نویسنده: سیمور هرش
برگردان: جواد زاولستانی
منبع: London Review of Books
براساس گفتههای مقام بازنشستهی سیا، یکی از عوامل نگرانی در این مرحلهی نخستین، عربستان سعودی بود که از زمان افتادن بن لادن به چنگ پاکستانیها هزینهی نگهداری از او را میپرداختند. او گفت:«سعودیها نمیخواستند حضور بن لادن، برای ما آشکار شود، چون؛ بالآخره، او یک عرب سعودی بود و به این خاطر به پاکستانیها گفته بودند که او را دور از دید نگهدارند. ترس سعودیها این بود که اگر ما خبر شویم، آنگاه بر پاکستان فشار وارد خواهیم کرد که بگذارد اسامه بن لادن به ما بگوید که عربستان سعودی با القاعده چه کار میکرد. به این خاطر آنها پول مصرف میکردند- خیلی زیاد. پاکستانیها به نوبهی خود ترس از این داشتند که مبادا عربستان سعودی، داستان نگهداری بن لادن را افشا کند. ترس پاکستان این بود که اگر ایالات متحده دربارهی بن لادن از طرف ریاض اطلاع به دست آورد، آنگاه همه چیز خراب خواهد شد. خبر شدن امریکاییها از داستان نگهداری بن لادن توسط یک افسر استخبارات پاکستان، برای آنها بدترین اتفاق نبود.»
با وجود جنجال و نزاع آنها در حضور مردم، نظامیان و استخبارات ایالات متحده و پاکستان برای دههها با هم در مبارزه با تروریزم در جنوب آسیا از نزدیک کار کردهاند. مقام بازنشسته میگوید که استخبارات پاکستان و ایالات متحده اکثر وقتها برای «پوشانیدن بدکاریهای شان» به جنجال و نزاع متوسل میشوند و این به نفعشان است.اما در این زمان، به شریک ساختن اطلاعات استخباراتی برای انجام حملههای هواپیماهای بدون سرنشین ادامه میدهند و در انجام عملیاتهای پنهان با هم همکاری میکنند. در عین زمان، مقامها در واشنگتن میفهمند که عناصری از آیاسآی به این باورند که حفظ مناسبات با طالبان در داخل افغانستان برای امنیتملی آنها ضروریاست. هدف استراتژیک پاکستان ایناست که نفوذ هند را در کابل محدود کند؛ در پاکستان به طالبان نیز به مثابه یک نیروی تهاجمی جهادی دیده میشود که در صورت برخورد پاکستان با هند بر سر مسئلهی کشمیر، از پاکستان حمایت خواهد کرد.
آنچه مسئله را بیشتر از همه تنشآلود میکرد، زرادخانهی هستهای پاکستان بود که در رسانههای غرب اغلبا با عنوان «بمب اسلامی» بازتاب داده میشد که احتمال دارد در صورت بروز بحران با اسرائیل، توسط پاکستان به یکی از کشورهای خاور میانه انتقال داده شود. زمانیکه پاکستان در دههی 1970 ساختن بمب هستهای را آغاز کرد، ایالات متحده بیتوجهی کرد. اکنون عموما باور بر این است که این کشور بیشتر از صد کلاهک هستهای دارد. واشنگتن این را درک میکند که امنیت ایالات متحده وابسته به حفظ ارتباطات قوی نظامی و استخباراتی با پاکستان است. در پاکستان نیز این باور وجود دارد.
مقام بازنشستهی سیا گفت:«ارتش پاکستان خود را مانند یک خانواده میبیند. افسران سربازان را پسر خطاب میکنند و تمام افسران با هم برادرند.اما در ارتش امریکا برخورد فرق میکند. افسران بلندرتبهی پاکستان خود را نخبه و مؤظف به مراقبت از تمام مردم در برابر شعلههای بنیادگرایی اسلامی میدانند. پاکستانیها این را نیز میدانند که کارت برندهی آنها در برابر حملهی هند داشتن مناسبات قوی با ایالات متحده است. آنها هرگز ارتباطات شخصی و نزدیک خود را با ما قطع نخواهند کرد.»
جانتان بنک مانند تمام رییسان سیا در یک کشور دیگر، به صورت مخفی کار میکرد. اما، کار پنهانی او در ماه دسمبر 2010 بعد از آن پایان یافت که آشکارا توسط یک خبرنگار پاکستانی متهم به دست داشتن در قتل گردید. کریم خان که پسر و برادرش بر اثر یک حملهی هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده کشته شده بودند ( بر بنیاد گزارش رسانههای محلی)، در اسلامآباد علیه او شکایت ثبت کرد. افشای نام جانتان بنک نقض پروتکل دپلماتیک از سوی مقامهای پاکستانی بود و سبب برخاستن موجی از سروصداهای ناخواسته شد. سیا (CIA) به بنک دستور داد که پاکستان را ترک کند. مقامهای سیا پس از آن به اسوشیتید پرس گفتند که بنک را به خاطر حفظ جانش از پاکستان بیرون کردند. نیویورک تایمز گزارش داد که «ظن قوی» بر آن است که آیاسآی نام بنک را به کریم خان داده بود. حدس و گمانها این بود که آیاسآی این کار را به خاطر افشای نام رهبران آیاسآی (یک ماه قبل از آن) در رابطه به حملهی تروریستی بر مومبای در سال 2008 در یک دادگاه در نیویورک انجام داده بود. مقام بازنشسته گفت اما، سیا برای فرستادن بنک پس به امریکا یک دلیل مستحکم داشت. در صورتیکه همکاری پاکستان با ایالات متحده در تلاش برای خلاص شدن از شر بن لادن آشکار میشد، آنگاه، پاکستانیها نیاز به یک پوشش برای ]کارهایشان[ داشتند. پاکستانیها میتوانستند بگویند:«شما دربارهی ما صحبت میکنید؟ در همین تازگیها ما رییس دفتر استخبارات تان را از کشور اخراج کردیم.»