فروپاشی – بخش نهم و پایانی

جارد دایموند
مترجم: غفار صفا

دوم، این امر قابل توجیه است که دیدگاه ساده‌سازی‌شده‌ی «فشار جمعیت یگانه عامل نسل‌کشی در رواندا است» را رد کرد. عوامل دیگری نیز سهم داشته‌اند؛ دراین فصل من آن‌هایی را معرفی کرده‌ام که به نظر من مهم هستند. کارشناسانی که کتاب‌ها و مقالات کاملی نوشته‌اند در پشتی این کتاب از آن‌ها یادآوری شده است. به‌تکرار می‌نویسم: صرفن‌ظر از ترتیب اهمیت‌شان، سایر عوامل عبارت‌اند از، تاریخ سلطه‌ی توتسی‌ها بر هوتوها در رواندا، کشتار وسیع هوتو توسط توتسی در بروندی، و به پیمانه‌ی محدودتر آن در رواندا، اشغال رواندا توسط توتسی، بحران اقتصادی رواندا و تشدید آن در اثر خشکسالی‌ها و فاکتورهای جهانی (مخصوصاً سقوط قیمت قهوه و معیارهای ریاضتی بانک جهانی)، صدها هزار جوان مایوس و بیکار رواندایی بی‌جا شده در کمپ‌های پناهندگان و آماده‌ی جذب به دسته‌های ملیشه و رقابت‌های گروه‌های رقیب سیاسی آماده‌ی پامال کردن همه‌چیز برای ماندن در قدرت، فشار جمعیت با این فاکتورهای یاد شده یکجا شد.
سرانجام، نباید نقش فشار جمعیت در نسل‌کشی رواندا را غلط فهمید، که گویا فشار جمعیت به‌تنهایی خود به‌گونه‌ی خودکار منجر به نسل‌کشی در هرگوشه‌یی از جهان خواهد شد. به پاسخ کسانی که ادعا می‌کنند رابطه‌ی الزامی میان فشار جمعیت مالتوسی و نسل‌کشی وجود ندارد، باید بگویم « البته!» کشورهایی می‌توانند دارای جمعیت بیش از حد باشند بدون اینکه در دام نسل‌کشی بیفتند؛ مثلاً بنگله‌دیش(صرف‌نظر از مقیاس بزرگ کشتار پس از نسل‌کشی سال ۱۹۷۱)، همچنان هالند و کشور دارای تعدد قومی بلژیک، تراکم نفوس در هر سه کشور بیشتر از رواندا است (برعکس، نسل‌کشی می‌تواند سرانجام به دلایل غیراز تکثر جمعیت به‌وقوع بپیوندد، چنان‌که کشتار جمعیت یهودی و کولی‌ها توسط هتلر در جریان جنگ دوم جهانی نشان داد، و یا نسل‌کشی درکمبودیا سال ۱۹۷۰ که دارای یک برششم حصه‌ی تراکم جمعیت رواندا بود).
به‌جای آن‌همه، من می‌خواهم علاوه کنم که فشار جمعیت یکی از فاکتورهای مهم در عقب نسل‌کشی رواندا بود که بعضاً می‌تواند به‌عنوان بدترین سناریوی مالتوس محسوب گردد و این‌که رواندا ممکن است یک نمونه‌ی نامطلوب این سناریو در عمل باشد. مشکلات ناشی از افزایش بیش از حد جمعیت، تأثیرات محیط زیست، و تغییرات آب و هوا نمی‌تواند به‌گونه‌ی نامحدودی ادامه یابد: اگر ما نتوانیم با اقدامات خود آن را حل‌وفصل کنیم، خودشان دیر یا زود حل خواهند شد – چه در مورد رواندا و یا جای دیگری. در مورد فروپاشی رواندا ما می‌توانیم اشکال و انگیزه‌ها را با راه‌حل نامطلوبی کنار هم بگذاریم؛ حدس می‌زنم که انگیزه‌های مشابه بدون اینکه ما قادر به بسط دادن اشکال آن باشیم در مورد فروپاشی جزیره‌ی ایستر، سنگراوا و مایا که در بخش دوم این کتاب شرح داده‌ام، صدق می‌کنند. انگیزه‌های مشابه ممکن است در آینده دوباره در برخی از کشورهای دیگر – مانند رواندا- که نتوانند مشکلات اساسی خود را حل کنند، وارد عمل شوند؛ ممکن دوباره در خود رواندا جایی‌که هنوز هم میزان رشد جمعیت آن در یک سال ۳ درصد است، زنان نخستین اطفال خود را در ۱۵ سالگی به‌دنیا می‌آورند، میانگین اعضای خانواده از ۵ تا ۸ نفر است، و یک بازدیدکننده در محاصره‌ی دریایی از کودکان قرار می‌گیرد، تکرار شوند.
اصطلاح «بحران مالتوس» انتزاعی و فاقد هویت است. این نظریه قادر به نشان دادن بی‌رحمی، وحشت و جزییات حیرت‌آور آنچه میلیون‌ها رواندایی انجام داد و یا آماج آن قرار گرفت، نمی‌تواند باشد. بگذارید روایت یک ناظر و یک بازمانده را بشنویم. ناظر جرارد پرنیر است: «تمام افرادی که قرار بود کشته شوند صاحبان زمین و گله‌های گاو بودند. و کسی بایستی این زمین‌ها و گاوها را پس از مرگ صاحبان‌شان تصاحب می‌کرد. در کشوری فقیر و دارای میزان بلند رشد جمعیت، این انگیزه‌ی ناچیزی نبود.»
بازمانده یک آموزگار توتسی است که پرنیر با او مصاحبه کرده است. او زنده مانده بود، زیرا هنگامی که قاتلین آمدند، زن و چهار فرزند او را از جمله‌ی پنج فرزندش به قتل رسانیدند، در خانه نبود: «افرادی که فرزندان‌شان پابرهنه به مکتب می‌رفتند، کسانی را کشتند که می‌توانستند برای فرزندان خود بوت بخرند».