نویسنده: ژان پییر پیرین
برگردان: نسیم ابراهیمی
منبع: روزنامهی فرانسویزبان لیبراسیون
با وجود ایدیولوژیهای متفاوت، قبیلهگرایان و سنتگرایان افغانی، شبکهی حقانی و وهابیهای پاکستانی، همهیشان همپیمان و پیرو ملا عمر اند.
دانیل بولجر، این جنرال سه ستاره که اکنون در آکادمی نظامی «West Point» تاریخ تدریس مینماید، بهتازگی کتابی را در مورد ناکامیهای مأموریت امریکاییها در عراق و افغانستان تحت عنوان «چرا شکست خوردیم» (Why We Lost) نوشته است. او در این کتاب این پرسش را پرسیده است: دشمن کیست؟ به قول دیگر، برای پیروز شدن در جنگ، که را باید بکُشم؟ او برای این پرسش، پاسخ قناعتبخشی نمییابد. او یک فورمول دارد: «همه دشمن اند». پرسش دیگری نیز وجود دارد که به طور رسمی آن را نمیپرسد: خواست واشنگتن و نیروهای امریکایی از افغانستان چه بود؟ پاسخ به این پرسش، فرصت میدهد که دشمن مشخص شود.
آنها (دشمنان)، همهیشان زیر نام طالب دور هم جمع شدهاند و تلاش میورزند آنچه را که غربیها از سال 2001 به اینسو در افغانستان به میان آوردهاند، از میان بردارند. قانون اساسی، انتخابات، دسترسی دختران به آموزش، برابری میان مردان و زنان و… همه از دستآوردهای حضور غربیها در افغانستان میباشند. اما مردم افغانستان به این دولتشان به عنوان یک دولت شکستخورده مینگرند که امور دولتداری آن توسط دولتمردان فاسد و آغشته به فساد به پیش برده میشود و نیز آنها به خاطر حفظ جایگاه خود با سران جنگی در ارتباط میباشند؛ آنچه که مردم از آن نفرت دارند. همچنان «طلبههای دینی» آشکارا و بیپرده در مخالفت با دولت قرار دارند. آنها هرکدامشان در مناطق خویش به ترتیب و تنظیم گروه میپردازند و در مناطق تحت نفوذ خویش، به عنوان گروههای مخالف [دولت]، فعالیت مینمایند.
با این حال، تمامی این گروهها را یک نقطهی مشترک به هم وصل میکند: پیروی و بیعت با ملا عمر، ملای یکچشم، رهبر افسانهای طالبان که تا هنوز کسی نمیداند او زنده است یا نه. این گروهها در تلاش اند، قدرتی را که در سال 2001 در پی حملهی نظامی امریکایی و متحدان غربیاش از دست داده بودند، دوباره به دست آورند. آنها به این باور اند که نباید قدرت از دست پشتونها که قوم اکثریت در افغانستان پنداشته میشود، بیرون شود.
تمامی این گروهها در سه جریان تقسیم شدهاند. نخست، جریان سنتی و ناسیونالیستی. این جریان توسط ملا عمر شکل گرفته است که باعملکردهای خویش یک اسلام سختگیر و افراطی را از خود به نمایش گذاشتهاند و یک دیدگاه بسیار خصمانه نسبت به آموزش دختران دارند. این جریان رابطهی مستقیم با نهادهای استخباراتی پاکستان دارد که از همین مجرا تجهیز و تسلیح میشود. در سال 1996، این گروه باکمکهای نظامی استخبارات پاکستان، کابل را تسخیر نمود و پس از آن نیز بدون وقفه تحت حمایت این نهاد قرار دارد. به همین دلیل است که طالبان افغانستان، حمله بر مکتب نظامی در پشاور را نکوهش کردند؛ چون آنها رابطهی خوبی با اسامه بن لادن داشتند، لذا جهاد عمومی را اعلان نکردند.
جریان دوم، شبکهی حقانی است. تمام حملههای مرگبار و وحشیانه در کابل، توسط این گروه راهاندازی شدهاند. همچنان راهاندازی حمله به مرکز فرهنگی فرانسه را نیز به این گروه نسبت دادهاند. این گروه توسط جلالالدین حقانی و سپس توسط پسرش، سراجالدین، رهبری شده است. حقانی رهبر مذهبی و قبایلی است که پس از سال 2002، به شکل پنهانی در خط مرزی میان افغانستان و پاکستان در کوههای افغانستان و کوههای وزیرستان پاکستان به شکل پنهانی زندگی میکرد و تحت تعقیب هواپیماهای بدون سرنشین امریکاییها قرار داشت. حقانی، دو نقش بزرگ را بازی کرده است: ارتباط نزدیک با اسامه بن لادن داشته است. او پس از سالهای 80، همیشه بن لادن را پناه داده است. حقانی رابطهی نزدیک با ISI داشته است. دومین نقش او این است که او استادِ ملا عمر بوده است.
جریان سوم با گرایش مذهبی وهابیت است که زیر نام تحریک طالبان پاکستان (TTP) فعالیت مینماید. حمله بر مکتب نظامی پشاور از سوی همین گروه راهاندازی شد. این گروه اسلامگرای رادیکال رابطهی نزدیک با القاعده دارد و نیز با طالبان افغانستان روابط داشته است. تحریک طالبان پاکستان به اثر رقابتهای درونگروهی در میان طالبان افغانستان، با ائتلاف بیش از سی گروه تشکیل یافته است. در این اواخر، این گروه به گروه دولت اسلامی (داعش) پیوسته است و بعضی از سران طالب را نیز به این گروه جذب کرده است.
سال 2015، یک سال پرخطر و بااهمیت برای نیروهای امنیتی افغانستان است. در حاضر آنها نقش خود را بازی کردهاند؛ از چندین ماه پیش، نیروهای نظامی خارجی مأموریت جنگی خویش را به دوش نیروهای امنیتی افغانستان گذاشتهاند. نتیجه: نزدیک به 5000 سرباز افغانستان در سال 2014، جانهایشان را از دست دادند که از این میان 3200 تن آنها مربط به سربازان پولیس میشوند. با این حالت شکنندگی حکومت افغانستان تحت رهبری اشرف غنی، آیا آنها با این هزینهی سنگین، این مأموریت را به پیش برده خواهند توانست؟
کلیمانت ترم، پژوهشگر در مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی، در مورد آیندهی افغانستان به این باور است: «خروج نیروهای خارجی، کاهش کمکها توسعهای را در پی دارد که در نتیجه، مردم با زیانهای فرصتهای شغلی مواجه خواهند شد». همچنان او این پرسش را نیز مطرح میکند: «آیا افغانستان به فرار دوبارهی نخبگان خویش که پس از سال 2001 به کشور بازگشتهاند، مواجه خواهد شد؟ در حال حاضر، آنها یک استراتژی دوگانه را به پیش گرفتهاند. خودشان در داخل کشور میباشند؛ اما خانوادههایشان که قبلا در خارج از کشور بودند، تا هنوز در همانجا اند؛ آنچه که یک نشانهی خوب به نظر نمیرسد».