رکاب‌زنی برای آزادی، رویاهای ممنوعه و ناتمام شبنم

یکی از لایق‌ترین دانش‌آموزان مکتبش بود و آرزو داشت پزشک شود تا روزی بتواند مادر و پدرش را درمان کند و دستگیر خانواده‌اش باشد و خدمت‌گزار مردمش، اما این رویا‌ها محقق نشد و هرگز نیز محقق نخواهد شد.

زیرا شبنم یکی از جان‌باختگان مرکز آموزشی کاج است. او ۱۹ سال داشت و می‌خواست دستگیر مردمش باشد. دوست شبنم می‌گوید که او از مشکلات اقتصادی مردم رنج می‌برد و همیشه تلاش می‌کرد فرد مفیدی برای جامعه باشد. «از دوران کودکی با هم هستیم. او همیشه به فقرا کمک می‌کرد. در روز حادثه نیز پیش از رفتن به آموزشگاه شبنم چند افغانی که در بیک خود داشت را به فردی داد که درخواست کمک کرده بود.»

به‌گفته‌ خواهر شبنم، خانواده‌ی او هشت فرزند (سه دختر و پنج پسر) داشته است، در این میان شبنم مهربان‌تر بوده است. «او مانند ظاهرش زیبا بود. از همه‌ی ما بهتر بود و برای همه عزیز.»

شبنم ۱۹ ساله یکی از قربانیان رویداد انتحاری کاج. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

فراغت

شنبم سال گذشته درست زمانی که طالبان روی‌ کارآمدند صنف دوازده بود و با  فروپاشی حکومت بدست طالبان او نیز مانند بسیاری از دختران دیگر از رفتن به مکتب باز ماند. زیرا طالبان با بدست گرفتن قدرت محدودیت آموزشی برای دختران وضع کردند و مانع آموزش دختران بالاتر از صنف ششم شدند.

سرنوشت نامعلوم آموزش برای دختران بالای صنف ششم در افغانستان، اگر چه سبب ناامیدی و سرخوردگی بسیاری از دانش‌آموزان شده ‌است، اما خانواده‌ی شبنم می‌گویند که او مشتاق‌تر و بیشتر از پیش تلاش می‌کرده است. خواهر شبنم می‌گوید: «با آمدن طالبان او خیلی مصمم شده ‌بود و بسیار تلاش می‌کرد که خودش را ثابت کند و تسلیم روزگار ناامیدکننده‌ی زنان در افغانستان نشود.»

به‌گفته‌ خواهر شبنم، او همیشه به فکر رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیلش بود و از همین رو در آموزشگاه کاج ثبت نام کرد و برای آزمون کانکور آمادگی می‌گرفت.

خواهر شبنم اضافه می‌کند: «طالبان به دانش‌آموزان دختر بالاتر از صنف ششم اجازه رفتن به مکتب را ندادند و دختران دانش‌آموز صنف دوازدهم را بدون رفتن به مکتب فارغ دادند. داشتن سند فراغت در واقع برای شبنم مجوز برای راه یافتن به دانشگاه بود و از خوشحالی در پوستش نمی‌گنجید.»

آخرین خداحافظی

روز جمعه (۸ میزان)، شبنم با گرفتن دعای مادر راهی مرکز آموزشی شد تا آخرین آزمون آزمایشی را سپری کند و برای آزمون عمومی به‌صورت کامل آماده شود.

مدتی نگذشت، درست ساعت هفت‌ونیم صبح پدر شبنم صدای مهیبی شنید و چند دقیقه بعد دختر مامایش که همصنفی و دوست صمیمی‌ شبنم بود، خبر انفجار در مرکز آموزشی کاج را داد. دختر مامای شبنم به خانواده‌اش گفت که او زخمی شده است. «در آموزشگاه انتحاری شده و به گمانم شبنم زخمی شده است.»

 پدر شنبم با شنیدن این خبر به‌سوی مرکز آموزشی کاج می‌دود و به‌دنبال او مادر و خواهر شبنم نیز با سر کردن چادرهای بزرگ راه می‌افتند تا بلکه زودتر شبنم را از زیر آوار به‌جا مانده از حمله‌ی انتحاری پیدا کنند.

خواهر شبنم می‌گوید: «خواب بودم که صدای دختر مامایم به گوشم رسید که شبنم زخمی شده. تمام بدنم شَل و بی‌حس شد تا آمدم اتاق مادرم، پدرم و خواهر کلانم طرف آموزشگاه دویده می‌رفتند.

 دلم بی‌قرار بود و گریه امانم نمی‌داد؛ با این وجود به دختر مامایم زنگ زدم، اما صدایش درست نمی‌آمد. گفتم: صبرین! گفت: بلی! شبنم را پیدا کردین؟ تماس قطع شد.»

قطع شدن این تماس به بی‌قراری‌اش افزوده است و این‌بار به پدرش زنگ می‌زند، اما موج به‌جا مانده از انفجار سبب شده است که برقراری تماس مختل شود.

شماره خاموش پدر و جا ماندن تلفن‌های خواهر و مادرش کلافه‌اش می‌کند. «آن لحظه نمی‌دانم چه می‌کشیدم. دست از پا نمی‌شناختم و می‌مردم و زنده می‌شدم. بار دیگر به دختر مامایم زنگ زدم. این‌بار صدایش خوب بود. گفت شبنم را پیدا کردیم. در همی لحظه پاهایم سست شد و ناامید شدم.»

مرکز آموزشی کاج، یکی از بزرگ‌ترین مراکز آموزشی پیش‌دانشگاهی در افغانستان است. دانش‌آموزان از ولایات و پایتخت برای آموختن به این مرکز می‌آیند. نمای از صنف قبل از انفجار و بعد از انفجار. عکس: شبکه‌های اجتماعی

خواهر شبنم می‌گوید که بعد چند لحظه صدای ضجه مادر، پدر و خواهر از کوچه خبری شومی را به او داده است او تا می‌دود و در را باز می‌کند با تن پاره پاره و بی‌جان شبنم مواجه می‌شود. «دروازه حویلی باز شد؛ پدرم جیغ می‌زد و می‌گفت شبنم را آوردیم. دیدم شبنم در چپرکت افتاده، بدون جان! دنیا سرم تیره و تار شد. دیگر چیزی نفهمیدم .»

خواهر شبنم می‌گوید او بعد از مدتی به حالت عادی‌اش برگشته است، اما خواهرش نه.

به‌گفته او، اندوه از دست دادن خواهرش را با هیچ کلمه و جمله‌ا‌ی نمی‌تواند توصیف کند.

وقتی او را به خانه آوردند از چند ناحیه به‌شدت آسیب دیده بود. بر روی سرش جای چند مرمی و چره بود و یک مرمی هم به زیربغلش اصابت کرده بود. طرف چپ بدن؛ بازو و پشتش هم چره‌های زیادی خورده بود.

لیست اهداف شبنم. عکس: ارسالی به روزنامه اطلاعات روز

عضو تیم بایسکل‌رانی

شبنم مانند صدها دانش‌آموز آرزوی پزشک شدن را در سر می‌پروراند و برای رسیدن به آرزویش تلاش بسیاری می‌کرد، اما پزشک شدن آخرین و اولین آرزو و هدف او نبود.

خواهرش می‌گوید که شبنم آرزو داشت عضو تیم ملی بایسکل‌رانی افغانستان شود و آزادانه سفر کند و افتخار بی‌آفریند. شبنم در دفتر خاطراتش نیز نوشته است که یکی از اهدافش این است که عضو تیم بایسکل‌رانی افغانستان شود.

طالبان با بدست گرفتن قدرت در ماه اسد سال گذشته، محدودیت‌های زیادی را در برابر زنان و دختران وضع کرده است؛ چیزی که زندگی عادی زنان در افغانستان را مختل کرده است. اما این وضع در دنیای تخیل و اهداف هزاران دختر افغان نمی‌گنجد.

خواهر شبنم می‌گوید: «می‌گفت همان‌طور که از مکتب فارغ شدم. روزی به دیگر اهدافم می‌رسم.»

کتابچه خاطرات شبنم اهداف نه چندان بلندپروازانه‌‌ی خواسته‌ها و نیازهای او را افشا می‌کند. خواسته‌ها و نیازهایی که شماری به‌دلیل شرایط جمعی و شماری به‌دلیل وضع اقتصادی خانواده نادیده گرفته شده است و یا خانواده توان برآورده ساختنش را نداشته است.

اطرافیان این خانواده با استدلال به این‌که طالبان دروازه مکاتب را به‌روی دختران بسته و ممکن امتحان نگیرند، از خانواده‌ی او بارها خواسته‌اند که پول شان را هدر ندهند.

با این وجود، اما شنبم از آموزش و رویاهایش دست نکشیده است. به‌گفته‌ خانواده‌اش، او تا آخرین لحظه با هزار امید در صنف‌ها اشتراک و با سختی‌ها مبارزه کرده است.

یک روز پیش از رویداد خونین و مرگ‌بار آموزشگاه کاج، شبنم و دیگر متقاضیان کانکور بیومتریک شده بودند و روز سه‌شنبه همان هفته نیز کارت ورود به جلسه را دریافت کرده‌ بودند. به‌گفته خواهر شبنم، او از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید و منتظر بود نتیجه زحماتش را ببیند. اما در رویداد خونین روز جمعه، مجال به او و دیگر دانش‌آموزان نداد و آنان را پرپر و آرزوهای‌شان را نقش بر خاک کردند.

در انفجار روز جمعه، ۵۶ دانش‌آموز که اکثریت آنان را دختران تشکیل می‌دهد، جان شان را از دست داده‌اند و ۱۱۵ تن دیگر زخمی شدند.

خواهر شبنم که با گلویی پر از بغض و صدایی که از شدت گریه به آسانی شنیده نمی‌شود، می‌گوید که این اتفاق ناگوار تأثیرات منفی بر روی خانواده‌اش گذاشته است و این ضایعه تا قیام قیامت جبران نمی‌شود و باید از تکرار این‌گونه رویدادها جلوگیری شود. با وجود این حادثه المناک، خواست خواهر شبنم این است که دختران باید به مکتب بروند. به باور او، جامعه آگاه در گرو آگاهی نسل آگاه است.