گل سر چوکی شیشته

درست است. همان «گل سر چوکی شیشته می‌کنه دربار»‌. آهنگ افغانی است، قدیمی است، حسرت‌آور است و حالا دیگر آن‌قدر وقت از تولیدش گذشته که بتوان آن را حتا عنعنعه حساب کرد. ولی اگر بپرسید که گل چه‌گونه سر چوکی می‌نشیند و اساساً نسبت گل و چوکی چه‌گونه نسبتی است، احتمالاً آشنایی‌تان با فرهنگ و جامعه‌ی والای افغانی بسیار اندک است. ماجرا از این قرار است که برای فهم این گهواره‌ی تمدن که ملک ماست، باید در زاویه‌ی درستی بنشینید. یعنی مثلا در آن طرف ننشینید که گل گل است و چوکی چوکی. از یک زاویه‌ی دیگر ببینید و کاملا متوجه می‌شوید که مثلاً یک شیر افغان سر تشک لمیده و می‌کشه نصوار.

این‌که می‌شنوید افغانستان با پاکستان تفاهم‌نامه‌ی امنیتی امضا کرده، از زاویه‌‌ی غلط، همان امضا‌کردن است. از زاویه‌ا‌‌ی درست‌تر که نگاه کنید، قصه این است که دولت افغانستان نیاز دارد پیوسته به مردم اطمینان بدهد که آن کار غلط را نکرده است. یعنی این دولت خوب می‌فهمد که ملت شریف افغان به این‌که چه کار درستی انجام شده، علاقه‌ای ندارد؛ اما جان می‌دهد برای این‌که مطمئن شود چه کارهای غلطی نشده‌اند. شما به این ملت خبر بدهید که دولت انگلستان یک برج چهارصد طبقه‌ای در کابل ساخته، همه شانه بالا می‌اندازند و می‌گویند: «‌خوب، معلوم است که اجنبی تا توان دارد منابع ما را تاراج می‌کند». همین و خلاص. اما به همین ملت معراج‌دوست بگویید که همان انگلیس خندقی به وسعت چهار کیلومتر و عمق دوهزار فوت در پایتخت ما حفر نکرده، آن وقت ببینید این ملت چه‌طور به هیجان می‌آید.

همین رییس جمهور غنی را می‌گفتند اطفال را می‌خورد. حالا که ایشان نمی‌خورد، مردم بالکل مست و مخمور‌ند. به هم‌دیگر می‌گویند:

«‌تبریک باشد، انشاءالله از این خبرهای خوش زیاد داشته باشیم. خبر شدی که رییس جمهور اطفال را نمی‌خورد؟». به همین ملت، یعنی به آن قسمتش که ساکن افغانستان مرکزی است، بگویید که رییس جمهور قصد ندارد هزاره‌جات را کاملاً از نقشه‌ی کشور حذف کند، مردم چنان خوش‌حال می‌شوند که پاک فراموش می‌کنند همین رییس جمهور وعده داده بود آن مردم را از زندان طبیعی‌شان آزاد کند. همین دو-سه روز پیش یکی از این وزیران محترم، داوود صبا، گفت که می‌داند چور و چپاول معادن افغانستان ادامه دارد. حالا خبر خوش این می‌شود که این چپاول متوقف شود. چور نکنند خبر خوش ماست.

این است که همین که نمی‌شنویم «چوکی سر گل شیشته می‌کنه غیژ غیژ» خودش نعمتی است. این‌قدر نگویید که گل چه‌طور سر چوکی می‌نشیند و مگر فعلی به نام دربار‌کردن هم در فارسی دری داریم.