جاده‌ی ابریشم بار دیگر مرکز جهان شده است – بخش دوم

پیتر فرانکوپان-ایون
همین موضوع دربارۀ روم نیز صادق بود. تأکید بر حملات چندبارۀ ژولیوس سزار به بریتانیا و اشغال این منطقه توسط او و نیز محصولاتی مانند کتاب کمیک ماجراهای آستریکس و فیلم گلادیاتور (۲۰۰۰) موجب شده تا این تصور غلط به‌وجود آید که مرکز ثقل امپراتوری روم در اروپا بوده است. این درحالی است که تمرکز اصلی روم بر مناطقی از افریقا و آسیا بوده است. به‌طور خاص، کشور مصر، موردتوجه رومی‌ها بود؛ چراکه مناطق حاصل‌خیز در کرانه‌های رود نیل می‌توانست غلات ضروری برای تغذیۀ مردمِ تحت سلطۀ این امپراتوری را فراهم سازد. به‌علاوه، این منطقه در مسیر تجارت به‌سوی خلیج فارس و اقیانوس هند بود و نیز نقطۀ عطفی برای دسترسی به مناطق مختلف در آسیا به شمار می‌رفت. روابط میان رومی‌ها و شرق به‌حدی بود که سکه‌هایی که حاکمان محلی در مناطق شرقی همچون درۀ سِند ضرب می‌کردند، به‌سرعت تغییر شکل داده و با همان نام و شکلی ضرب شدند که در خود روم رایج بود.
صلح و رفاهی که این امپراتوی برای عده‌ای فراهم آورد، موجب شد طبقه‌ای از نخبگان جدید به ارضای علاقۀ خود به کالاهای ظریف و باکیفیت روی بیاورند. هیچ‌کدام از آن کالاها از اروپا نمی‌آمد. این کالاهای اشرافی همگی از شرق می‌آمدند. جنس این پدیده‌های تجملاتی نیز متنوع بود و از ادویه و ابریشم تا تجربه‌های هیجان‌انگیز جنسی را در بر می‌گرفت. اما همه با استفاده از این محصولات جدید موافق نبودند. به‌عنوان مثال، سِنِکا، نویسندۀ محافظه‌کارِ رومی، معتقد بود پوشیدن لباس‌های حریر که تمام برجستگی‌های بدن زنان را نمایان می‌کند، شرم‌آور است. پلینوس، فیلسوف رومی نیز از هدررفتن پول‌های هنگفتی که صرف خرید این کالاها می‌شود و از اقتصاد روم خارج می‌شود، ابراز ناراحتا می‌کرد. او می‌گفت: «صدها میلیون سِستری۶ از روم خارج می‌شود و جملگی به‌سمت شرق می‌روند.» یافته‌های جدید باستان‌شناسی و سکه‌هایی که جدیداً کشف شده‌اند نیز نشان می‌دهند او چندان هم بی‌راه نمی‌گفته است.
در کنار کالاها و محصولات متنوع، ایده‌ها و تفکرات گوناگون نیز از این طریق جابه‌جا می‌شدند. اروپایی‌ها تصور می‌کنند مسیحیت متعلق به آن‌ها است؛ اما حقیقت این است که این مذهب پس از عیسی و توسط مبلغان و میسیونرهای مذهبی از فلسطین به اقصی‌نقاط دنیا راه پیدا کرد. در حقیقت، مسیحیت در آسیا با سرعت بیشتر و به‌صورت پایدارتری گسترش یافت تا در سواحل مدیترانه و اروپا. البته باتوجه‌به اینکه هستۀ این دین در شهر اورشلیم و سرزمین مقدس بود و زمینۀ رشد آن نیز در منطقۀ خاورمیانه مهیا بود، این امر نباید چندان عجیب به ‌نظر بیاید. با تلاش مبلغانِ مذهبی، کشیش‌ها و نیز تجار مسیحی که با استفاده از مسیر تجاریِ موجود به تبلیغ دین جدید می‌پرداختند، تعلیمات عیسی با سرعت زیادی سرتاسر آسیا را درنوردید و پیروان فراوانی را به خود جذب کرد. پس از آن بود که جمعیت زیادی از اسقف‌های مسیحی در جای‌جای مناطقی که امروزه کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان و حتا چین را تشکیل می‌دهند، پراکنده شدند. چین نخستین اسقف خود را پیش از بریتانیا منصوب کرد. حداقل تا سال ۱۳۰۰م، جمعیت مسیحیان آسیا بیش از اروپا بود. در آن زمان، مسیحیت دینی آسیایی به‌شمار می‌رفت و حال نیز مجدداً چنین شده است.
پدیدارشدن اسلام در قرن هفتم موجب بروز تغییراتی شد. پیروان محمد [ص] به‌سرعت دریافتند که بهترین راه برای فتح سرزمین‌ها، کنترل شبکۀ اصلی ارتباطی است که نقاط مختلف آسیا را به هم متصل می‌کند. ارتش عرب‌ها در به‌دست‌گرفتن کنترل این شبکۀ ارتباطی بسیار موفق بود. اولین هدف آن‌ها از این کار حفظ دستاوردهایی بود که در نبردها کسب کرده بودند؛ اما هدف دیگرشان استفاده از این شبکه برای گسترش حوزۀ اقتدارشان به نقاط دیگر بود. مسلمانان صدر اسلام نسبت به ادیان دیگر، به‌خصوص مسیحیت و یهودیت، مدارای زیادی به‌خرج می‌دادند تا آنجا که نخستین جانشینان محمد [ص]، نه‌تنها بی هیچ مشکلی به زیارت کلیسای مقبرۀ مقدس می‌رفتند تا محل دفن و عروج عیسی مسیح را زیارت کنند، بلکه ممکن بود با شنیدن خبر مسلمان‌شدن یک مسیحی یا یهودی به گریه بیفتند. نخستین مسلمانان سرشان به کار خودشان گرم بود و امنیت سایرین را نیز با عقد قرارداد با «اهل کتاب» تضمین می‌کردند.
رویکرد نرم‌خویانۀ مسلمانان در اوایل شکل‌گیری این دین نشان می‌دهد که آن‌ها چگونه توانستند تنها در نیم‌قرن امپراتوری عظیمی را بنا نهند که کرانه‌های آن از اسپانیا تا هیمالیا گسترده بود. جهان جدیدی که درحال پدیدارشدن بود، مستقل، مداراجو و بی‌نهایت ثروتمند بود. صلح و آرامش با خود رشد اقتصادی آورد و دارایی‌های مختلف از سراسر دنیا به قلب جهان سرازیر شد. بازرگانی رونق فراوانی یافت. دمشق، در جایی که امروز به نام سوریه شناخته می‌شود، موصل و سامرا در عراق امروزی، مرو در ترکمنستان امروزی و نیز سایر شهرها به‌سرعت رشد کردند. در مرکز این شبکه نیز پایتخت جدیدی با عنوان نمادین «شهر صلح» ساخته شد. این شهر امروز با نام بغداد شاخته می‌شود.
ثروت‌های افسآن‌های به‌سوی این شهرها سرازیر شد. درحالی‌که نیازی به صرف مخارج اضافی برای تجهیز ارتش نبود، بیشترِ این مخارج صرف خرید کالاهای لوکس و تجملاتی می‌شد. آسیای مرکزی، چین و هند کالاهایی مانند ابریشم، سرامیک، ادویه و منسوجات را با حجم وسیع به این منطقه صادر می‌کردند تا تقاضای قشر مرفه جدید را برآورده سازند. تقاضای زیاد برای خرید محصولات لوکس موجب شد روش‌های جدید در تولید چینی و سرامیک به‌کار گرفته شوند تا مقدار تولید افزایش یابد. در قرون هشتم و نهم کوره‌هایی در چین درست شد که می‌توانست پانزده‌هزار قطعه سرامیک را یک‌جا بپزد. تمام محصولات این کوره‌ها نیز برای صادرات به منطقۀ خلیج فارس و شهرهای واقع در مسیر جاده‌ی ابریشم بود.
بااین‌همه، سود حاصل از تجارت در جاده‌ی ابریشم همیشه با مصرف کالاهای تجملی و زودگذر هدر نمی‌رفت. بخشی از سرمایه‌ها به‌سوی هنر روانه شد. ساختمآن‌های مجللی در این دوران بنا شد؛ از مساجد و مدارس گرفته تا کتابخانه‌ها و حمام‌های عمومی. محققان نیز با پشتیبانی‌های مالی توانستند در حوزه‌های مختلف علوم پیشروی‌های چشمگیری کنند. ابن‌سینا، بیرونی، خوارزمی و سایر دانشمندان شهرت فراوانی در دنیای علم کسب کردند. هزار سال پیش، آکسفوردها و کمبریج‌ها، هارواردها و یِیل‌ها در بلخ بودند و بخارا یا در هرات و سمرقند؛ مکآن‌هایی که امروزه عمدتاً به فراموشی سپرده شده و در اوضاع نابسامانی گرفتار شده‌اند.
