نشنال انترست/عارف رفیق
ترجمه: جلیل پژواک
رییسجمهور دونالد ترمپ سال جدید را با شلیک توییتری به پاکستان آغاز کرد. اینکه واشنگتن پس از 11 سپتامبر بیش از 33 میلیارد دالر به اسلامآباد کمک کرده اما در بدل آن جز “دروغ و فریب” چیز دیگری دریافت نکرده است. دولت ایالات متحده اعلام کرده که همهی کمکهای نظامی امریکا به پاکستان را، از آن زمان به بعد حالت تعلیق درآورده است. از سویی دیگر، یکی از مقامهای وزارت خارجهی امریکا این تعلیق را، در صورتی که پاکستان اقدامات مطلوب را علیه شبکه حقانی روی دست بگیرد، قابل لغو خوانده است.
دولت ترمپ به نظر میرسد که در رابطه با پاکستان استراتژی الزامآورانه را روی دست گرفته است. در حال حاضر این اقدام ممکن است صلحآمیز باشد اما میتواند شامل اقدامات پنهانی کشندهی که هم دیده میشوند (بهعنوان مثال حملات هواپیماهای بدون سرنشین) و هم کمتر به چشم میآیند، باشند و یک سری پیامدهای ناخواسته را به بار بیاورند که در نتیجه روابط دو جانبه بین دو کشور را، به نقطهی بدون بازگشت میرساند.
عدم تقارن روابط ایالات متحده و پاکستان ممکن است عدهیی را در واشنگتن به این وادارد تا به وعدهی الزامآوری و تحمیل باور کنند. اما این عدم تقارن با وابستگیهای متقابل و عوامل دیگر به شمول جغرافیا و نقش برجسته پاکستان، خنثی شده است. اینکه ایالات متحده شکست در جنگ را صرفا به یک گروه شورشی نسبت بدهد یا عوامل خارجی را مقصر آن بداند، به ایجاد ثبات در افغانستان سودی نمیرساند. آیندهی افغانستان در معرض خطر است. صرفنظر از اینکه مقامهای امریکایی چه میگویند، ایالات متحده به راحتی میتواند بدون صدمه دیدن، بیخیال افغانستان شود. اما این دولتهای منطقهیی است که فاجعهی افغانستان را تحمل خواهند کرد. فاجعهیی که اثر انگشت امریکا و افغانستان را در کل بدنهی خود حمل میکند.
چرخهی خشونت در افغانستان در جهت نامناسب و غیرقابل دفاعی حرکت میکند. اکنون طالبان بیش از 43 درصد ولسوالیهای افغانستان را تحت کنترل دارند یا بر سر آن با نیروهای افغان در حال رقابتاند. این محدوده بیشتر مناطق پیرامون و بیرونی افغانستان را در بر میگیرد. مرگ و میر غیرنظامیان به دلیل بمباران نیروی ائتلاف در حال افزایش است. رقم تلفات نیروهای امنیتی افغانستان بیسابقه است. واشنگتن شبهنظامیان کلهگندیتری را مسلح میکند. اقتصاد افغانستان راکد شده است. رشد جمعیت از رشد اقتصادی پیش افتاده است. اما تولید مواد مخدر در اوج است. بدتر از همه، در حالیکه دولت ترمپ چشمان خود را بسته، رهبران افغانستان به سمت تقابل و مخالفت با یکدیگر در حرکتاند.
حقیقت تلخ در مورد افغانستان این است: ثبات نسبی که افغانستان در سالهای نخستین پس از یازده سپتامبر تجربه کرده، احتمالا بهعنوان یک استثنا در ذهن خواهد ماند تا قدرت قانون در تاریخ پس از 1973 این کشور. زخمهای قدیمی افغانستان –که دیگر با اسکناسهای دالر امریکایی مرهم نمیشوند- بار دیگر در حال باز شدناند. این زخمها، همراه با مقاومت شورشیان، کشور را از پا در میآورد. خوداندیشی و تامل امریکا همراه با همکاری با کشورهای منطقه ممکن است از شروع یک جنگ داخلی زشت در افغانستان جلوگیری کند.
شرایط منطقه گویای وضعیت است
اقدامات اخیر توسط کشورهای منطقه به رای عدم اعتماد به استراتژی تحت رهبری ایالات متحده در افغانستان میماند. تقریبا تمام همسایگان افغانستان در حال روی دست گرفتن اقداماتی برای جلوگیری از گسترش بیثباتی و خشونت از افغانستان به کشورهای خود شاناند.
ماه گذشته، تاجکستان پس از آنکه دو افسر پلیس مرزی این کشور توسط قاچاقچیان -مواد مخدر- افغان کشته شدند، مرز خود با افغانستان را بست. در طول این دوره، روسیه سختافزارهای نظامیاش را به مرز تاجکستان با افغانستان انتقال داد تا به دوشنبه در کنترل منطقه مرزی کمک کند.
در ماه دسامبر، چین، همسایه شمالشرقی افغانستان گفت که این کشور 85 میلیون دالر را برای حمایت از “لوای کوهی ارتش افغانستان” برای تامین امنیت مرزی ولایت بدخشان فراهم میکند. ولایت بدخشان پایگاه سابق ضد طالب است که در سال 2013، از سوی این گروه به صورت قابل ملاحظهیی مورد یورش قرار گرفت. گزارش شده که نیروهای امنیتی چینی حداقل از 2016 به اینطرف، در داخل بدخشان گشتزنی میکنند.
غرب افغانستان نیز مشکل دارد. در اواخر ماه دسامبر، یک فرمانده سپاه پاسداران ایران ادعا کرد که تهران عملیات یکجانبه را برای آزادسازی یک اسیر ایرانی در داخل خاک و قلمرو افغانستان انجام داده است. طالبان در مرز غربی افغانستان با ایران، حضور قوی دارند. بخشی از این حضورِ قوی به خاطر حمایت این گروه از سوی دستگاه اطلاعاتی ایران است.
پاکستان –میدان خشم ترمپ- نیز بیش از 100 میلیون دالر را برای حصارکشی و ایجاد پاسگاههای بیشتر امنیتی در مرزش با افغانستان مصرف خواهد کرد. پاکستان در حال حاضر حدود یک هزار پاسگاه امنیتی در امتداد مرزش با افغانستان دارد و صدها پاسگاه دیگر نیز اضافه خواهد کرد. این پاسگاهها حفاظ و محل حضور تقریبا 200 هزار سرباز سپاه مرزی این کشور در امتداد مرز با افغانستان خواهد بود.
در مقایسه، افغانستان حدود دو صد پاسگاه امنیتی در امتداد مرزش با پاکستان دارد. این کشور در چهارصد مایلی منطقه مرزیاش در شرق با پاکستان، هیچ پاسگاهی امنیتی ندارد. این مسئله در مورد کشوری که از عبور و مرور بینالمرزی شورشیان شکایت میکند و 70 میلیارد دالر کمک برای ایجاد نیروهای امنیتیاش دریافت کرده، عجیب و شگفتآور است.
در حالیکه همسایگان افغانستان برای محافظت از خود، با عایقبندی خود را از انفجار درونی احتمالی این کشور جدا میکنند، دولت تحت حمایت امریکای افغانستان، همچنان هیچ کاری به نفع خود در مبارزه علیه طالبان انجام نمیدهد. به نظر میرسید که اشرف غنی، رییسجمهور افغانستان با تحصیلات غربی، بر اقتدارگرایی، تجدیدنظرگرایی بازستانخواهانه و قبیلهگرایی نخبگان کشورش تفوق یافته است. اما او در عوض، به سرعت این ویژگیها را به خود گرفته و آن را درونی کرده است. غنی ریاستجمهوری خود را با تلاش شجاعانه برای گشودن فصل جدیدی از روابط با پاکستان آغاز کرد که در نهایت طالبان را به میز مذاکره آورد. اما این روند توسط اعضای دولتاش خراب شد.
