داکتر عبدالله، رییس اجراییهی حکومت وحدت ملی، روز گذشته به ولایت بلخ سفر نموده و با آقای عطامحمد نور والی آن ولایت دیدار کرد. دید و بازدیدهای سیاسی از معمولترین اتفاقهایی است که میان سیاستمداران واقع میشود و به همان اندازه نیز نقش اساسی و برجسته در رتقوفتق امور سیاسی بازی میکند. با اینحال، دیدار آقای عبدالله و آقای نور شاید تفسیر اندک متفاوتی بطلبد. چه اینکه، بهرغم همپیمانی سیاسی این دو شخصیت و عضویتشان در جناحی واحد در آخرین انتخابات ریاستجمهوری، این عطامحمد نور بود که با گذشت زمانی اندک، تندترین انتقادات و حملات را بر همپیمان سابقش مرتکب شد. آقای نور سال گذشته در نقدی صریح بر ناکارآمدی رییس اجراییه، او را «بیجرأت و ناتوان» خطاب کرد و بعد ادعا کرد که از اینکه در انتخابات گذشته برای برنده شدن فردی تلاش کرده که امروز خلاف انتظار و امیدشان عمل میکند، پشیمان است. آقای عبدالله اما، از اظهار واکنش صریح و پوستکنده در برابر این سخنان آقای نور سر باز زد و در گفتوگویی نامعمول، گفت که او حرفهای والی بلخ را نشنیده است. این سناریو اگر بهشکل متفاوتتری ارائه میگردید، میتوانست موضوع سرگرمی شمار زیادی از کسانی قرار بگیرد که به صحنههای طنزی و کمیک در سینما علاقه دارند. لیکن ارائهی آن به شکلی که میان رییس اجراییهی حکومت و یکی از قدرتمندترین همپیمانهای سیاسی دوران انتخابات او صورت گرفت، صرفاً توانست باعث تأسف و تأثر مردم گردد؛ بیشتر به این دلیل که باعث دامنزدن به گمانهزنیهایی شد که پشت صحنه را بهشدت تاریک و فریبنده نشان میداد. این اتفاق نمونهیی بود از یک وضعیت فراگیر و بیانگر این حقیقت که کار سیاسی در افغانستان، چه آنگاه که ظاهراً بهسامان و درست بهنظر میرسد و چه زمانهایی که نابههنجار و ویران است، در نهایت چیزی بیش از زدوبندهای شخصی نیست که اغلب ریشه در تضادهای منافع اقتصادی و خانوادگی دارد. ممکن است تعمیم این امر بر وضعیت کلی سیاست در کشور اندکی گمراهکننده جلوه کند، واقع اما این است که سیاست در افغانستان هنوز به آن سطح از عقلانیت نرسیده که به چیزی بیش از روابط و مناسبات خانوادگی و یا در نهایت، قومی بیندیشد.
چیزی که کمتر میتوان تردیدی در آن روا داشت، این است که حکومت وحدت ملی تاکنون در کار خود موفق نبوده است. اما بهمحض اینکه چنین انتقادی از حکومت صورت میگیرد، راه برای انحراف و سوءفهمها نیز باز میشود. برای اینکه انتقاد یک شهروند عادی از حکومت با انتقادی که محض نمونه، آقای عطامحمد نور از حکومت دارد، کاملاً متفاوت است. نخست به این دلیل که آقای نور خود بخشی از همین حکومت است و از قضا، در یکی از قدرتمندترین مواضع نیز قرار دارد؛ دوم، انتقاد آقای نور بر حکومتی که خود مهرهیی از آن است، بیش از آنکه انتقادی صادقانه بهنیت بهسامانسازی امور باشد، منشاء در تعارضاتی دارد که در رابطههای شخصی میان ایشان و سران حکومتی بهوجود میآید. یک شهروند عادی اما فارغ از فراز و نشیبهای معمول در روابط میان سیاستمدارانِ نهایتاً همکاسه، بر مجموع آن چیزهایی انگشت انتقاد میگذارد که بهمثابهی یک وضعیت بالای او تحمیل شده و در اینمیان، تعارضات شخصی در روابط میان سیاستمداران که الزاماً بر وضعیت سیاسی کشور تأثیر میگذارد، یکی از مواردی است که به وخامت اوضاع میافزاید.
عبدالله عبدالله تاکنون بیشتر در نقش یک فرد میانهرو و محافظهکار ظاهر شده است؛ کسی که نه موضع قاطعی در برابر اتفاقات سیاسی بزرگ در کشور دارد و نه جایگاه متقدر و موقری در حکومت بهعنوان کسی که سهم پنجاهدرصدی از این حکومت را نصیب شده است. برخورد او با انتقادات عطامحمد نور نیز از همین موضع خنثا و محافظهکارانه صورت گرفت. اما این امر، کمکی به حل مسأله نمیکند و چهبسا بر پیچیدگی آن نیز افزوده میشود اگر عملی که باید صورت بگیرد، جایش را به محافظهکاری و فرصتطلبی بدهد. با اینحال، درست شبیه همین نقد را میتوان بر آقای نور نیز وارد دانست. ایشان پس از آنکه از همگام شدن با همپیمان سابقش رو برگرداند و پس از تنشهای دورهیی متعدد با رییسجمهور، بهگونهی مبهم و ناروشنی بار دیگر به ایشان نزدیک شد و توانست اسباب بقای خود بهعنوان والی بلخ را در نشست با رییسجمهور، فراهم سازد. اما بهمحض اینکه این اطمینان برای آقای نور حاصل شد که ولایت بلخ از آنِ ایشان است، دور دیگری از ناسازگاری و تاختوتازهای سیاسی میان او و رییسجمهور آغاز گردید که حاصل آن کنار آمدن با دو منتقد دیگر رییسجمهور، آقای دوستم معاون اول ریاستجمهوری و محمد محقق معاون دوم ریاست اجراییه، و تشکیل «ائتلاف نجات» بود. یک رخ ماجرا در این داستان اگر نشاندهندهی بودن و شدنهایی است که در عرصهی سیاست معمول است، رخ دیگر آن معنایی جز این ندارد که همین روند معمول سیاست، در این کشور وضعیت رقتانگیزی پیدا کرده است که به یک پریشانکاری و پراکندهگویی بیشتر شبیه است.