دولت افغانستان، قربانیان پولیس و خانواده‌های‌شان

منبع:‌ گاردین

برگردان: حمید مهدوی

وقتی که خداداد و محمد یاسین، دو افسر پولیس (‌که پسر عموی هم بودند) توسط طالبان به قتل رسیدند، نه کسی به خانواده‌های آن‌ها خبر داد‌ و نه هم‌کاران آن‌ها این خبر را افشا کردند و نه‌حتا دولت به خانواده‌های آن‌ها در مورد قتل آن‌ها تماس گرفت.

اما وقتی که غیبت آن‌ها به مدت یک هفته به درازا کشید، از این که تلفون‌های آن‌ها خاموش بودند، خانواده‌های‌شان نگران شدند؛ اما وقتی غیبت آن‌ها بسیار به درازا کشید، خانواده‌های‌شان وحشت‌زده شدند. سر‌انجام، همین که خبر مرگ دو پولیس در منطقه‌‌ای که آن‌ها مصروف خدمت بودند نشر شد، خانواده‌های آن‌ها ره‌سپار آن منطقه شدند.

حبیب‌الله، پسر ‌عموی جوان این دو پولیس مقتول که در جمع خانواده‌های این دو پولیس او نیز ره‌سپار غزنی شده بود،‌ گفت: «‌ما در یک گروه کوچگ به غزنی رفتیم، به گونه‌ای که طالبان ما را شناسایی نتواند. ما بسیار ترسیده بودیم؛ اما چون دو عضو خانواده‌ی ما مفقود بودند، ‌باید می‌رفتیم».

با خروج نیروهای ناتو از افغانستان، نیروهای امنیتی این کشور مسئولیت‌های امنیتی را به دوش گرفته و فشار حملات طالبان نیز بر آن‌ها زیاد شده است، که در نتیجه‌ی آن آمار تلفات نیروهای امنیتی افغانستان افزایش یافته است. در تابستان سال جاری، آماری تلفات نیروهای امنیتی افغانستان 100 نفر در هفته بوده است که گاهی این رقم به 150 کشته در یک هفته نیز رسیده است. این آمار در واقع هشداری است برای فرماندهان نظامی ‌خارجی و افسران ارشد اردوی ملی که روی استخدام سربازان جدید متمرکز شده‌اند.

افزایش آمار تلفات نیروهای نظامی ‌افغانستان، روی کسانی که در جریان جنگ پسران، برادران ‌یا شوهران‌شان را از دست می‌دهند، گران تمام می‌شود. جسدهای عساکری که در جریان جنگ کشته می‌شوند، قبلا توسط هواپیماهای ناتو انتقال داده می‌شدند؛ اما امروزه توسط هواپیماهای اردوی ملی که به‌ندرت پرواز دارند، انتقال داده می‌شوند. این کار ‌یا از طریق زمین صورت می‌گیرد که زمان زیادی را در بر می‌گیرد و خانواده‌ها را مجبور می‌کند تا سفر خطرناکی را در پیش بگیرند و به جست‌وجوی عزیزان کشته شده‌ی‌شان برآیند. این سفر (جست‌وجوی اجساد اعضای خانواده) سخت درد‌آلود و اندوه‌گین است.

یک عکسر پولیس که عساکر کشته شده را می‌شناخت و نخواست که از او نامی ‌گرفته شود، گفت: «‌نه تنها من، بلکه هر‌عسکر این احساس را دارد که اگر برای ما اتفاقی بیفتد، دولت هیچ‌کاری را انجام نخواهد داد. ما این وظیفه را انتخاب کرده‌ایم؛ چون گزینه‌ی دیگری نداریم».

قضیه‌ی معروف در این مورد، قضیه‌ی آشپز پولیس است که توسط سیاست‌مداران در اپوزیسیون بالا کشیده شده است. این پولیس وقتی توسط شورشی‌ها به قتل رسید و جسد او در یک جوی آب فرو‌رفت، هم‌راهان او وی را در همان حالت ترک کردند. وقتی اعضای خانواده‌ی این پولیس جسد او را یافتند، چند‌تکه استخوانی بیش در وجود او نمانده بود.

بعضی از عساکر ارشد و مقام‌های بلند‌پایه‌ی دولت می‌پذیرند که این تنها مورد نبوده است.‌ به منظور جلب حمایت ملی از نیروهای امنیتی افغانستان، مقام‌های بلند‌پایه‌ی دولت افغانستان برای اولین‌بار امسال در جریان عید فطر از سرباز‌های زخمی‌ یا خانواده‌های سرباز‌های مقتول دیدار کردند.

جنرال جوزف دانفورد، فرمانده نیروهای آمریکایی و آیساف در افغانستان در جریان مصاحبه‌اش با گاردین گفته است: «من باور دارم که افغان‌ها اکنون تلفاتی را تجربه می‌کنند که ما می‌کردیم و حالا می‌فهمند که باید خانواده‌های کشته شده‌ها را نیز درک کنند».

اما این تلاش‌ها هنوز برای خانواده‌ی حبیب الله هیچ‌مفهومی ‌ندارد. اولین نشانه‌‌ از خبر بد در مورد مرگ خداداد و محمد برای خانواده‌ی آن‌ها، خاموشی تلفون این دو پولیس بود. حبیب‌الله می‌گوید: «‌آن‌ها همیشه با ما تماس داشتند؛ اما به طور ناگهانی تلفون‌های آن‌ها برای یک هفته خاموش بود. بعد ما شنیدیم که هشت پولیس در منطقه‌ای که آن‌ها مصروف خدمت بودند، کشته شده‌اند. دولت  در مورد آن‌ها به ما هیچ‌چیزی نگفت».

این دو پسر عمو (پولیس‌های مقتول) سه سال به حیث پولیس خدمت کرده بودند که بیش‌تر دوره‌ی خدمت خود را در شهر غزنی سپری کرده بودند، شهری که هنوز در جمله‌ی شهر‌های نسبتا امن محسوب می‌شود.‌ اما چند‌هفته قبل از مرگ‌شان، این دو پولیس به حیث محافظان کاکای خود که در ولسوالی جاغوری موظف شده بود، استخدام شدند (به دلیل پیوند خونی که بین آن‌ها وجود داشت، آن‌ها محافظان مورد اعتمادی محسوب می‌شدند).

هنوز کاملا مشخص نیست که برای این کاروان کوچک پولیس چه اتفاقی افتاده بود؛ اما به نظر می‌رسید که به کمین طالبان برخورده باشند. جاده‌ای که از شهر غزنی می‌گذرد (جاده‌ی کابل-قندهار)، به دلیل حضور گسترده‌ی شورشی‌ها در این مسیر، نا‌امن محسوب می‌شود.

خانواده‌ها در شرایطی در جست‌وجوی فرزندان‌شان به قریه رفته بودند که این قریه‌نشینان از حضور بیگانه در منطقه‌ی‌شان به‌‌شدت ترسیده بودند. حبیب‌الله می‌گوید: «مردم محل ترسیده بودند. آن‌ها حتا نزدیک ما نیامدند، چه رسد به این که با ما کمک کنند. مرگ در این کشور امر عادی است، کشوری که هنوز در آن سربریدن نوعی از اعدام محسوب می‌شود. آن‌ها سر‌انجام جسد‌ها را یافتند و آن را به ولایت نا‌آرام هلمند انتقال دادند.

حبیب‌الله که از این سفر مخوف‌ و ترسناکش یک ماه گذشته است و در حال گریه که بعدش بی‌اخیتار می‌خندد، ‌می‌گوید: «‌وقتی که ما مصروف تدفین اجسادی بودیم که توسط طالبان در غزنی کشته شده بودند،‌ آن‌ها دوباره بر ما حمله کردند». گفتنی است که حبیب‌الله در اثر کابوس‌های تکراری هر‌شب شبح‌زده شده بود.

جست‌وجو و تدفین اجساد برای خانواده‌های قربانیان حدود 4000 دالر آمریکایی هزینه بر داشته است که دولت هنوز هیچ‌کمکی به اطفال و بیوه‌های آن‌ها نکرده است. جنگ افغانستان آن قدر سخت است که ظاهرا آن‌ها انتظارش را نداشتند.

حبیب‌الله اضافه کرد: «‌البته که دولت به خانواده‌های قربانیان هیچ‌پولی نمی‌پردازد. روزانه صد نفر (عسکر) در کشور می‌میرند. اگر دولت به بازماندگان همه‌ی آن‌ها پول پرداخت کند، پولی باقی نمی‌ماند».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *