Zaki Daryabi

شاید 20 سال در سرزمینی که مرگت نامش را بلند کرد، شال دوخته باشی و دوبیتی زمزمه کرده باشی. اینک پس از تو و هم‌سفرانت، آن سرزمین چیزی را از دست داده است که باشندگانش فقط در تاریخ آن را بازخوانی خواهند کرد. آن‌گاه که شما دیگر نیستید، نواسه‌ها و بچه‌های همسایه‌ی‌تان روزی خواهند خواند که چه سرنوشت بدی را برای شما خلق کردند. اکنون ما مُردگان مدنی و آن کران درباری، بار دیگر آن وحشی‌ها را محکوم خواهیم کرد‌ و اکنون ما بار دیگر می‌نویسیم که «توحش محکوم و منفور باد»؛ اما توحش و آن برادران ناراضی، ماه عسل تو را به یغما برده‌اند. آنان ماه عسلِ‌تان را دزدیدند و در این ماه باز هم جنایت دیگری را مرتکب خواهند شد. و هنگامی که ما چهلمین روز تیرباران دسته‌جمعی‌تان را به‌یاد نخواهیم داشت، آن وحشی‌ها نیز بساط ماه عسل‌تان را جمع خواهند کرد. و اینک ما مُردگان و آن کران هر‌دو عاجزیم که در پایان ماه عسل و روز چهلم‌تان، چند تن دیگر رگبار خواهند شد و چند‌ شال دیگر بر جبین انسانیت در این سرزمین به اهتزار در خواهد آمد. و این سوال‌ بی‌پاسخی است که از ذره ذره‌ی خاک‌هایی که بر گورت ریخته شده، فوران می‌کنند. اکنون ما مانده‌ایم و یک وجدان نا‌آرام و دست محتاج. ما بی‌چاره‌تر از تو خواهیم مُرد. ما غریب‌تر از شما در این سرزمین خواهیم زیست. این‌جا مثقال انسانیت، بهایش به بزرگی غم داماد و عروس و 12 هم‌سفرشان است. و این ماییم که شرم‌سار در لجن قبیله، طعمه‌ی توحش می‌شویم. روح‌تان آرام، گور‌تان بر ارگ باد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *