Saboor Siasang

سی‌و‌یک تن گم‌شده در آستانه‌ی ماه سوم

با نشستن آفتاب بیست‌و‌سوم آپریل 2015، دامنه‌ی تاریکی سرنوشت سی‌و‌یک تن ربوده‌شده به سومین ماه رسید. در دوماه گذشته، از دوست و دشمن چنان و چندان دروغ «فتنه‌انگیز» شنیدیم که جا دارد– اگر کفر نشود– در کنار «لاریب فیه» نیر نشانه‌ی بزرگ پرسش بگذاریم.

می‌بینیم که خانواده‌های داغ‌دیده برای گریه اشک ندارند، همان‌گونه که دیروز برای باور بهانه نداشتند و برای شکیبایی زمینه، باز بی‌دردانه وانمود می‌کنیم که ندیده‌ایم.

هم‌خوانی و درهم‌جوشی چندین رویداد همگون در جریان هشت هفته‌ی پسین نشان می‌دهند که بر فراز گذرگاه ناگواری بیچاره مانده‌ایم. آنچه در پیش دیدگان ما می‌گذرند، رسوایی هر دم پرت‌شدن‌مان از سراشیبی به سراشیب دیگر است.

آیا نادرست خواهد بود اگر پیش‌بینی شود که روند «آدم‌ربایی/گروگان‌گیری» آهسته آهسته می‌رود تا جانشین پدیده‌ی «انتحار» شود؟ چرا چنین ویران می‌اندیشم؟

مگر نه این است که بازار «آموزش و پرورش» انتحاریون کم کم کسادی گرفته است؟ نمی‌گویم یک‌سره از میان رفته‌، می‌گویم هوای کاستی‌پذیرفتن دارد. از سویی، یافتن و گماردن ابلهان برای این آزمون مرگ‌آفرین آسان نیست و از سوی دیگر، گراف شناخته‌شدن، به دام‌افتادن یا گرفتار‌شدن‌شان روزتاروز بالا و بالاتر می‌رود.

انتحاری- در دل‌خواه‌ترین سناریو- کارگزار مرگ ناگهان است و نمی‌تواند خواست یا پیامی داشته باشد. از همین‌رو، همه‌ی ماجرا با کشتار مردم و نابودی خودش یک‌جا پایان می‌پذیرد. ولی‌ «آدم‌ربایی/گروگان‌گیری» فراتر و فراگیرتر از «انتحار» است؛ زیرا در گام نخست هزینه ندارد. افزون بر آن، نیازی به مرگ‌آزمایی و آتش‌گشایی نیست؛ مگر این‌که از سر ناگزیری باشد. جایگاهش ساده‌تر از گزینش «ازدحام محل انتحار» است و شانس پذیراندن خواست‌هایش بیش از اندازه.

نبود امنیت در سایه‌ی نبود حکومت قانون، هر کنج و گوشه‌ی افغانستان را آسیب‌پذیرترین گردانده است. دو تن تفنگ‌دار در پناه سه چهار آدم‌خواری که دورتر کمین گرفته باشند‌ تا زیانی به هم‌دستان نرسد، به‌سادگی آب‌نوشیدن می‌توانند هر کاروان پیاده یا سواره را فرمان ایست دهند، «شکار» را برگزینند، ببرند و سپس هر چه می‌خواهند بکنند.

قربانیان کیانند؟ بدون اشاره و استعاره، آماج کنونی آدم‌ربایان و گروگان‌گیران «هزاره‌ها» هستند. چرا؟ برای یافتن پاسخ نباید زیاد سرگردانی کشید. هزاره‌ستیزی در سرزمین ما تاریخ دور و درازی دارد: از کارزار خون‌چکان عبدالرحمان‌های دیروزین تا برخورد دیجیتال «هزاره‌کوبی» عبدالرحمان‌زادگان امروزین.

آیا از آزار روانی، یورش زبانی، دشنام‌پراکنی و زورگویی هرزه‌درایانه به نشانی هزاره‌ها چه در نشست‌های رویارو‌ (کمترین نمونه‌اش: پارلمان افغانستان) و لگدپرانی «روشنفکرانه» (کم‌ترین نمونه‌اش: برخی برگه‌های فیس‌بوک/به‌ویژه با نام‌های مستعار) می‌توان چشم پوشید؟

با آن‌که این بخش، سزاوار بررسی گسترده‌تر است و در آینده‌ی نزدیک پیشکش خواهد شد؛ در یلدای جاری، پیوسته یاد آوریم شب‌زنده‌داری‌های دردناک سی‌و‌یک خانواده‌ی داغ‌دار و نیز خواب و خمار و خموشی اهریمنان خفته بر تخت پایتخت را.

جاودانه فراموش باد هر وجدانی که می‌تواند ربوده‌شدگان را به فراموشی سپارد.

زندگی می‌مرد، اگر امید نمی‌بود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *