دولت جمهوری اسلامی ایران همیشه بهعنوان یک «خطر» در برابر نظم جهانی مطرح شده است. رقیبان منطقهیی و دشمنان بینالمللی دولت ایران پیوسته بر این نکته پا فشردهاند که ایران حامی تروریسم است. در سالهای اخیر که گفته میشود ایران به ساختن سلاحهای هستهیی نزدیک شده، سخن گفتن دربارهی این «خطر» از سطح تبلیغات فراتر رفته است. به این معنا که حالا نگرانی امریکا و کشورهای قدرتمند اروپایی دربارهی این «خطر» صورتبندی کاملا عینی یافته است. اکنون، کسی نمیگوید که اگر ایران میخواهد رابطهی سازنده با جهان داشته باشد، باید از حمایت گروههای تروریستی در منطقه و جهان دست بردارد.
مسأله دیگر «اظهار نگرانی» کردن و گذشتن نیست. امریکا و کشورهای اروپایی قصد دارند که با اقدامات مشخص و زمانبندیشده خود را مطمئن بسازند که ایران سلاح اتمی نخواهد ساخت. در این میان، اسرائیل کاملا بدون ابهام سخن میگوید و به روشنی ایران را تهدید به جنگ میکند.
در جانب ایران نیز محاسبهها تغییر کردهاند. اگر در زمان روحالله خمینی خلوص ایدئولوژیک پیروان شیعهی او بهترین سرمایهی انقلاب به حساب میآمد، امروز دولت ایران به این نتیجه رسیده است که اگر مثل یک حکومت لامذهبِ عملگرا رفتار نکند، در برابر تهدیدهای واقعی دشمنان و رقیبان خود چانس زیادی برای بقا ندارد. به همین خاطر، جمهوری اسلامی ایران وارد سومین فازِ حیات سیاسی خود در منطقه و جهان شده است. فاز اولش شیعیسم خلوصگرای خمینی بود. فاز دومش، پایگاهسازی مذهبی در میان هممذهبان و همزبانان در منطقه. فاز سوم، عبور از شیعیسم و اشتراکات مذهبی و زبانی و فرهنگی و ورود در مرحلهی محاسبات عملی محض است.
اخیرا کاظمی قمی (نمایندهی رئیسجمهوری ایران در امور افغانستان) «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود را یک جبهه ساختهی امریکا دانست که قرار است در ایجاد اغتشاش در افغانستان نقش بازی کند. دولت ایران در زمانی که حکومت افغانستان جمهوری بود، با حکومت جمهوری نیز رفتار دوگانه داشت. در ظاهر و در زبان دیپلماتیک از حکومت جمهوری حمایت میکرد، اما در عمل به طالبان اسلحه و آموزش و پناه میداد. سیاستمداران ایرانی از مدتها پیش دریافته بودند که سرمایهگذاری روی نیروهای مؤثر طالبان (در جنگ با امریکا) حاصل استراتژیک بیشتری دارد تا همراهی با نیروهای ضعیفی که بهعنوان اپوزیسیون در درون نظام جمهوری افغانستان نقش سیاسی بازی میکردند.
به همین دلیل، همکاری و همراهی دولت ایران با اپوزیسیون فارسیزبان و شیعیان ناراضی از حکومت افغانستان فقط در حد برگزاری مجالس شعر و قصه و دادن ویزای زیارتی به مشتاقان زیارت امام رضا باقی ماند. ماین ضد تانک، ابزارهای جاسوسی نظامی و معاش ماهانهی دالری دولت ایران به طالبان میرسید. بیماریهای طالبان در ایران تداوی میشدند و رهبران تحت تعقیب القاعده و طالبان در ایران پناه مییافتند.
کشتهشدن ایمن الظواهری در پایتخت افغانستان آشکار کرد که طالبان (با تمام اداهای آشتیجویانهیی که در برابر امریکا و غرب از خود نشان میدهند) پیوندهای عمیقی با گروههای تروریستی مسلمان دارند. به بیانی دیگر، حضور ایمن الظواهری در کابل روشن ساخت که همکاری طالبان و جمهوری اسلامی ایران (که خود نیز میزبان رهبران القاعده است) از حد بعضی تعاملات مقطعی فراتر میرود. هر دو به امریکا شک دارند و هر دو احساس میکنند که به یکدیگر نیاز دارند. به همین خاطر، جمهوری اسلامی ایران حاضر است که پدیدهیی بهنام «جبهه مقاومت ملی» و هر نیروی ضدطالب دیگر را به راحتی قربانی پیوند خود با طالبان بکند.
در دید سیاستمداران و استراتژیستهای جمهوری اسلامی ایران اکنون زمان شعر فارسی و محبت اهل بیت نیست؛ فعلا معقولتر همان ایستادن در کنار گروهی است که توانسته تمام دستگاه عریض و طویل جمهوریت امریکایی را برچیند و برجایش مهمانخانهی بزرگی به پهنای افغانستان برای تروریستان بینالمللی ضد غرب و ضد امریکا بنا نهد.
کاظمی قمی به همراهان طالب خود علامت میدهد که سر جمهوری اسلامی ایران حساب کنند.