اطلاعات روز

آیا وضعیت بدتر خواهد شد؟

آنچه طالبان طی شانزده ماه گذشته انجام داده‌اند، درآمدی روشنی است بر دو چیز: اول این‌که آن‌ها در بنای یک نظم کلی که بتواند حکومت و جامعه را براساس آن سامان ببخشد موفق بوده‌اند یا خیر؟ دوم این‌که، چگونه ماهیت ناروشن آن‌ها با روشن شدن در گفتار و رفتارهای به‌شدت مخرب آن‌ها، خطر سوق دادن مملکت به سمت وضعیتِ به مراتب بدتر را جدی‌تر می‌سازد؟

این نوشته می‌کوشد تا حد امکان تصویر روشنی از وضعیت موجود با توجه ویژه به دو عنصر نظم و امنیت حداقلی در افغانستانِ تحت سیطره‌ی طالبان، براساس سخنرانی‌ها و اظهار نظرهای رسمی رهبران رده اول طالبان، به‌ویژه امیرالمؤمنین آن‌ها، ملاهبت‌الله آخوندزاده را طی شانزده ماه گذشته ارائه کند. بنابراین، لازم است تا اظهار نظرهای رسمی رهبر طالبان و برخی از مقامات رده اول آن‌ها را مرور کنیم و سپس آنچه را که طالبان از موضع رسمی و غیررسمی خویش تا اکنون در سطوح مختلف (از سطح کشوری گرفته تا سطوح محلی) انجام داده‌اند را مورد بررسی قرار دهیم. با مرور و بررسی این دو موضوع می‌توانیم نتیجه‌گیری و سپس قضاوت کنیم که وضعیت موجود از چه قرار است و آیا در چشم‌انداز آینده، وضعیت بدتر از این هم خواهد شد یا خیر؟

ویژگی بیانی رهبران طالبان

آنچه رهبران طالبان تا اکنون از تریبون‌های به‌ویژه رسمی بیان کرده‌اند، در دو دسته قابل تقسیم‌بندی است. دسته‌ی اول اظهاراتی است که در آن وجه اعتقادی وجه غالب و از نظر بیانی ساد‌گی، قاطعیت و واقعی بودن مهم‌ترین ویژگی‌های آن‌ها است. به این معنا که بین آنچه اعتقاد گوینده است و آنچه در زبان گوینده جاری می‌شود، فاصله‌ی چندانی حس نمی‌شود، مگر در موارد غیراعتقادی مانند مسائل قومی. کسانی مثل ملاهبت‌الله، شیخ ندامحمد ندیم، محمدخالد حنفی، مولوی حبیب‌الله آغا و امثال این‌ها کسانی اند که با توجه به شباهت و در بسیاری موارد انطباق بیانی با همدیگر در این دسته قرار می‌گیرند. دسته‌ی دوم، اظهاراتی است که اغلب وجه سیاسی آن نسبت به وجه اعتقادی پررنگ‌تر می‌نماید و از نظر بیانی چندپهلو، مبهم و متناقض است. کسانی مثل ملابرادر، ملاحسن آخوند، عباس ستانکزی، نمایندگان طالبان در قطر، حتا حقانی‌ها بنا به ویژگی‌های اظهاراتی‌شان در دسته‌ی دوم قرار می‌گیرند.

اما این هرگز به معنای دو دستگی ایدئولوژیکی آن‌ها نیست. آن‌ها ثابت کرده‌اند که از اساس واحد ایدئولوژیکی برخوردار اند و در نهایت همه‌ی آن‌ها در عمل با هم متلاقی شده و بنیه‌ی واحد شان را به نمایش می‌گذارند.

سخن صریح، قاطع و پرمخاطره‌ی رهبر طالبان

رهبر طالبان، ملاهبت‌الله آخوندزاده ارشدترین مقام این گروه است که تا اکنون کم‌تر سخنی در لفافه گفته است. او نشان داده که در امور اعتقادی، به آنچه را که بیان کرده، اعتقاد دارد و به آنچه اعتقاد دارد عمل می‌کند. او طولانی‌ترین سخنرانی‌اش را به تاریخ نهم سرطان ۱۴۰۱ در همایشی که طالبان آن را «نشست بزرگ علما» گفتند، در تالار لویه جرگه ایراد کرد. او مجموعا بیش از شش هزار کلمه را در مدت یک ساعت و دو دقیقه و سی‌وهفت ثانیه در آن‌جا سخنرانی کرد. کلماتی که محراق نظم‌بخشی به سخنان او را در این سخنرانی طولانی تشکیل می‌داد عبارت اند از: رب (الله/خدا)، اسلام، شریعت، امنیت، علما، حکومت و مسلمان.

