Sakhidad Hatif

حرف از سواد و بی‌سوادی شد. من می‌توانم با اطمینان ادعا کنم که سواد فهمیدن آثار و نظریه‌های هیچ یک از بزرگان دنیای علم و فلسفه‌ی مدرن و غیرمدرن را ندارم. حد اقل تا حالا نداشته‌ام. شما این بزرگان را یک یک نام ببرید و از من بپرسید که از اندیشه‌های شان چه می‌دانی و چه گزارش قابل اعتمادی می‌توانی عرضه کنی؟ پاسخ من به راستی و درستی این است: هیچ. به همین خاطر هم هست که در نوشته‌های من نشان چندانی از نام و نگاه این بزرگان نمی‌یابید. از این جهت من بی‌سوادم. گناه خودم هست. باید زحمت می‌کشیدم و نکشیدم. این از بخش متواضعانه‌ی ماجرا.

اما از بد دماغی خود هم بگویم: من در افغانستان هیچ‌کسی را نمی‌شناسم که در حوزه‌ی شناخت ِ معتبر از اندیشه‌های مدرن، حرفی برای گفتن داشته باشد. دنیا را لاف‌زن گزافه‌گوی گرفته. عرصه هم آماده است. هر یاوه‌یی که بگویی و بگویی که این را استراپوچالانوشافسکی گفته ساده دلی چند از پی‌ات می‌آیند. من شرط می‌بندم که این‌هایی که در باره‌ی قیمت نان از کانت نقل قول می‌کنند، چهار صفحه کانت را نمی‌فهمند و نمی‌توانند بفهمند. اما همین‌ها هر لحظه آماده‌اند که در باره‌ی جنبش هر برگ و گیاهی صد صفحه بحث غامض تئوریک بکنند. اگر در جلال و جبروت تصنعی و تقلبی شان اندکی شک بکنی، دیگر بی‌سوادی و دلقکی و خواندن و نوشتن ابتدایی نمی‌دانی.

من بی‌سوادم و این را صادقانه قبول دارم. این قدر هست که بی سوادهای دیگر را هم می‌شناسم و به سرعت می‌شناسم. تا دهان باز کنند و تا چهار کلمه بنویسند، می‌شناسم شان.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *