات سیاسی طی چند سال اخیر در کشور انداخته شود، منشاء آن را بهسادگی میتوان یافت. هستند بزرگانی که به فراخور رابطه و مناسبت سیاسیشان با جامعهی جهانی، پیهم جامه عوض میکنند و گاهی هم بدشان نمیآید از اینکه با نیروهای بینالمللی اعلان مقاطعه کنند و برایشان فرق زیادی ندارد اگر تمام امکانات و روزگاران خوش و خرمی خود را مدیون نیروهایی باشند که تا پشتدروازهی خوابشان به پاسداری ایستاده بودند.
افغانستان از رهگذر حمل بار سیاسی بر شانههای دین، در ادوار مختلف ضربههای جبرانناپذیری خورده است. شکست اصلاحات امانی و آرمان رفتن کشور بهسوی روشنگری در کمتر از یک قرن قبل، برجستهترین نمونه در این زمینه است. ملاهایی که علیه دولت امانالله خان علم شورش برافراشتند، غالباً درد دین و معنویت دینی نداشتند، بلکه دردشان این بود که میدانستند با ترویج قانون و مدنیت در کشور، آنها از منزلهی موجودات زالو و خورهی جان و مال مردم تا سطح شهروندان عادی سقوط میکنند و دکان دینفروشی و زراندوزیشان به کساد میرود. نمونههای دیگری از ایندست نیز وجود دارند که تا همین اواخر، یعنی قبل از شکلگیری حکومت در کشور بعد از یازدهم سپتامبر، به اشکال مختلف تداوم یافته بودند. امروزه نیز همین تجربهی مکرر تکرار میشود. شکی نیست که با هیچ منطقی نمیتوان از اهانتورزی به معنویات دینی یک جامعه یا حتا یک فرد دفاع کرد، لیکن به همان اندازه باید صادق بود که اگر این اهانت صورت دروندینی بهخود میگیرد و یا اعتراض علیه آن سیاسی میشود، در برابر آن ایستاده و از تبدیل شدن دین بهمثابهی معنویتی که علیالقاعده مربوط به حوزهی خصوصی افراد میشود، به فرصتی برای کنش و یورش سیاسی، مالاندوزی و ترویج خشونت جلوگیری کرد.
واقعیت اما این است که افراطگرایی در افغانستان بهویژه طی سالهای اخیر، تبدیل به روندی رو به رشد گردیده است. گسترش دامنهی دخالت و نفوذ گروههای تروریستی در مناطق و ساحات مختلف شاهدی بر این مدعاست. شاید اندکی جالب بهنظر برسد اگر دقت کنیم در اینکه شمال کشور تا سالهای پسین، کماکان از جملهی بخشهای امن کشور محسوب میشد. اینک اما همین بخشهای امن، آماج بزرگترین حملات و تلفات تروریزم قرار گرفتهاند و این داستان اکنون به جایی رسیده که درست از همین سمت، به دفاع از طالب و داعش و حمله بر نیروهای خارجی صدا بلند میشود و ادعا میگردد که بالای بگرام حمله خواهند کرد. بنابراین، تفکیک این امر که داعیههای دینی تا چه حد سیاسی و منحرف شدهاند زیاد دشوار نخواهد بود. علاوه بر این، هرازگاهی گزارش میشود که راهاندازی مدرسههای ظاهراً با فعالیت دینی اما در واقع بههدف تزریق زهر افراطیت در نهاد اطفال و کودکان نیز در ساحات مختلف کشور افزایش یافته است.
این نکات را از آنرو باید برجسته کرد که تأکید و هشداری باشد بر مبارزهی درست علیه آنها از سوی حکومت افغانستان. چرا که اگر حکومت نتواند با زیرکی لازم پدیدههای مخرب و نابودگر را شناسایی کرده و تمهیدات قابلقبول برای محو آنها نسنجد، دوام خودش با خطر جدی مواجه شده و نفسها بهتدریج تنگ خواهد شد. حکومت افغانستان امروزه با بحرانهای سختی مواجه است. طنز قضیه اما این است که اکثر این بحرانها معلول رفتار نادرست حکومتداران در سالهای گذشته بوده است. حکومت وحدت ملی در زمینههای مختلف با شعارهای بلندپروازانه و پرزرقوبرقی آغاز بهکار کرد، اما قبل از آنکه کاری برای آن شعارها کرده باشد، خود تبدیل به ناقض آنها شد. اکنون چه شهروندان عادی و چه سهامداران سیاسی اعم از مخالفین و موافقین سران حکومتی، اعتراض و انتقادهایی را به آدرس حکومت حواله میدهند که دستکم برای بعضی از آنها نمیتوان دلیلی در جهت حقانیت مسئولین سران حکومتی تراشید. درگیریهای بهشدت بیارزش و فرصتکشیهای پیهمی که حکومت وحدت ملی تا امروز با آنها دستاندرگریبان بوده، اکثراً فرصتی شده برای جولان بیشتر تروریزم و ایجاد زمینه برای شیوع و فراگیری افراطیت در کشور. هنگامی که حکومتداران تمام وقتشان را مصروف رقابتهای سیاسی بر سر کرسی و منصب باشند، منطقاً دیگر مجالی برای پرداختن به مسألهی افراطیت و وضعیت شهروندان برایشان نمیماند. بنابراین، اگر در نقد افراطیت، دینفروشی و بددینی و یا اشکال مختلف ناهنجاریهای اجتماعی، گوشهی تیز انتقاد را متوجه حکومت کنیم، کار نادرستی نکردهایم.