تنها در نصف اول سخنرانی، او ۳۳ بار کلمه‌ی الله، ۱۳ بار کلمه‌ی رب، هفت‌بار کلمه‌ی خدا (مجموعا ۵۳ بار)، ۲۶ بار کلمه‌ی اسلام، ۳۶ بار کلمه‌ی شریعت و شش‌بار کلمه‌ی شرعی، ۲۹ بار کلمه‌ی امنیت، ۲۲ بار کلمه‌ی علما، ۲۷ بار کلمه‌ی مسلمان، ۲۷ بار کلمه‌ی مردم و ۱۷ بار کلمه‌ی حکومت به‌کار گرفته شده است.

سایر کلمات و اصطلاحات مهم در نصف اول سخنرانی او قرار ذیل است: سه‌بار کلمه‌ی طالبان، دو بار اصطلاح «امارت اسلامی»، یک‌بار اصطلاح مسلمان مخلص، ۲۳ بار کلمه‌ی جهاد، ۱۶ بار کلمه‌ی مجاهد، سه‌بار کلمه‌ی آخرت، چهار بار کلمه‌ی دنیا به مفهوم مقابل آخرت، ۱۷ بار کلمه‌ی دنیا به معنای جهان خارج، پنج بار کلمه‌ی «کافر»، ۱۲ بار کلمه‌ی افغان، ۱۳ بار کلمه‌ی افغانستان، سه‌بار کلمه‌ی فتح، چهار بار کلمه‌ی زمین، دو بار اصطلاح نظام اسلامی، دو بار اصطلاح نظام شرعی، یک‌بار اصطلاح نظام‌الله و سه‌بار اصطلاح رضای خدا.

لحن سخنرانی او برخلاف سخنرانی تمام رهبران دینی-مذهبی در دنیا به جز ابوبکر البغدادی، کاملا ساده و بی‌پیرایه بود، گویی او جز آنچه که می‌گوید نه به چیزی جز آن باور دارد و نه چیزی جز آن در دلش باقی مانده که ناگفته مانده باشد. تنها چیزی که او بی‌صبرانه انتظار آن را می‌کشد عملی کردن آن چیزهای است که او به آن اعتقاد دارد و درآمد آن را در سخنانش بیان کرده است.

سخن از شخص حاکم تا حکومت و امنیت

او در این سخنرانی تکلیف اساسی‌ترین مسائل آینده‌ی خودش، طالبان و مملکت را به نحوی روشن ساخت. او در مورد خودش به‌طور واضح و قاطع در سه مورد سخن گفت.

در بخشی از سخنانش مرتبط به بحث اتحاد بین حاکمان و علما (ملاها) و اطاعت شرعی از حاکم، می‌گوید، ببینید… از نظر قیادت سیاسی من یک مشر/بزرگ سیاسی نیستم. من یک رییس‌جمهور نیستم. من انتخابات‌والا نیستم. من یک مشر/بزرگ دروغگو نیستم که به مردم دروغ بگویم که چنین می‌کنم و چنان می‌کنم؛ به‌خاطر نام و نشان خود تا در دنیا به عزت یاد شوم.

در ادامه‌ی سخنانش او غیرمستقیم می‌گوید اگر مشری/بزرگی (رهبری) او را قبول دارید، از دستوراتش بدون عذر باید پیروی کنید و با ذکر مثالی در مورد اطاعت یک ملای پیر در قندهار از او، مسأله را روشن می‌کند. از این نظر فورم بیان او بسیار نزدیک با فورم بیان ابوبکر البغدادی، رهبر داعش در سال ۲۰۱۴ در مسجد موصل عراق بود که مسلمانان را به اطاعت از خودش دعوت کرد.

در جای دیگر مرتبط به بحث عفو و اثبات جهاد و اخلاص طالبان می‌گوید: «اگر اکنون جهاد و اخلاص مجاهدین برای من ثابت نشود… ببینید، به این منبر قسم یاد می‌کنم که یک شبانه‌روز هم با طالبان سر نمی‌کنم. چرا که من یک مسلمانم. فکر آخرت همراهم می‌باشد… وقتم را با جماعتی (گروه) می‌گذرانم که به خیر آخرت من باشد. اگر من جماعت متدین و جماعت صالح دیگری را پیش ‌روی خودم در زمین ببینم، من با این طالبان باقی نمی‌مانم. من به آن جماعت می‌روم. زیان نمی‌بینم.»

جایی دیگر در بحث استقلال با احساسات قوی می‌گوید: «من از شما یک سؤال دارم. من یک آدم نفهم هستم. به حکومت و این ‌چیزها من نمی‌فهمم. شما به این خوش هستید که من به اشاره‌ی دیگران باشم یا به رأی خود باشم؟» خودش جواب می‌دهد که به رأی خود و ادامه می‌دهد: «دنیا نمی‌خواهد حکومت افغانستان به اراده‌ی مستقل خود به پیش برود. می‌خواهد که تابع آن‌ها باشد. می‌خواهد به اشاره‌ی آن‌ها کار کنیم. مشوره بدهد ما را. فلان کار را بکنید، چرا نکردید. تو به کار ما چه کار داری. به نظام ما چه کار داری. به ملک ما چه کار داری. به اصول ما چه کار داری… من به فرمایشات شما نیستم. و نه فرمایشات را قبول می‌کنم. و نه یک قدم با شما پیش می‌روم. نه تحمل شما را دارم. نه بر سر شریعت با شما معامله می‌کنم. حالا که آمدی بمب‌مادر را استعمال کردی. بین ما و خدا یک تعلقیت است. ما کلمه‌ی شریف را گفته‌ایم. لا اله الا الله… مالک و خالق زندگی و مرگ خود را خدا می‌دانیم، نه شما را. در دنیا به هیچ قدرت تسلیم نیستیم. تنها به الله تسلیم هستیم. اگر به کدام قوت تسلیم شوم، او براساس هدایت الله است… این رأی من است… با شهادت درجه‌ی ما کم نمی‌شود. یا ما ناکام نمی‌شویم. ما تازه کامیاب می‌شویم. اگر تمام اتم را بیاورید و بر سر ما استعمال کنید… این تعهد ما با الله است که یک قدم از آن چیزی که رضای خدا نباشد عقب نمی‌نشینیم، که خدا ناراض شود. ما به فرمایشات راه نمی‌رویم.»

بنابراین، هر سه نکته‌ی بیانی را که او در مورد خودش بیان کرد، وقتی کنار هم بگذاریم دیده می‌شود که او در اعتقاد، سخن و نهایتا عمل -چنانچه تا حالا ثابت ساخته است- فرد قاطع، بی‌پروا و به‌شدت خودرأی است. او در سخنرانی‌اش کاملا روشن ساخت که بین آنچه که می‌گوید و آنچه که اعتقاد دارد و آنچه در عمل می‌خواهد، فاصله‌ی وجود ندارد و در این مورد تردید بیهوده است.

خطرهای تهدید به جدایی

اما آنچه بیش از همه می‌تواند برای وضعیت آشفته و فروریخته‌ی مملکت، مخرب‌تر و بی‌نهایت سنگین تمام شود، تهدید او مبنی بر این امکان است که اگر برایش ثابت شود که طالبان اخلاص مورد نظر او را ندارند، به جماعت متدین و صالح دیگری خواهند پیوست که به خیر آخرت او باشد. این به صرف یک تهدید لفظی به منظور اِعمال فشار لفظی نبود. بسیار جدی است. خطرناک‌ترین چیزی است که می‌تواند وضعیت مملکت را به‌سوی بدترین وضعیت ممکن سوق بدهد. هرچند که قطعا او تلاش خواهند کرد به‌جای جدا شدن، کسانی را که از نظر او مطیع شرعی او نیستند و آغشته به خواهشات نفسانی خویش اند و امنیت بدنه‌ی حاکمیت آن‌ها را از درون تهدید می‌کند، با تقویت وزنه‌ی هم‌سویان خودش مغلوب کند، ولی با وجود آن نیز این تهدید او با توجه به اعتقاد سرسختانه و انعطاف‌ناپذیر و خودرأیی بی‌پروایش می‌تواند در آینده تهدیدات جدی‌تری را باعث شود. به‌طوری که تهدید او:

  • می‌تواند پیش‌درآمدی برای شکل‌گیری یک گروه شبه داعش در داخل طالبان شود.
  • می‌تواند الهام‌بخش گرایش در میان طرفداران او به گروه‌های مثل داعش شود.
  • می‌تواند روزنه‌ی برای نفوذ داعش در میان طالبان در سطوح مختلف و به‌ویژه در سطوح فرماندهان و سربازان شود.
  • می‌تواند بن‌مایه‌ی تشدید رفتارهای تندروانه‌تر در امور مملکت از طریق آن بخشی از طالبان که مثل او هستند و به‌شدت به او وفادار اند، شود و به این ترتیب بن‌بست جاری را تشدید و کنترل اوضاع نابسامان کنونی را برای طالبان هم از نظر میان‌گروهی و هم در سطح کشوری بیشتر از پیش سخت کند.

امنیت به مثابه‌ی فضای امنِ اِعمال شریعت

یکی از نکته‌های مهم دیگری که او در سراسر سخنرانی‌اش به آن به‌طور مکرر پرداخت مسأله‌ی امنیت بود. نوع رویکرد و تعریف او از امنیت و جدی بودن آن، تهدید رهبر طالبان را (که بن‌مایه محسوسِ نوعی داعشی کردن فضا را در خود دارد) نشان می‌دهد. او بسیار ساده و بی‌پیرایه گفت: «امنیت در نفس خود به این معنا است که در امنیت، آنچه مقاصد اسلام است همان عملی شود. موانع آن برداشته شود. بیست سال پیش کسی از دین و شریعت گفته نمی‌توانست، یا زندانی می‌شد یا شکنجه می‌شد یا زده می‌شد. نتیجه‌ی جهاد این شد که دعوت‌الله آزاد شد. دعوت به شریعت آزاد شد. راه حاکمیت شریعت هموار شد و موانع برداشته شد. حالا وقت انتظار نیست. فورا باید بر روی زمین نظام‌الله حاکم شود. شریعت بیاید. همان‌طوری که وعده شده است، عملی شود. جنگ ما با کافران دنیا بر سر زمین نبود. بر سر پول نبود… جنگ ما جنگ نظریه بود. جنگ عقیده بود. آن‌ها می‌خواست عقیده‌ی ما و نظریه‌ی ما را خاموش کنند. آواز جهاد را خاموش کنند. آواز شریعت را خاموش کنند. آن جنگ هنوز هم پایان نیافته است. جنگ روان است. تا روز قیامت (یوم‌القیامه) هم به پایان نمی‌رسد.»

او امنیت را امنیت جان و مال مردم و تمامیت ارضی و امثال این‌ها نمی‌داند. امنیت از جمله کلماتی بود که از شروع تا ختم سخنان او پیوسته تکرار شد. اما او حتا یک جمله‌ی معنادار در مورد مردم به مثابه‌ی آن چیزی که نیاز دارند و می‌خواهند، وضاحت نداد. او امنیت را در درجه‌ی اول تأمین فضای امن برای تطبیق آنچه او شریعت می‌پندارد، می‌داند. این فضای امن برای تطبیق شریعت مورد نظر او فضای کشورِ منزویِ است مثل کره شمالی که هیچ‌کسی به هیچ چیز او کاری نداشته باشد و او در آن فضا برای اِعمال خواسته‌هایش -که آن را شریعت می‌پندارد- دست کاملا باز داشته باشد. به همین دلیل او با قاطعیت به دنیا گفت شما را به نظام ما چه کار. اگر بم اتم هم استفاده کنید، بر سر شریعت با شما کوتاه نمی‌آییم و معامله نمی‌کنیم. و نیز به همین دلیل او تأکید کرد که تأمین این نوع فضا، همواره با چالش مواجه است و این چالش همان جنگ عقیده است که از نظر او بر روی زمین -نه کشور- جریان دارد و بر این اساس او جنگ خود را -در واقع بر روی زمین- جنگ مستمر و پایان‌نیافته می‌داند و معتقد است که تا روز قیامت این جنگ دوام دارد. با توجه به کاربرد کلمه‌ی زمین به مثابه‌ی میدان جنگ و در ادامه‌ی آن کاربرد کلمه‌ی زمین به مثابه‌ی میدان تطبیق شریعت، و نیز تأکید او بر استمرار جنگ تا یوم‌القیامه، می‌شود سخنان او را از نظر گرایش، شبه‌سخنان رهبران داعش و القاعده تلقی کرد.

در درجه‌ی دوم، او امنیت را به معنای امنیتِ بدنه‌ی حکومت تعریف می‌کند. او در بخشی از سخنرانی‌اش که ظاهرا نگران خودسری‌های طالبان بود، گفت: «امنیت همان‌طوری که در شهرها و برای مردم عام ضروری است. برای بدنه‌ی حکومت هم امنیت ضروری است. در بدنه‌ی حکومت کسانی باشد که در اداره فساد را ختم کند… برای ثبات و دوام امنیت باید خواهشات خود را کنار بگذارید. تمام خواهشات خود را تابع شریعت کنید. بر خود شریعت را تطبیق کنید. در اداره‌ی خود هم شریعت را بیاورید. در خانه‌ی خود هم شریعت را بیاورید. کسانی که در خانه‌اش شریعت نباشد، او چطور می‌تواند مدعی شود که در این ملک شریعت را می‌آورد. اگر در اداره‌ی شما و در بدن شما شریعت نباشد، چطور مردم به شما باور کند که شما در روی زمین شریعت خدا را می‌آورید، این یک دروغگویی است… اول از خود شروع می‌شود. من خود را به شریعت برابر می‌کنم. این‌طور نمی‌کنم که شریعت را بر خود برابر کنم.»

بنابراین، او امنیت را با دو عنصر شریعت و حاکمیت تعریف می‌کند. از شریعت تعریف مشخصی ارائه نمی‌کند. ولی براساس فحوای کلامش مشخص بود که شریعت آن‌ چیزی‌ است که او از اسلام می‌داند و برای صحت مصلحتی آن نیاز به همسویی، راهنمایی و همکاریِ به قول او علما (ملاها) دارد. به همین دلیل او در مواردی مثل عفو حق شرعی خودش را محفوظ دانست، ولی در مورد این‌که آیا حق دارد به‌جای کشته‌شدگان صفوف خود شان نیز عفو کند یا خیر، به فتوا استناد کرد.

در مورد حاکمیت اندکی وضاحت داد. او حکومت را شامل دو عنصر دانست: عنصر درجه یک، حاکمان و عنصر درجه دو، علما (ملاها). او گفت، حاکمیت شریعت براساس این دو گروه می‌آید: یکی حاکمانی که بر سر قدرت اند و دیگری علمای کرام. «این دو با همدیگر پیوند دارند… شریعت براساس علما می‌آید. علما برای آن می‌ایستند. علما در رأس آن اند. ما مردم عام قوه اجرائیه هستیم. جهان ما این است که فیصله‌ی آن‌ها (علما) را عملی ‌کنیم. بنا فیصله را آن‌ها می‌کنند. حکم‌ها را آن‌ها می‌دهند. اجراآت را ما می‌کنیم.»

پیکربندی حکومت نزد رهبر طالبان به همین سه جمله خلاصه می‌شود: حاکمان، که باید حکومت کنند. عالمان (ملاها)، که باید در امر تولید شرع حاکم را همراهی کنند. و مردم، که باید اوامر و دستورات شرعی حاکم و عالم (ملا) را اجرا کنند. این دقیقا نکته‌ی است که تا اکنون حداقل در سطح واژگانی بین طالبان در مورد آن رگه‌های از اختلاف دیده می‌شود. مثلا در نشرات رسمی تلویزیون ملی تحت کنترل طالبان، از سراج‌الدین حقانی به‌نام «خلیفه» یاد می‌شود. همین‌طور در میان طرفداران حقانی‌ها حداقل تا آن‌جایی که در رسانه‌های اجتماعی قابل دسترس بوده است او مشهور به «خلیفه» شده است. این «خلیفه» و «امیرالمؤمنین» حداقل یک چالش اسمی و بیانی در سطح رهبری و قطعا مؤثر بر طرفداران آن‌ها در سطوح پایین‌تر است.

با توجه به این نکته‌های کلیدی، او تکلیف مسائل دیگر را نیز روشن کرد. او صریحا گفت: «طالبان با همت خوب جهاد را به سر رساندند. قربانی دادند. فدایی کردند… با کفار سخت مقابله کردند. الله قربانی تمام آن‌ها را قبول کند… اکنون که وقت تنفیذ شریعت رسیده است، طالب به شریعت نمی‌فهمد. ملا می‌فهمد. حکم شریعت به ملا معلوم است.»

در واقع او صریحا بیان کرد که اهمیت سربازان طالبان نزد او فقط در این حد است که می‌جنگند، انتحار می‌کنند و قربانی می‌دهند.

پس از سخنرانی

حالا که شش ماه و اندی از آن سخنرانی گذشته است، ما شاهد عملی شدن گام‌به‌گام بسیاری از آن‌ چیزهایی هستیم که ملاهبت‌الله آخوندزاده درآمد آن را در سخنرانی نهم سرطان ۱۴۰۱ خودش در اختیار عموم قرار داد. او توانسته تا این‌جای کار از طریق وزنه‌ی خودش در داخل طالبان فرمان‌های را عملی کند که در نتیجه‌ی آن افغانستان به انزوای کاملِ مورد نظر او (فضایی که هیچ‌کسی در آن هیچ کاری نداشته باشد تا او بتواند در امنیت ایده‌آل آنچه را شرع می‌پندارد عملی کند)، سوق داده خواهند شد. از این منظر بیم آن وجود دارد که او در صورت سنگین کردن وزنه‌ی طرفدارانش به‌ویژه در سطح رهبری و نظامی طالبان، محدودیت‌های وحشیانه‌تری از قبیل عدم ممنوعیت صدور سند هویت (پاسپورت و شناس‌نامه)، ممنوعیت سفر تعدادی از مردم به‌ویژه زنان و جوانان و غیره به خارج از کشور تحت هیچ عنوان، مجاز دانستن چیزهای مثل به کنیزی و بردگی گرفتن مخالفان اعتقادی و نظامی او و امثال این‌ها را وضع نکند. به‌ویژه، که شوربختانه طی شش تا هشت ماه اخیر کسانی که از آدرس طالبان بیشتر از همه با رفتار و گفتارهای به‌شدت منزجرکننده خبرساز شده‌اند و توانسته‌اند اِعمال قدرت کنند، آن‌هایی اند که ادبیات بیانی‌شان با رهبر طالبان کاملا منطبق و رفتار شان مصداق کامل آن چیزهای است که ملاهبت‌الله در سخنرانی‌اش بیان کرد. از جمله بین آنچه مولوی ندامحمد ندیم، مولوی محمدخالد حنفی و امثال این‌ها بیان می‌کنند و انجام می‌دهند با آنچه مولوی هبت‎‌الله آخوندزاده بیان کرده بود، انطباق کامل موجود است.

الگوی نظم بدون ساختار

طالبان طی شانزده ماه گذشته نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور را عملا در آستانه‌ی فروپاشی قرار داده‌اند. آن‌ها با وضع محدودیت‌های به‌شدت تبعض‌آمیز، سخت‌گیرانه‌ و مخرب شان بر علیه زندگی عادی مردم افغانستان و به‌ویژه زنان، خبرنگاران، رسانه‌ها، فعالین اجتماعی، استادان و دانشجویان دانشگاه‌ها، آموزگاران و دانش‌آموزان مکاتب، کسبه‌کاران و… عملا شیرازه‌ی ساختار و نظم اجتماعی جامعه را از سطح فرد خانواده گرفته تا سطح کلان جامعه به چالش کشیده و هنجارهای رفتاری مردم در شهرها و روستاها را عملا از کار انداخته‌اند. تا آن‌جایی که رفتن به مکتب و دانشگاه و محل کار برای زنان را به‌طور کامل منع کرده‌اند. رفت‌وآمد عادی مردم برای رسیدگی به امور ضروری و مهم زندگی روزانه‌ی‌شان از قبیل کسب عاید برای غذای خانواده، مراجعه به داکتر، تفریح و… در سراسر افغانستان مختل شده و اجرای هر کاری با تشویش، اضطراب و ترس از بازجویی، شلاق خوردن و اتهام و اهانت همراه است.

زنان برای عادی‌ترین امور زندگی روزمره‌ی‌شان با شکنجه‌ی روحی و روانی مواجه‌اند. کسبه‌کاران از ترس اخاذی‌های خودسرانه و مالیات گزافِ بدون محاسبه همه‌روزه به تشویش اند. زراعت‌‍پیشگان از عشرگیری‌های خودسرانه‌ی سربازان و فرماندهان طالبان در محلات و روستاها به عذاب اند. کسانی که در گذشته کارمندان بخش امنیتی کشور بوده‌اند عملا در خفا زندگی می‌کنند و هر نوع ارتباط با محیط را به‌خاطر ترس از تعقیب و گرفتاری بدست طالبان قطع کرده‌اند. و الی بی‌نهایت.

مختل‌سازی ساختاری نظام جمهوریت

الف، طالبان تا اکنون هیچ الگویی برای سامان‌دهی به ساختار نظام سیاسی کشور عملا معرفی نکرده و توضیح نداده‌اند. هرچند آن‌ها تحت نام «امارت اسلامی» اِعمال قدرت می‌کنند؛ اما در عمل روشن نیست که پیکربندی نظام سیاسیِ مورد نظر آن‌ها چیست و به کدام‌سو می‌خواهند به پیش بروند؟ آنچه تا اکنون ثابت شده است این است که طالبان به‌سوی همان هرج‌ومرجی در حرکت اند که بنای اساسی آن را ملاهبت‌الله در سخنرانی نهم سرطان‌اش این‌گونه خلاصه کرد: حاکمان و عالمان (ملاها) دو بازوی حکومت اند و بر مردم برای تطبیق شرع حکومت می‌کنند.

کاری دیگری که آن‌ها در زمینه‌ی ساختار سیاسی تا اکنون انجام داده‌اند این است که ساختار سیاسی نظام قبلی را به‌جای منحل، مختل کرده‌اند. به این معنا که در ساختار نظام قبلی اختلال‌های را وارد کرده‌اند که مهم‌ترین عناصر آن‌ قرار ذیل اند:

  • لغو تمامی قوانینی که در دوره‌ی جمهوری اسلامی افغانستان نافذ بودند.
  • لغو برخی نهادها در ساختار اداری حکومت مانند ریاست‌جمهوری، پارلمان، شوراهای ولایتی، کمیسیون‌های انتخابات، حقوق بشر، نظارت بر قانون اساسی، وزارت امور زنان و…
  • معرفی مقام‌ها و نهادهایی از قبیل امیرالمؤمنین، ریاست‌الوزرا، وزارت امر به معروف و نهی از منکر، شوراهای علما در سطح ولایت‌ها و…

ب، روند تهی کردن محتوای حکومت از نظر نیروی بشریِ مسلکی و متنوع از نظر جنسیتی و قومی به نقطه‌ی کمال خود رسیده است. تا اکنون بخش‌های امنیتی کاملا از نیرو‌های مسلکی و آموزش‌دیده‌ی نظام قبلی خالی شده و افراد نظامی طالبان جایگزین شده‌اند. در ادارات ملکی تا اکنون در بست‌های دو (ریاست‌ها)، یک (ریاست‌های عمومی)، فوق رتبه (معینیت‌ها و غیره) و پست وزارت‌ها به‌طور کامل مولوی‌های متعلق به خود طالبان جابه‌جا گردیده‌اند. در بست‌های سه در برخی ادارات بسیار کم کارمندان قبلی حفظ شده و بقیه یا اخراج شده یا هم تنزیل بست داده شده‌اند. بست‌هایی که خانم‌ها کار می‌کردند به‌طور کامل یا ملغا شده یا افراد طالبان جابه‌جا شده‌اند. در بست‌های چهار و پنج و شش و هفت و هشت در ادارات، تعدادی از کارمندان قبلی حفظ شده و تعدادی اخراج گردیده‌اند. در بست‌های مهم کادر علمی مانند ریاست‌های دانشگاه‌ها، معاونت‌ها، ریاست شوراهای علمی دانشگاه‌ها و ریاست‌های دانشکده‌ها افراد مورد نظر طالبان یا مستقیم گماریده شده‌اند یا هم به اشکال مختلف مانند نماینده‌ی وزیر در امور دانشگاه فعالیت کادر علمی را کنترل می‌کنند. بست‌هایی که کادر علمی زن در دانشگاه‌های دولتی، شفاخانه‌های کادری وغیره کار می‌کردند، به‌ویژه با دستور منع کار زنان -هرچند که وزارت صحت طالبان از استثنا بودن زن‌های شاغل در بخش صحت خبر داد- روند خالی شدن را می‌پیماید.

ج، حکومت‌داری چه از نظر ملکی و چه از نظر نظامی و امنیتی در وضعیت خطرناکی قرار دارد. کارکرد ملکی حکومت را به طرز وحشتناکی در مسیر رشد منفی قرار داده‌اند. اکثر ادارات از نظر کارکردی فلج اند. یعنی روند کار معمول اداری در آن‌ها دقیقا شبیه وضعیت کلی کشور، بن‌بست تمام‌عیار خورده است. از باب مثال، همه قوانینی که روندهای اداری براساس آن‌ها تنظیم و به پیش برده می‌شد، طی فرمان رسمی رهبر طالبان لغو اعلام شده‌اند. در حالی‌که هیچ قانون، مقرره، لایحه و طرزالعمل جایگزینی برای انجام کارهای روزمره وجود ندارد و معرفی نشده است. در نتیجه اجراآت کارمندان اداره از مأمور تا مدیر و آمر و رییس و معین و وزیر، در اکثر ادارات گرفتار سردرگمی کامل اند و معیار اجراآت اراده‌ی غالب و خودسر بر پیکر اداره است.

کارکرد نظامی و امنیتی نیز چنانچه تا اکنون معلوم شده است، عمیقا گرفتار مشکل است. این مشکل در درجه‌ی اول خودسری‌های نظامی خود طالبان را احتوا می‌کند که با وجود محدودیت شدید بر اطلاع‌رسانی آزاد و انکار مکرر طالبان، از تمام گوشه و کنار افغانستان گزارش‌های مستند و تأیید شده توسط سازمان‌ها و نهادهای معتبر ملی و بین‌المللی دریافت می‌شود. این خودسری‌ها فقط اخاذی‌های انفرادی و گروهی افراد طالبان به شیوه‌های راه‌گیری‌ها، جمع‌آوری زورمندانه‌ی عشر و مالیات، اختطاف، قاچاق و غیره را در برنمی‌گیرد، بلکه از اعدام‌های گروهیِ صحرایی مخالفان نظامی‌شان گرفته تا قتل‌عام مردان، زنان و اطفال در مناطق مختلف به‌ویژه مناطق هزاره‌نشین، تاجیک‌نشین و ازبیک‌نشین و نیز شامل تجاوز به خانه و سرزمین مردم و کوچ دادن اجباری آن‌ها از خانه و سرزمین شان نیز می‌شود که دلالت صریح بر اراده‌ی سازمانی طالبان برای حذف سایر اقوام است. در درجه‌ی دوم، طالبان قادر نشده‌اند فعالیت داعش خراسان را در افغانستان حتا کاهش دهند، چه رسد به مهار و توقف و نابودسازی. قرار گزارش‌ها، داعش طی یک‌ونیم سال گذشته بیش از ۲۶۰ حمله را سازمان‌دهی و اجرا کرده‌اند. آن‌ها در دوره‌ی حاکمیت طالبان اهدافی چون سفارت‌های پاکستان و روسیه و جاهای مهم دیگری مثل میدان هوایی نظامی کابل و محل اقامت چینی‌ها را مورد هدف قرار داده‌اند. این‌ محلات برای آزمایش توان امنیتی و نظامی طالبان کلیدی هستند و دورنمای امنیتی طالبان را به نمایش می‌گذارد.

د، از نظر سامان‌بخشی به امور جامعه چنانچه فوقا تذکر دادم، نظام اجتماعی عملا در آستانه‌ی فروپاشی قرار داده شده است. اگر هنوز هم مردم -اغلب مردان- در مناطقی می‌توانند در چنبره‌ی تنگ محدودیت‌های وضع شده از جایی به جای دیگر سفر کنند؛ کاری اگر دارند انجام بدهند، تعدادی مکتب بروند، تعدادی هم دانشگاه بروند، در شهر و بازار بگردند و خلاصه این‌که زندگی روزمره‌ی‌شان را تلخ‌کامانه به پیش ببرند، این نظم نیست. اگر سامان و نظم امور جامعه را در سطح کاملا ابتدایی و حداقلی آن نیز در نظر بگیریم، باز هم طالبان تا اکنون در زمینه‌ی تنظیم امور جامعه نه تنها ناکام اند بلکه عامل اصلی نابسامانی شدید در نظم اجتماعی از سطح فرد تا خانواده و تا جامعه شده‌اند.

حذف کامل زنان از جامعه که آپارتاید کامل جنسیتی محسوب می‌شود، تأکید صریح مقامات درجه اول طالبان بر عدم اهمیت خواست مردم در برابر خواست آن‌ها، تهدید به خشونت بیشتر، وضع محدودیت‌های شدید بر رفتار مردم به‌ویژه براساس تفکیک جنسیتی و قومی، تشدید خشونت و ارعاب از طریق مجازات‌های صحرایی و مجازات‌های شرعی در میان مردم، حذف کامل تمام گونه‌های هنری، مخالفت و ستیز صریح با هر نوع تنوع فکری و فرهنگی، تهی کردن جامعه از هر نوع فعالیت فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، تشدید صریح روند حذف فرهنگی در جامعه و ده‌ها مورد دیگر، از جمله فاکتورهای هستند که فروپاشی نظام اجتماعی را به روشنی نشان می‌دهد.

وقتی نظام اجتماعی مختل شد، پیامدهای ناگوار غیرقابل کنترل و غیرقابل جبران در قبال خواهند داشت. این پیامدها صرف افزایش خودکشی و بیزاری و نفرت و فقر و گرسنگی و دزدی و خودسری و امثال این‌ها در میان مردم نخواهند بود، تشدید گرایش‌ها و رفتارهای مقابله‌جویانه یکی از پیامدهای خطرناک تشدید اختلال در نظم اجتماعی خواهند بود. این گرایش‌ها همان‌طوری که تا اکنون منبع تغذیه بشری طالبان در مناطق روستایی از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور بود، این‌ بار به منبع تغذیه گروه‌های چون داعش و امثال آن تبدیل خواهند شد. به‌ویژه این‌که طالبان هرچه بیشتر بر ناکامی‌های‌شان در امر سامان‌مندی جامعه و سیاست بیافزایند -که می‌افزایند- به همان اندازه اشتیاق و گرایش به گروه‌های ضد خود شان را نیز تقویت خواهند کرد.

نتیجه‌گیری

آنچه تحولات یک‌ونیم سال گذشته نشان داده است این است که وضعیت در مسیری قرار گرفته که اگر به همین منوال به پیش برود احتمال این‌که کنترل اوضاع چه از نظر میان‌گروهی و چه از نظر کشوری، از دست طالبان خارج شود، دور از انتظار نیست. یکی از پیش‌درآمدهای عدم کنترل اوضاع تشدید محدودیت‌ها بر زندگی مردم و به‌ویژه زنان و اقوام غیرپشتون است. پیش‌درآمد دیگر تقویت وزنه‌ی رهبر طالبان در بدنه‌ی کنونی حاکمیت آن‌ها به‌ویژه در بخش‌های نظامی و امنیتی است. فاکتور سومی که رهبر طالبان با توجه به صدور فرامین پی‌هم به‌شدت برای دست‌یابی به آن تلاش می‌کند، ایجاد فضای کاملا منزوی و مصون از هر نوع نظارت و قضاوت داخلی و خارجی برای مملکت است که بنیاد ایده‌آل او برای تطبیق شریعت مورد نظر او است. در حالی‌که برخی دیگر از طالبان به کنایه یا به صراحت از برخی فرمان‌های رهبر شان ابراز نا رضایتی کرده و حتا آن را غیرشرعی می‌خوانند. این مخالفت‌ها حتا اگر در سطح لفظ هم باشد (که نیست)، قابل توجه است. وقتی همه‌ی این‌ها را به ضمیمه‌ی تحولات دیگر مانند رویارویی با پاکستان بر مسأله‌ی طالبان پاکستانی که منبع مهم حمایت بشری طالبان در طی بیست سال جنگ بوده است، نشان می‌دهد که طالبان با این نیروی بشری و رهبران مذهبی و سیاسیِ که دارند قادر به کنترل اوضاع نخواهند شد و مهار وضعیت را چه در سطح میان‌گروهی و چه در سطح کشوری از دست خواهند داد. با این حال، بدترین سناریو آن است که طالبان مهار وضعیت را از دست بدهند و نیروی بدیل آن‌ها نیز از درون خود شان یا گروه‌های مشابه سر بلند کنند و نیروهای میانه‌رو نتوانند در محراق احیای نظمِ فروپاشیده قرار گیرند.