برای مدت مدیدی، بیشتر قسمت‌های اروپا در دورانی به ‌سر می‌برد که از فرط بی‌حاصلی به «عصر تاریکی» شهرت یافته است. اسناد مکتوب بسیار کمی در این دورۀ چندصدساله نوشته شد. ازلحاظ فرهنگی و فکری، اروپا شبیه به مردابی بود که در وضعیت رخوت و رکود به‌سر می‌برد و مقهور متون عربی بود. اما چرا یونانی‌ها که پیشتر سرآمدِ علومی مانند ریاضی و نجوم بوده‌اند، بالندگیِ علمی و فکری‌شان فرونشست؟ برخی معتقدند علت، بسیار روشن است. به‌عنوان‌مثال، یک نویسندۀ عرب معتقد است مشکل اصلی مذهب بوده است. به‌محض آنکه یونانی‌ها و رومی‌ها مسیحیت را پذیرفتند، عطششان به کسب علم خاموش شد. او معتقد است ایمانِ کورکورانه «نشانه‌های یادگیری را تحت تأثیر قرار داد، روند تعلیم و تعلّم را حذف کرد و مسیر شکوفایی‌اش را تخریب کرد». این‌ بنیادگرایان؛ مسلمان نبودند؛ بلکه مسیحی بودند. جامعۀ باز، کاوشگر و بخشنده در شرق بود؛ نه در اروپا. همان‌طور که نویسندۀ دیگری در این‌باره می‌گوید، «در کتاب‌های تاریخیِ خود دربارۀ سرزمین‌های غیراسلامی چیزی نمی‌نوشتیم؛ زیرا توصیف این ممالک هیچ سودی عاید خواننده نمی‌کرد».
این وضع تا قرن نهم [میلادی] ادامه داشت و پس از آن اروپا کم‌کم از سایه بیرون آمد. عامل این تحرک هم جاده‌ی ابریشم بود. سرریزشدن نقره از مشرق‌زمین به اروپا موجب شد اقتصاد اروپا رونق بگیرد. همچنین به شکل‌گیریِ ساختارِ خاص و منحصربه‌فرد نخبگان در این منطقه کمک کرد. شکل‌گیریِ نظام فئودالی تا حدود زیادی زاییدۀ شیوۀ مدیریت دارایی توسط جوامع اروپایی و توانایی طبقۀ اشراف در کنترل رعیت بود. منشأ به‌کارگیریِ این شیوه‌ها افزایش مراودات با جهان عرب و ثروت مشرق‌زمین بوده است. اروپایی‌ها که چیز زیادی برای عرضه در تجارت نداشتند، به عرضۀ کالایی روی‌آوردند که فراوان بود و می‌توانست موجی از نقره را از مشرق‌زمین به اروپا سرازیر سازد: بَرده. این برده‌ها از افریقا نمی‌آمدند؛ تجارت برده از افریقا پس از سفر اکتشافی کریستف کلمب به آن‌سوی اقیانوس اطلس رواج یافت. در آن زمان، برده‌ها عمدتاً از ایرلند و بریتانیا و بیش از همه، از جمعیت اِسلاو بودند که در اروپای شرقی و مرکزی سکونت داشتند. تجارت انسان در اوایل قرون وسطا یکی از عوامل بنیادین ظهور غرب بود.
یکی دیگر از عوامل مؤثر در ظهور غرب، رشد خشونت مذهبی به‌عنوان اهرمی سیاسی بود. همان‌طور که امروزه نیز روشن است، کسانی که به نام خدا عملیات تروریستی انجام می‌دهند، مخاطبان خود را خواهند یافت. آن مخاطبان هم از آنان بیمناک‌اند و هم عملشان را تأیید می‌کنند. بهترین تجسم این وضعیت در جنگ‌های صلیبی بود. در این نبرد‌ها جنگ‌آوران زیادی در پی انجام وظیفۀ مسیحیِ خود بودند و هم‌زمان نیز مستعمره‌ای برای دفاع از سرزمین مقدس می‌ساختند. همۀ کسانی که در این جنگ‌ها شرکت می‌کردند، از روی احساسات یا برای انجام وظیفۀ دینی نمی‌جنگیدند. دولت‌شهرهایی مانند پیزا، جنووا و ونیز به نبرد در جبهۀ جنوبی علاقه‌مند بودند؛ چراکه می‌دانستند تصرف دروازه‌های شام می‌تواند عواید زیادی برایشان به‌همراه داشته باشد و دسترسی آن‌ها را به کالاهایی که همه در اروپا خواهانشان بودند، آسان‌تر کند. بااین‌حال، باوجوداینکه مسیحیان اروپا توانستند اورشلیم را برای سال‌های زیادی در تصرف خود بگیرند، دست‌آخر از کنترل آن عاجز شدند و تمایل و توانایی حفظ سرزمین مقدس را از دست داده و به‌کلی از این منطقه عقب‌نشینی کردند. راه‌هایی بهتر و آسان‌تر از جنگیدن به‌قصد سود برای کنترل جاده‌ی ابریشم وجود داشت. مارکوپولو نیز این نکته را به‌خوبی دریافته بود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *