شعر سپید

آسمان؛

مملو از مغز روده
بینیِ وطن، مصاب به تاریخ!
چه رنجی بزرگی‌ست‌ قدم‌زدن میان مرگ و زندگی!
سیاست‌مدار، آخ که چه کلمه‌‌ی زشتی‌ست سیاست‌مدار
کاش وزیر فرهنگ ترجمه‌اش کند به سیاست‌ندار!
نخواهد کرد
حتا اگر آسمان سه روز تمام فیل ببارد
حتا اگر ما، باریکه‌‌ای شویم منتهی به خرطوم فیل…

زمین؛
خالی‌تر از جیب مردی که شش سال می‌شود قرض‌دار است
قرض‌دار دین و دنیا
با آن‌هم، میلیاردها دالر فدای غایت یک نبرد می‌شود
نبرد برای هیچ!
عجیب نیست؟!
ناوه برای اولین بار فرش قدم‌های حکومت شد
شمالی‌ترین ناامنی‌ها
به دست رییس مجلس مذمت شد!
عجیب نیست؟

هوا؛
عطرش را قرن‌هاست از دست داده
استشمام یعنی توازن میان بیکاری و حیات
حیات یعنی اول مرا بکش! بعد بپرس کجایی رفیق؟!
هنوز هم روی شرافت خرس جنجال است
توافق رای، نداریم!

زمان؛
چه‌قدر دلم برای زنان قرن حجر تنگ شده
آدم‌های خوبی بودند
بچه‌های همین زنان، قرن حجر را سرنگون کردند
سپردندش به اموات ممکنه!
ما چقدر اموات ممکنه شده‌ایم، موضوع چیست؟
زندگی؟
جنگ و قتل برای زندگی؟
نه! به الفبای کودکان دست نزنید
معصومیت‌شان رم خواهد کرد
**************

همان‌طور که مسلط هستید، شعر بالا، از نوع سپیدش بود. قبل از این‌که آن را این‌جا نشر کنم، به یکی از شعرشناسان کشور عرضه کردم تا نقدش کند. می‌دانید در نقد این شعر چه نوشته؟ نوشته که عالی بود. ماهیتش طوری‌ست که کرزی بعد از 25 سال، هنوز هم انارکلی هنریار را سناتور ببیند! یا مثلاً فرض کنید یک‌بار دیگر برق کابل قطع شود، دریایش خروشان! به حدی که آبش داخل خانه‌های مردم برود و مردم هم برای کشیدن آب دریای رفته در خانه و حویلی‌شان، نیاز به واترپمپ و برق داشته باشند. یعنی با یک محاسبه‌ی کوتاه، وقتی آب دریا داخل حویلی مردم می‌شود، مردم تلاش می‌کنند دوباره آن آب را به دریا جاری کنند یا برگردانند تا به خانه‌های پایین‌تر برود و آن‌ها با هزار بدبختی آن را دوباره به دریا جاری کنند تا به خانه‌های پایین و پایین‌تر برود. من که از این نقد چیزی نفهمیدم. به هر صورت، از او تشکر می‌کنم. تشکر رسم شده، ورنه باور کنید همین لحظه احساسم طوری‌ست که انگار سه دختر مست برازیلی، داخل معده‌ام شده و با بشقاب‌های عدس‌شان، طرح یک انقلاب را می‌ریزند. درست مثل همان کارشناسانی که در تلویزیون دعوت می‌شوند، یک ساعت بحث و مناظره می‌کنند، حال آن‌که هیچ حرفی برای گفتن ندارند و در اخیر به مجری می‌گویند: تشکر از دعوت‌تان در برنامه‌ی زیبای‌تان!

شما هم اگر وقت کردید، حوصله داشتید، چاقو به دست‌تان نبود و اسلحه‌ی گرم را نمی‌شناسید، این شعر سپید را نقد کنید! نقدش را برایم بفرستید. اگر فرصت ندارید، بی‌حوصله‌اید شبیه ارتش مهاجم عربستان در یمن، چاقو دارید آن‌هم دو-سه مُدلش، یا هنوز هم عاشق بوی باروت بعد از شلیک‌کردن هستید، نقد نکنید! چرا؟
بنده، همان بنده‌ی خدا هستم که؛
دوست ندارد مدرن‌ترین تشییع جنازه اتفاق بیافتد!
همراهان، قبرم را لایک کنند
کمنت‌های‌شان را بنویسند و برگردند به مجموعه‌‌ای از،
آسمان، زمین، هوا، زمان!