از آن زمان، غنی به حالتی عقبگرد زده که فقط بیاعتمادی پاکستان به رهبری افغانستان را تقویت میکند. غنی همانند حامد کرزی، با تلاشهای پاکستان برای حصارکشی مرز، هرچند که به نفع افغانستان نیز خواهد بود، مخالفت کرده است. غنی اخیرا اعلام کرد که “هر اقدامی به منظور جداسازی این ملت، شکست میخورد”. منظور غنی از “ملت” پشتونهای دو طرف مرز در افغانستان و پاکستان بود. این لفاظی بیشازحد ناسیونالیستی برای رهبران افغانستان عادی است. امرالله صالح، رییس پیشین ریاست امنیت ملی افغانستان، اخیرا از ترمپ تقاضا کرد تا پشاورِ پاکستان را به عنوان یک شهر افغانستانی –همانگونه که ترمپ اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت- به رسمیت بشناسد.
در حالیکه تقریبا نیمی از افغانستان میتواند به دست طالبان سقوط کند، اما نخبگان قدرت افغانستان در مورد افغانستان بزرگتری خیالبافی میکنند که در نقشههای قرن نوزدهم با آن برخوردهاند. آنها در حالی تاریخ پنج هزار سالهی خود را به رخ میکشند که در دنیای مدرن امروزی، دستاورد چندانی ندارند تا آنرا رو کنند. ثمرهی غرور تُهی افغانستان، دستهای خالی این کشور است. بذل و بخشش امریکا که جنگسالاران بیسواد را به میلیونر تبدیل کرده و استراتژی واشنگتن که خصومت افغانها را نسبت به همسایگانشان تقویت میکند، تنها خوراک پاتولوژی این کشور شده است.
خداحافظ وحدت، سلام داعش
برای خنثیکردن و نهایتا شکست شورشیان طالب، افغانستان به یک دولت مشروع نیاز دارد که در جنگ با خودش نباشد. دولت کنونی افغانستان یعنی دولت وحدت ملی که توسط غنی و رقیب انتخاباتیاش، عبدالله عبدالله بهعنوان رییس اجرایی، رهبری میشود، از طریق یک توافق در سال 2014 توسط جان کری، شکل گرفت. به گفتهی کری، افغانستان با این معامله و توافق، از یک جنگ داخلی جلوگیری کرد.
غنی از زمان رسیدن به قدرت: به توافقاش با عبدالله برای آوردن اصلاحات سیاسی پشت پا زده است (هرچند روابط بین دو رهبر اخیرا بهبود یافته است)، در تلاشی برای تمرکز قدرت، سیاستمداران غیرپشتون را از هم جدا کرده و دو بار انتخابات پارلمانی را به تاخیر انداخته است.
غنی کشور را به سوی درگیریهای مدنی سوق میدهد و نهتنها برای طالبان، بلکه برای دولت خود خواندهی اسلامی (گروه داعش) نیز فضای بزرگتری ایجاد میکند.
غنی سال گذشته معاون اول خود، عبدالرشید دوستم را به تبعید مجبور کرد. عبدالرشید دوستم جنگسالاری از ولایت جوزجان است. او پیش از تبعید، به محافظان خود دستور داده بود که به یکی از رقبای سیاسی وی تجاوز کنند. دوستم با اینکه یک فرد فرومایه است، اما غیبت او باعث ایجاد خلای قدرت شده است. شبهنظامیانی که زمانی تحت فرمان او بودند، اکنون در ولایت جوزجان به دولت اسلامی و طالبان پیوستهاند. جنگجویان فرانسوی وابسته به دولت اسلامی نیز به نحوی به این منطقه راه یافتهاند.
در شرق جوزجان ولایت بلخ قرار دارد. بلخ، یکی از چند ولایتی است که در برابر حملات تهاجمی طالبان مقاومت کرده و جایی است که اخیرا غنی “نابخردانه” جنگ سیاسی دیگری را در آن شعلهور کرده است. در ماه دسامبر، غنی عطامحمد نور، جنگسالاری که به عنوان والی این ولایت خدمت میکرد را برکنار کرد. این در حالی است که سال گذشته غنی با اقدام به مذاکره با نور، سعی در کنارزدن رییس اجرایی کشور، عبدالله عبدالله کرد. با اینحال، در پایان سال، غنی نور را (با پذیرفتن استعفانامهیی که نور به عنوان وثیقه آنرا صادر کرده بود) برکنار کرد. نور پس از آن، استعفای خودش را رد کرده و حکم دستگیری مردی که به عنوان والی جایگزین او منصوب شده را صادر کرده است.
اکنون شایعاتی وجود دارد که غنی میخواهد عبدالرازق اچکزی را نیز برکنار کند. رازق، فرماندهی پلیس کندهار، جنگسالاری است که طالبان را از کندهار دور نگه داشته و اخیرا از عطامحمد نور نیز حمایت کرده است. اچکزی، که افرادش فرق سرِ بازداشتیها را با مته سوراخ میکنند، اخیرا اعلام کرد که “من از سوی این دولت منصوب نشدهام و این دولت نمیتواند مرا برکنار کند”. در ماه جون، او در عکسی با فرمانده نیروهای ایالات متحده، جنرال جان نیکلسون ظاهر شده بود.
دولت ترمپ بازی “تاج و تخت” داخلی، که غنی وارد آن شده را نادیده گرفته است. (غنی در حالی این بازی را در پیش گرفته که کشورش در آتش میسوزد). این امر تا حدی به این دلیل است که جنرالانی که این نمایش را در کابل، واشنگتن و وزارت خارجه “خنثی” کارگردانی میکنند، در مهار غنی ناموفق بودهاند. کابینهی ترمپ شامل سه جنرال و یک وزیر امور خارجه ناکارآمد است که تنها به خالیکردن منابع سازمانش مشتاق است. شش ماه زمان برد تا دولت ترامپ، سفیری برای افغانستان معرفی کند. در این جریان، دولت ترمپ دفتر نماینده ویژه وزارت امور خارجه برای افغانستان و پاکستان را برچید.
اجتناب از هرجومرج
توافق کلی بین ناظران ایالات متحده در مورد افغانستان این است که طالبان برای شکست نظامی بیش از اندازه قوی است اما توانایی جنگجویان این گروه به اندازهیی نیست که کل کشور را بتوانند تصرف کنند. اما جنگ درونی میان نخبگان قدرت افغانستان، که بسیار به ویتنام و یا در این مورد، به زمانی که طالبان برای نخستین بار افغانستان را تصرف کردند، شبیه است، میتواند کاهی باشد که کمر این شتر را میشکند.
انتخابات پارلمانی و ریاستجمهوری آینده، کلیدی برای بازسازی مشروعیت دولت مرکزی افغانستان است. اما روند انتخابات نیز باعث تقویت شکافهای قومی و منطقهیی افغانستان خواهد شد. به احتمال زیاد، انتخابات ریاستجمهوری سال 2019 افغانستان، درصورتی که برگزار شود، به مصافی بین دو نفر تقلیل خواهد یافت: گلبدین حکمتیار در یک طرف و یک غیرپشتون در طرف دیگر. با تصور حکمتیار به عنوان رییسجمهور، غیرپشتونها نه فقط به رایگیری بلکه به گلوله نیز رو خواهند آورد.
اگر، یا دقیقتر بگوییم، زمانی که درگیری در افغانستان در طول دو سال آینده تشدید شود، میتواند دامنگیر کشورهای همسایه نیز شود، که در این میان، دو تای آنها چهار دهه میشود که از میلیونها پناهندهی افغان میزبانی کردهاند.
جنگ افغانستان به طور چشمگیری ساختار جامعه پاکستان را تغییر داده است. بسیاری از پاکستانیها، به شمول مقامها بلندپایه این کشور، از اشتراک کشور شان در جهاد ضد شوروی در افغانستان، پیشماناند. از تابستان 2017 به اینطرف، مقامها نظامی و غیرنظامی پاکستان پیوسته پیام مشابهی را به واشنگتن صادر کردهاند. اینکه: “جنگ افغانستان را نمیتوان در خاک پاکستان جنگید”. آنها هیچ تمایلی به ثبت نام در جنگی ابدی ندارند. در عوض، آنها میخواهند ایالات متحده را به عنوان یک شریک در ایجاد چارچوبی برای صلح در افغانستان، که فراتر از گسترهی توجه سیاسیون و بروکراتهای امریکایی کار میکند، درگیر کنند. در غیبت چنین چارچوبی –که شامل تقویت امنیت مرزی و مصالحه با طالبان میشود- پاکستانیها احساس میکنند که آنها به یک طرح دومی (Plan B) نیاز دارند. به همین ترتیب، ایرانیها و روسها، با مشاهده این که داعش در حیاط خلوت شان در حال رشد است (با کمک دسیسه دستگاه اطلاعاتی افغانستان و جنگ گمراهانه غنی با جنگسالاران) طالبان را به همکاری میطلبند.
طرح اول امریکا در افغانستان بهتر است که مبتنی بر ایجاد راهحل منطقهیی برای بحران این کشور باشد. غیبت چنین مشوره و رایزنی با کشورهای منطقه، در واقع باعث عمیقتر شدن اضطراب دولتهای منطقهیی در مورد اهداف واقعی امریکا در این کشور میشود.
نظریه در حال رشدی وجود دارد که هرج و مرج در افغانستان، طراحیشده است. و به این خاطر است که حضور درازمدت ایالات متحده -برای مقابله با چین، ایران و پاکستان در توافق با هند- را توجیه کند.
حامد کرزی، در مصاحبه با Russia Today ادعا کرد که ایالات متحده به داعش در افغانستان، حمایت تدارکاتی فراهم کرده است. ادعایی که بارها توسط مقامها روسی و برخی از کارگزاران قدرت افغان، مطرح شده است. جالب اینجاست که طالبانِ ملا رسول -شاخهی از طالبان تحت حمایت سازمان سیا- بیانیهیی را صادر کرده که در آن گروه اصلی طالبان را به عنوان گروه تحت حمایت تهران، تقبیح کرده است. (هر دو گروه در نزدیکی مرز با ایران، با هم در حال جنگاند). در پی انتقاد وزیر دفاع، جیمز ماتیس از طرح یک کمربند و یک راه، کرزی نیز ادعا کرد که سیاست ایالات متحده اکنون “بیشتر به بازی قدرت، تا مبارزه علیه افراطگرایی” تعدیل شده و تغییر کرده است. کرزی با این ادعا، به هند هشدار داده بود که به درگیری امریکا با چین و پاکستان نپیوندد.
امریکا تمامی دلایلی که برای کار با همسایگان افغانستان و قدرتهای منطقهیی، برای جلوگیری از وقوع یک جنگ کثیف ترکیبی، قومی، منطقهیی و فرقهیی نیاز دارد را دارا است. اما چندجانبهگرایی قوی، برعلیه غرایز ترمپ و جنرالاناش است. و به همین دلیل است که اگر من مرد شرطبندی میبودم، شرط میبستم که وضعیت درهم و برهم ترمپ-پنس در افغانستان، پایان خوبی ندارد.