حمزه واعظی
بخش اول
کابل، شهرِ عصیانهای بودایی و عاشوراییهای ولایی…
وارد کابل که میشوی، حس میکنی زیرِ غبار دودآلود این شهر، روشنایی کمرنگی در حال تکثیر است. شتاب برای تغییر و شلگی برای دگرگونی را در خِشخِش هرگام و بلندای هر بامی میبینی. خیابانهای خاکفرش این شهر هر صبح زیر گامهای پرطنین دانشجویان و دانشآموزان، آهنگ امید و سرود خورشید مینوازند.
عطشِ فزاینده برای ساختن خانه و هوسِ زاینده برای بلند بردن کاشانه، شادمانی زنده ماندن را جار میزند. کاکلهای ژِلزدهی پسران و طنازی گیسوان دختران، ترَکهای سنت و سانسور را مینمایانند. رقابت برای کسب مقام و تکاپو برای پرآوازه شدن نام، عشق به سیاست و دلدادگی به ریاست را برای هر دانشگاهدیده و مکتبخواندهای هدف ساخته است.
کابل، مدینهی دموکراسیخواهی و شهر سنتزدگی است. کانون گسستها و پیوستهاست. مرجع تضادها و تقابلهاست. جبههی کهنهاندیشی و نوگرایی است. محلهی فقر جانسوز و تفرعنپروری هر روز است. قصبهی قصرهای مجلل و لجنزار نَفَسهای معطل است. آسایشگاه وزیرانِ در کروزین نشسته و میعادگاهِ مردگان پل سوخته است.
کابل، شهر عشق و سکس است. عشق به زندگیهای خاکی و آرزوهای افلاکی. عشق به دختران طنازِ بیباک و مغبچگان چالاک. سکس، میوهی ممنوعهای است که گویا هر «آدم» فقیر و غنیای، هر استاد و شاگردی، هر مدیر و رییسی، هر ملا و مجتهدی به آن دندان میزند. میگویند، زیر پوست زمخت شهر، تجارت سکسِ مشروع و تنفروشی ممنوع، سهل و ممتنعترین سوداگری جاری و رایج است.
کابل، شهر مسجدهای پرشکوه، تکیهخانههای پراندوه و مومنان انبوه است. شهرِ رستورانهای شلوغ و وعدههای سیاستگران دروغ است. شهر عصیانهای «بودا»یی و عاشوراییهای «ولایی» است.
شهر آشوبهای خیابانی و خیزشهای مدنی است. شهر انفجارهای مهیب و پارتیهای نجیب است. شهرِ شبهای پرحرارت شعرورزیست و قصههای خیالانگیز مهرورزی. شهر زوزههای دلخراش تفنگ است و نغمههای دلارام سرآهنگ…
شهرِ نابغههای بلیغ، دانشمندانِ بیدریغ، قلههای بیستیغ و فلسفهورزیهای شنیع است. شهر شرابهای فراوان، نمازهای لرزان و ایمانهای ارزان است.
شهر رفاقتهای بلورین، رقابتهای سهمگین، دشمنیهای خونین، ائتلافهای دروغین، انتخاباتهای شیرین و لبخندهای نازنین است…
القصه، کابل شهر پویایی و پایداری است. آبستن تغییر و تنوع و تمدن است. عرصهی جولان نسل پویاییست که بیرق بیداری را بردوش میکشد، شمع شک و پرسش را میافروزد و بدعتِ عبور از سنت و ساختارهای تقدیر شده را تجربه میکند. نسلی که با قلم آفرینشگرِ خویش، رویای «شهروند» بیدرجه را رواج میدهد. با گامهای بلند و آرمان ارجمند خود جسورانه «اطلاعات روز» را تکثیر میکند. هدفمندانه در پی گشایش «راه مدنیت» است. به آفتابِ مقدس «هشت صبح» ایمان میورزد و مجدانه در جستوجوی آدرس «جامعه باز» میگردد…