هادی دریابی
یا ایهاالمومنون! حالا که اصلاً در این کشور توجهی به زیرساختهای اقتصادی نمیشود، از دست منهم کاری ساخته نیست. گور پدر زیرساختهای اقتصادی! نه بگذار این زیرساختهای اقتصادی را شدیداً محکوم کنم. … اصلاً گور مادر این زیرساختها!
فکر نمیکنم این دنیای فانی انسانها ارزش زحمت و جان کندن داشته باشد، همان بهتر که برای این دنیا ارزشی قایل نشویم و از وقتی که غیرتمان گل کرد و صدایمان بمتر شد؛ در مخمل از تقوا و قداست، دور از هر نوع نجاست، لم بدهیم و توشهای سفر مهیا کنیم که کسی را از مرگ فراری نیست.
باری شنیدم در حوالی یک غروب نفسگیر تابستان که هنوز از میدان هوایی خبری نبود؛ گوسالهای بر ریش مردان عالم خندیده و بی آنکه توجهی به آیندهای گاوان عالم داشته باشد ما را مضحک شمرده و آرام آرام به گاو ترقی کرده است. از همان روز به بعد در جامعه قصاب ظهور کرده و حالا هیچ گاوی نیست که از قصاب، حساب نبرد. حالا که گاوان عالم، از ترس قصاب نمیتوانند بر ریش ما بخندند، بهتر است انسان بودن خویش را با این دو مصرع زیبا به تفکر بنشینیم:
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد
سرایندهای این دو مصرع در قسمتهای آخر زندگی خود پشیمان بود که چرا این بیت را در وصف انسانها سروده و چرا در اشعار متداولهی خویش، “عمل” را توضیح نداده است. او در وصیت نامهی خویش بارها تذکر داده که منظورش از عمل، عمل نیک بوده است. شما خوب، یعنی به خوبی تمام فراز و نشیب زندگی خویش میفهمید که عمل نیک، عملی است شبیه به آواز افغانستان! امیدوارم به داوران آن پروسه کاری نداشته باشید، چون آنها در این عمل خیر فقط دعوت شده و مثل تولوفانتیا بانی پروسه نیست. تولوفانتیا کسی بود که از بدو تولد از رحم مادر، همواره برنامهریزی میکرد که به رهبری یک جماعت نفهم برسد، تا زمانیکه ازدواج نکرده بود به آرزویش نرسید؛ اما در دومین سال بعد از ازدواج متوجه شد که جماعت شهرش، تازه از یوغ دیکتاتوری رهایی یافته و همیشه دموکراسی را با پیاز سالاد درست کرده و مثل زندانیان عصر کلودیوس زیمونتارا با ولع سگی نوش جان میکند؛ تصمیم گرفت که آنچه در دموکراسی مرسوم است؛ او به عنوان پارامتر در جامعه مطرح کرده و از آن نیمه نصفی خرج نصوار، برای خودش سامان دهد. همینگونه شد.
چقدر آن مرحوم مبتکر بود؟ هیچ نپرسید. اول استودیویی درست کرد که جوانان در آن به آوازخوانی بپردازد، بعد که دید رقابت جوانان، منجر به صف کشیهای منطقهای و قومی و لسانی میشود، به ناچار از خر قضاوت پایین شد و دست به دامان مردم، از مردم خواست که شما تصمیم بگیرید تا فردا من در محضر شما خلق قهرمان، مثل نجاست گاو مریض، بی آبرو نباشم. رقابتها که مردم را مثل حمام گرم به وجد آورده بود؛ به جایی رسید که نیمه رهبران کیلویی، در خیابانها می ایستاد و از رهگذران به زور خواهش میکرد که برای نمانیاسیسکی یا برای شیروتوچالتوویکس، رای بدهد. این وضع کماکان در تمام سرزمین تولوفانتیا جاری بود. در ابتدای کار، یک نفر، یک رای حق داشت که برایش 20 توله خرج داشت، 20 توله آنها، 5 افغانی امروز ما میشود. بعدها که دید مردم از این وضع به شدت ناراحت است و افسوس میخورد که چرا انسانها این قدر محدود است و چرا نمیتوانند به تعداد خواستههای شان رای بدهد؛ به انسانها این توانایی را بخشید و اعلام کرد که ای مردم هوشیار و دانشپسند! همانطوریکه در جریان هستید و ما نیز در جریان هستیم، شما آرزو داشتید که کاش میتوانستید یک بار خر را برای خوانندهی مورد علاقه خویش رای بدهید؛ حالا این فرصت را در اختیار شما قرار میدهیم. شما آزاد هستید که یک بار خر را یا هر قدری که دلتان خواسته باشد؛ رای بدهید، فقط تنها خواهش ما ایناست که اقوام و خویشان خویش را تنها نمانید…
چندین سال گذشت و مردم آرام آرام از برنامهی تولوفانتیا خسته میشد که تولوفانتیا با یک گروه دختر جوان وارد صحنه شد و اعلام کرد که از این به بعد اگر خسته شدید؛ میتوانید به شمارهی یکی از این دختران نوبالغ زنگ زده و در موارد زیر با آنها به صحبت بپردازید:
1- قسمتهای چشم نواز بدن طبقه نامرد. (زن)
2- چگونه یک دختر را در داخل دریا آب بازی میتوان یاد داد؟
3- آیا میتوان سگرت و نصوار اضافی خویش را در زیر پیراهن دختران گدام کرد؟
4- در مورد اطلاعات اضافی دختران نسبت به پسران در مورد شبهای خلوت زوجین و باالعکس.
5- نه، اصلاً در هر موردی که خواستید صحبت کنید، این دختران نوبالغ مشکلی ندارد.
به این ترتیب بود که کریدت در بازار گیر نمیکرد و تولوفانتیا از طرف شرکتهای مخابراتی همواره یک قهرمان واقعی خطاب میشد.
شما هم اگر پولتان اضافه شده و حیران ماندید که چگونه مصرف کنید؛ برای من یک عریضه رسمی از وزارت اطلاعات و فرهنگ آورده تا موارد مصرفی پول شما را کشف کرده و باعث شوم که درین وضعیت گرگی، همه سرمایههای پراکنده به یک نقطه جمع شده و گور پدر، مادر، خواهر و برادر آینده!
وقتش رسیده به یک افغانی خویش ارزش قایل شویم تا جو لغمان زودتر برسد و بزان عزیز کشور ما نمیرد.