نویسنده: مارگارت والترز
انتشارات: آکسفورد
مترجم: معصومه عرفانی
بخش هفدهم
اوایل قرن نوزدهم میلادی: زنان اصلاحگر-3
سرانجام،او احساس میکند باید در نوشتههایش نکتهای مثبت برای مردان هم داشته باشد:
«همانگونه که زنجیر بندگی تو مردان را در بند نادانی و استبداد انداخته است، رهایی تو نیز به آنان دانایی، آزادی و شادی خواهد بخشید»
در 1896 جان استوارت میل، «انقیاد زنان» را منتشر کرد که در آن بحث میکند، پایین رتبه بودن و فرمانبرداری زنان نه تنها اشتباه است بلکه «یکی از مهمترین موانع در برابر پیشرفت نسل بشر» است. (از قضا، او پسر جیمز میل است که دیدگاههای محافظه کارانهاش در مورد زنان باعث خشم بسیاری از جمله ویلیام تامپسون شده بود). میل عمیقا تحت هریت تیلور قرار داشت که در 1830 ملاقات کرده بود. هریت در آن زمان ازدواج کرده بود و دو پسر خردسال داشت. میل و هریت حدود 20 سال دوستی نزدیکی با یکدیگر داشتند و در نهایت،دو سال بعد از مرگ همسر هریت در 1851، توانستند با هم ازدواج کنند.
هریت مقالهای کوتاه در مورد «حقوق مدنی زنان» در 1851 منتشر کرد.او همچنین مقالات دیگری در انتقاد به قوانین ازدواج و جایگاه حقوقی و مدنی زنان در مورد حقوق و مسئولیتهایشان بر فرزندانشان نوشته بود که منتشر نشده اند. زمانیکه او و میل در نهایت ازدواج کردند، میل بیان میکند که او «اعتراض رسمی علیه قوانین فعلی ازدواج» را وظیفهی خود میداند چرا که این قوانین به مردان «قدرت قانونی سلطه بر فردیت، دارایی،آزادی عمل، استقلال اراده و تصمیم گیریهای زنان« میدهد. میل تایید میکند که:
«این دیدگاه در ذهن من تنها به عنوان ایدهای انتزاعی وجود داشت… درکی از واقعیت دشوار و نتایج عملی گستردهای که نتیجهی ناتوانی و محرومیت زنان است و در کتاب انقیاد زنان مطرح شده، به طور عمده از طریق آموزشهای هریت حاصل شده است».
میل بحث خود در «انقیاد زنان» را بر بنیاد عقیدۀ غیرمنصفانهی موجود در آن زمان مطرح کرده بود و تاکید میکرد رابطهای که در حال حاضر میان دو جنس وجود دارد هرگز نمیتواند طبیعی باشد. او میپرسد: «تا به حال رابطهی قدرتی وجود داشته که برای طرف صاحب سلطه، طبیعی به نظر نیامده باشد؟» او به شیوهای اشاره میکند که صاحبان تجارت برده در آمریکا که از آن سود میبردند، تا همین اواخر از آن دفاع میکردند.او باور دارد آنچه ما زنانگی مینامیم مسالهای ساختگی و «نتیجهی سرکوب اجباری از راههای مختلف و انگیزشهای غیر طبیعی» است. به نظر میآید او به تدریج و احتمالا تحت تاثیر هریت به این عقیده رسیده باشد. در 1832، مدت کوتاه پس از ملاقاتشان، در نامهای به هریت نوشته بود «مهمترین مصروفیت زنان باید زیباکردن زندگیشان باشد؛ انتشار و افشاندن زیبایی، لطافت، ظرافت و خوبیها در همه جا»
اما،او در کتابش، «انقیاد زنان» این مساله را رد میکند که:
«هر کسی طبیعت میان دو جنس را تا زمانیکه در روابط موجود حضور دارد، درک میکند، یا میتواند درک کند. تمام اصول اخلاقی، و منطق قابل قبول در آن زنان، به آنها میگوید که این در طبیعت زنان است که برای دیگران زندگی کنند».
او استدلال میکند با توجه به فقر تحصیلات و آموزش و نیز محدودیتهای زندگی زنان، چندان تعجب آور نیست که آنها تا به حال هیچ «ایدۀ بزرگ، درخشان و نابی» خلق نکرده اند. او همچنین ادعا میکند که زنان هنوز نتوانسته اند «ادبیات خاص» خودشان را خلق کنند. ظاهرا او زنانی چون آنا رادکلیف، فانی بورنی، جین آستین، سوزان فریر و خواهران برونته را نادیده گرفته است.
میل باور دارد در جهانی ایده آل، دو جنس بههم شبیه هستند: مردان کمتر خودخواه هستند و زنان از «انکار نفس اغراق آمیز» که از آنها انتظار میرود رها خواهند بود. البته میل هرگز آنقدر پیش نمیرود که از احتمال طلاق صحبت کند.با این حال او تاکید میکند هیچ توجیهی وجود ندارد که به زنان، فورا، و دقیقا با همان شرایط مردان، حق رای داده نشود.او بیان میکند که در حقیقت لیاقت زنان به مراتب بیشتر از بسیاری از مردانی هست که فعلا حق رای دارند.
در 1866 میل اولین دادخواست زنان برای حق رای را ارائه داد و در 1876 اصلاحاتی به نفع زنان در قانون را به پارلمان پیشنهاد کرد.
برخی فمنیستهای مدرن، میل را برای تمرکز تقریبا همه جانبه بر زنان متاهل و نادیده گرفتن دختران یا زنان مجرد، انتقاد میکنند.اما در حقیقت،زنان متاهل –همانطور که رید و تامپسون قبلا بیان کردند- حداقل براساس قانون، به طور خاص آسیب پذیرتر بودند. مشکلاتی که زنان متاهل ممکن بود با آن روبرو شوند به روشنی در قضیهی بدنام کردن کارولین نورتون آشکار است.او دختری زیبا، سرزنده و تحصیلکرده و نوۀ ریچارد شریدن نمایشنامه نویس بود.او در 1808 به دنیا آمد و هرگز برنامهای برای اینکه قهرمان حقوق زنان باشد نداشت. در حقیقت،او ادعا میکند که «هرگز تظاهر به دکترین احمقانه و خشونت آمیز برابری نکردهام». او یکبار تاکید کرده بود که ازدواج او بیشتر در نتیجهی «ترس از دورنمای زندگی کردن و مردن مانند خدمتکاری پیر» بود.اما، او در 1826 خود را گرفتار مردی یافت که خیلی زود متوجه شد هیچ سازگاری باهم ندارند. روابط آنها به تدریج از هم پاشید و به صحنههایی از خشونت آشکار تبدیل شد.در نهایت، شوهرش نه تنها دسترسی نورتون به داراییاش (تمام میراث و درآمد شخصی که بعد از ازدواج به دست آورده بود) را انکار کرد بلکه مانع هرگونه تماس او با سه فرزندش شد.