پس از فروپاشی سیاسی در افغانستان اکثریت مردم از هر قشر و گروهی با مشکلات و دشواریهای زیادی روبهرو شدند. در این میان زنان بهعنوان آسیبپذیرترین قشر جامعه با روی کارآمدن طالبان بیشتر از گذشته در معرض آسیب قرار گرفتهاند. اکثریت قریب به اتفاق آنان کارشان را از دست داده و خانهنشین شدهاند. طی دودههی گذشته شمار زیادی از زنان بهعنوان پولیس در تشکیل وزارت داخله در بستهای مختلفی تعیین بست شده و ایفای وظیفه میکردند اما پس از به قدرت رسیدن طالبان این زنان علاوه براینکه از کار منفک شدند، برای حفظ امنیت خود راهی جستوجو میکردند/میکنند.
حس ترس و ناامنی
«از روزی که طالب آمد و کل افغانستان را گرفت، من که افسر وزارت داخله بودم مجبور شدم خانه را ترک کنم و به خانهی دوستان و اقاربی بروم که تا قبل از آن نرفته بودم.» این گفتههای شبانه (مستعار) است؛ بانوی جوانی که تا پیش از روی کارآمدن طالبان بهعنوان افسر در چارچوب وزارت داخله کار میکرد. او میگوید حضور مجدد طالبان در افغانستان آنقدر ترسناک بود که ماهها در خانهی دوستان و نزدیکانش زندگی کرده است چرا که طالبان کسانی که در دوران جمهوریت کار کردهاند، بهویژه نظامیان را کافر میپندارند و بازداشت میکنند. او که ماهها با حسِ ترس و ناامنی زندگی کرده است ادامه میدهد همهی مردم و کسانی که در یک محل زندگی میکردند از کار و وظیفهی او مطلع بودند و همین سبب شده بود تا در جایی زندگی کند که حداقل اطرافیان او را نشناسند.
او مدت هفت ماه در ولسوالی بگرامی، نزد دختر خالهاش که از قوم پشتون بود زندگی کرده است. چرا که احساس میکرد شاید خطر کمتری او را تهدید میکند؛ اما به ناچار دیگر نمیتوانست در خانهی دوستان و نزدیکانش بماند. شبانه ادامه میدهد تقریبا سه ماه پیش، درست زمانی که خانوادهاش محل زندگیشان را تغییر داد و به حویلی دیگری کوچ کردند او به خانه برگشته است؛ اما طی این سه ماه یکبار هم بیرون نرفته است.
«مادرم یک خانم کهنسال و مریض است. مجبور شدم برای مراقبت از او هم که شده به خانه برگردم. فامیل کوچ را بردند و من بعدا آمدم، آن هم با چادری. کاکایم آمد و مرا آورد.» او که عجز و ناتوانی در خود احساس میکند، میگوید پیش از این به زنان و دختران بسیاری کمک میکرد اما اکنون نیاز به کمک و یاری دارد. او در شبانهروز فقط سه ساعت میخوابد. احساس میکند دچار افسردگی شده است و با ادامهی چنین وضعیتی نیاز به روانشناس دارد.
شبانه با یادآوری روزهای پس از سقوط میافزاید زمانی که طالبان برای تلاشی خانه و به احتمال قوی برای جستوجوی او به خانهیشان آمده بودند، پدر از ترس اینکه شبانه را پیدا کرده و با خود میبرند سکته کرده است. این افسر دوران جمهوریت میگوید ماهها در خفا زندگی کرده و حتا نتوانسته بر سر جنازهی پدرش حاضر شود. او میگوید با وجود تهدیدهایی که متوجه او بود چندینبار آدرس خانه را تغییر داده و بهجایی دیگر نقل مکان کردهاند تا شناسایی و گرفتار نشود.
شبانه میگوید کار بهعنوان یک پولیس زن آسان نبود و همواره با تهدید روبهرو بودند. گاهی تحقیر و توهین میشدند اما این مشکلات را به جان میخریدند و از کارشان دلسرد نمیشدند. او با اشاره به یکی از اتفاقاتی که در گذشته برایش افتاده است، میگوید تا پای جان ایستادگی کرده است اما هرگز پیشبینی نمیکرد که چنین روزهای دشواری را تجربه کند. «توهین و تحقیر یک چیز همهروزه بود اما این موضوعات باعث نمیشد از وظیفه دلسرد شویم و یا از تصمیم یا هدفی که داریم منصرف شویم. موضوعات کلانی مثل زخمی شدن یا کشتهدادن باعث نشد که ما از هدف خود برگردیم.»
زندگی در چنگال فقر
پس از فروپاشی سیاسی در افغانستان، دامنهی فقر و بیکاری گسترش یافته است. آمار نهادهای بینالمللی نشان میدهد که بیش از ۹۰ درصد مردم زیر خط فقر هستند. برنامه جهانی غذا گفته است که از هر ده نفر در افغانستان، نُه نفر قدرت تأمین غذای کافی را ندارند و نیازمند کمک هستند.
پس از اگست ۲۰۲۱ و تغییر نظام، بسیاری از مشاغل دولتی و غیردولتی از فعالیت بازماندند. بسیاری از کارمندان ادارات بهویژه زنان از کار منفک شدند و شغلشان را از دست دادند. پولیس یا کارمندان نظام نیز از کار منفک شدند و بهگفتهی آنان، بهدلیل کار در نظام پیشین مجرم شناخته میشوند و حتا جرأت بیرون رفتن ندارند؛ چه رسد به انجام فعالیتهای دیگر. ادامهی این وضعیت موجب فقر و مشکلات اقتصادی این قشر از جامعه شده است. شبانه که تا پیش از سقوط نظام در چوکات وزارت داخله کار میکرد، بهعنوان تنها نانآور خانواده مسئولیت تأمین هزینههای زندگی و امورات منزل را داشت اما با منفک شدن از کار و خانهنشین شدن، روزهای تلخ و سرشار از فقر و ناداری را تجربه میکند.
او با اشاره به درگذشت پدرش میگوید به حدی دچار فقر شدهاند که حتا توانایی تأمین هزینههای کفن و دفن را نداشته و با کمک نزدیکان و دوستان جنازهی پدر را به خاک سپردهاند. شبانه و خانوادهی چهار نفرهاش در حویلی کرایی زندگی میکنند که اغلب توانایی پرداخت کرایهی آن را نداردند. بهگفتهی او، دو برادر کوچکترش برای تأمین کرایهی خانه و خرج زندگیشان به فروش ترکاری مشغولاند. بهگفتهی شبانه، این دو نوجوان اند و باید بهدنبال درس و تعلیم باشند اما روزگار بد سبب شده تا آنان کار کنند. این افسر پیشین وزارت داخله با اشاره به بیماری مادرش میگوید توان درمان او را ندارند و به نان شب محتاج اند؛ بهطوری که بعضی شبها همسایهها برایشان نان میآورند. «در حال حاضر وضعیت زندگی ما آنقدر خراب است که همسایهها و کسانی که تواناییاش را دارند برای ما نان شب میآورند.»
این بانوی جوان که به سختی از روزگار بد خود روایت میکند میگوید تا زمانی که در چوکات وزارت داخله کار میکرد و معاش خوبی داشت مشکلات اقتصادی نداشتند و میتوانست دو برادرش را حمایت کند و آنان را به مکتب بفرستد اما اکنون با وجود اینکه آنان خردهکاری میکنند، اما توانایی پیشبرد زندگی را ندارند. «با خانهنشین شدن من آنان ترکاریفروشی میکنند. تمام سرمایهیشان پنج هزار افغانی نیست اما ما شش هزار افغانی ماهانه کرایه خانه میدهیم.»
او در ادامه میافزاید مشکلات اقتصادی و روزگار سخت سبب شد تا یکی از برادرانش کشور را ترک و راهی دیارغربت شود اما در مرز ایران گرفتار شده و بهشدت از سوی نیروهای مرزی لتوکوب شده است. شبانه با حزنی که در صدایش نهفته است میگوید آنقدر برادرش را لتوکوب کرده بودند که هیچ نقطه سفیدی در بدنش دیده نمیشد. او ادامه میدهد تمامی اینها از بدبختی و بیچارگی است. چرا یک نوجوان بهجای اینکه درس بخواند و تحصیل کند برای گریز از وضعیت تن به راه قاچاق که سراسر خطر است، بدهد. او تأکید میکند: «اینها همه مصیبتی است که طالب بر سر ما آورده است.»
پولیس شدن در جامعهی سنتی
پولیس شدن و کار نظامی در نظام کار آسانی نبود. زنانی که در این شغل ایفای وظیفه میکردند علاوه براینکه تعهد به وظیفهای سنگین میسپردند، باید از بستر فرهنگی جامعه عبور میکردند. شبانه مانند تمامی همرزمانش روزهای دشواری را برای رسیدن به جایگاهی که تا پیش از سقوط نظام داشت، تلاش میکرد. او میگوید در خانواده و از میان دوستان و آشنایان او اولین کسی است که وارد مسلک نظامی شده است.
علاوه بر این، نه تنها در خانواده بلکه در اجتماع نیز حضور پولیس زن کمرنگ بود. زمانی که او وارد چوکات وزارت داخله شد، شمار پولیس زن در افغانستان کم بود و وزارت داخله در صدد جلبوجذب نیروهای زن در این مسلک بود. شبانه میگوید او در خانوادهای تحصیلکرده زندگی کرده است و پدر و مادرش همواره از او و دیگر خواهران و برادرانش حمایت میکردند تا در رشته مورد علاقهی خود بپردازند و رویاهایشان را به ثمر بنشانند.
او میگوید از زمانی که دانشآموز مکتب بود، به پولیس شدن فکر میکرد و این انگیزه زمانی که صنف یازدهم و دوازدهم مکتب بود برایش ایجاد شده بود. او آن زمان در یکی از مطبوعات کشور نیز کار میکرد. به همین دلیل پس از فراغت از مکتب شامل آکادمی سیواس شد و توانست به ترکیه برود و در رشته مورد علاقهاش درس بخواند. اگرچه او از طرف خانواده مورد حمایت قرار میگرفت اما میگوید آن زمان جامعه هنوز آمادگی پذیرش حضور زنان در نظام را نداشت و آنان با مشکلاتی روبهرو بودند. او ادامه میدهد اگرچه در سالهای اخیر مفکورهی مردم تغییر کرده بود و شمار زنان در نظام افزایش یافته بود، اما سال ۱۳۹۴ که او وارد این مسلک شده بود، مردم رشته پولیس و بهطور کلی مسلک نظامی را مخصوص مردها میدانستند و به این فکر نمیکردند که نیمی از جمعیت جامعه که زناناند، نیاز به پولیس زن دارند.
با این تفاسیر، این پولیس پیشین میافزاید با تغییرات فرهنگی مشکلات کمکم حل شده بود و تا زمانی که وظیفه اجرا میکردند مشکل چندانی وجود نداشت. اما یگانه مشکلی که تا اکنون ادامه دارد، وجود مخالفین و تهدیدهایی است که در نظام جمهوریت نیز متحمل میشدند و در نظام فعلی بیشتر از گذشته جانشان در خطر قرار گرفته است.
منفک شدن هزاران پولیس زن
زنی که شوهرش در اردوی ملی بود و توسط طالبان کشته شده بود طفل خود را سر میز طالب مانده و گفته است به من کار بدهید، این طفل من از گرسنگی میمیرد. وظیفهام را شما گرفتهاید. «شوهرم را تو کشتی، وظیفهام را تو میگیری، من این طفل را چه بدهم؟ طفل من از گرسنگی میمیرد.»
شبانه این را روایت میکند و تأکید دارد که در نوشتهام درج شود. او میگوید این است وضعیت زنان در دوران طالبان. او با گلایه از چنین وضعیتی میگوید در نظام فعلی هیچکس به فکر پولیس زن نیست؛ نه جامعهی جهانی و نه کشورهایی که قبلا داد از حمایت میزدند. این روزها طالبان از ثبت نام زنان در صفوف پولیس میگویند در حالیکه پیش از سقوط کشور در هر ریاست چندصد پولیس و کارمند زن حضور داشت. اکنون طالبان فقط ساتنمن و سرباز میپذیرند.
او میگوید که در وزارت داخله، در سطح افغانستان چند هزار پولیس زن فعالیت داشتند که در حال حاضر تعداد بسیار اندکی از آنان در وظایف شان باقی ماندهاند. بهگفتهی او، جای آنان را مجاهدینی گرفتهاند که سطح سوادشان پایین است. «در یک مکتوب پولیس زن را یکجا منفک کردهاند. در تشکیل سال ۱۴۰۱ در وزارت داخله بستهای پولیس زن به صدها تن بود؛ نه تنها مطابق تشکیل کار نکردند و زنان دیگر را جاگزین نکردند بلکه زنان پولیس را خودسرانه و بدون موجب قانونی و جرمی منفک کردند و بهجایشان مجاهدین بیسواد را تعیین نمودند.»
بهگفتهی این بانوی جوان، تمامی کسانی که پیش از این در نظام فعالیت داشتند با برکناری از کار روزگار بدی را سپری میکنند. او میافزاید: «طالبان گفتهاند پولیس زن در خانه بماند ما برایش معاش میپردازیم، در صورتی که اینطور نیست.» بهگفتهی او، طالبان کارمندان دوران جمهوریت را کافر میخوانند و جانشان در خطر اند.
او که از فقر و ناداری رنج میبرد میگوید کاش نهادها و سازمانهای بینالمللی مسئولیت تأمین پولیسهای زن را برعهده بگیرد و معاش ماهانه برای آنان اختصاص دهد؛ اما این کمکها بدون دخالت طالبان انجام شود.
براساس گزارش رسانهها، در اواخر سال ۱۳۹۹ که مسعود اندرابی آن زمان وزیر داخلهی کشور بود، گفته بود براساس برنامه استراتژیک نیروهای امنیتی، باید تا چهار سال آینده حضور زنان در پولیس به ۱۰ هزار نفر افزایش بیابد. بهگفتهی او، در آن زمان چهار هزار پولیس زن در تشکیلات پولیس وجود داشت و قرار بود تا سال ۲۰۲۱ به ۱۰ هزار نفر افزایش پیدا کند. این در حالی است که با روی کارآمدن طالبان علاوه بر دیگر مشاغل، زنان از ساختار نظام حذف شده و بهجایشان نیروهای طالبان گماشته شدهاند.