خبرنگارناراضی- 65

خالق ابراهیمی

افغانستان از آن‌جایی که همه می‎دانیم، محاط به خشکه است، محاط یعنی احاطه شده به خشکه. یک وقت به من گیر ندهید که چرا لغتی استفاده می‎کنی که خیلی‎ها نمی‎فهمند. این خشکه را می‎توان به هر‌سمت و سویی کشاند. از تشنگی می‎شود لب دریا رسید‌ و می‎شود به سادگی مُرد. به شرط آن ‎که ملت شیر‌پرور یک کمی از عقل نسواری خود استفاده کند. همان‌طور که نسوارشان را نم می‎زنند و با خاکستر یک‌جا مزه‌دار می‎کنند، کمی از مخلفات مغز‌شان را نیز نم‎دار کرده و لحظه‌ا‎ی بشینند و به خود و ملت بیاندیشند. گفتم خشکه؛ چون از لحاظ جغرافیای‌ طبیعی که همه می‎دانیم، افغانستان محاط به خشکه است. اما این‎ خشکه بودن زمین افغانستان باعث شده مغز انسان‎های‌ این دیار نیز خشک باشد. گرچند کسانی در طول تاریخ این ملت کوشش فراوان نموده‌اند که لب تر کنند و سخنی برای فهم گویند. اما این دنیای‌ نامرد است که هربار سخن گفتیم، گفت شما محاط به خشکه هستید و حق سخن ندارید.

من اما کم کم دارم باور می‎کنم که واقعا این جبر جغرافیایی بر ملت ما تأثیر گذاشته است. زبان ما چنان خشک و بی‌معنا است که حال آدم به هم می‎خورد از شنیدن بعضی چیزها در رسانه‎های‌ شنیداری و دیداری. وقتی گزارش آب و هوا را می‎خواند، هاب و هوا، در عین حال را می‎خوانند در حین حال. می‎دانید که ما چقدر مشکل داریم. تمام امید‌ ما یک جامعه‌ی مدنی بود که آن را ساختند «جامعه‌ی معدنی». من از صمیم قلب آرزو می‎کنم که خدا این ملت نجیب را، که تلفظ جدیدی از کلمات را ساخته‌اند، در قعر دریا غرق کند. نگفتید چرا به دریا غرق شوند؟ به این خاطر که شاید دریا بتواند زبان و مغز این مردم را تر کند و بعدش لغات‎ها را اول به‌جا، بعد درست تلفظ کنند. شما بگویید آمین!

خداوندا، اگر بیداری به من یک کمی پول بده تا به دریا سفر کنم که مغز خودم نیز کمی رو به خشکی گراییده است، از بس خاک‎های‌ چیز‌آلود تنفس کرده‌ام. اصلا به من هیچ‌رحم نکن، به حال این ملت غیور و همیشه در کوه‎ها‌ی خشک و بی‌بار سواد، کمی رحم کن که ذلت هم از خود نهایتی دارد. امروز کاملا نا‌امید شدم که عکس وکیل پُر‌افتخار خود را دیدم پیش رییس مجلس سجده می‎کرد، آن هم بدون وضو. وقتی احوالش را جویا شدم که چرا چنین عمل قبیح و خلاف شریعت امت مسلمه را انجام دادی، یک جواب داشت و آن هم بهانه‎ی محاط به خشکه بودن افغانستان. وقتی از وزیر اقتصاد و صنایع سوال می‎کنند که شما می‎خواهید از طریق وزارت کاری برای مردم انجام دهید یا از طریق حزب؟ ایشان می‎گوید که من از طریق حزب خدمات‌ شایانی ارائه خواهم کرد؛ این هم دلیل خوبی از محاط به خشکه بودن سرزمین همیشه در جنگ‌مان.

افغانستان تورا تعویذ کنم و در گردن بیاویزم که از شر آدم‌های این چنینی رهایی یابی. وقتی سوسیالیست صوفی‎ می‎شود، من از شرم چنان خودم را با شلاق می‎زنم که نپرس. ‌وقتی رییس جمهور از خواب گران بیدار می‎شود و یک چیز الکی تحویل رسانه‎ها می‎دهد، باور کنید که آسمان وطن یک‌سره خاک می‎بارد. شاعری که زمانی کمونیست بوده و حالا برای رهبر جهادی سوگ‌نامه می‎نویسد، از عجایب روزگار است هم‎وطن‌، و دعای آخر این ‎که: خدایا پیروان فیس‌بوکیم را از من رازی بگردان! و شما بگویید آمین. کار من نقد کردن است و در این صورت امکان دارد سوژه‎ی نقد خودم باشم ‌یا هرکسی دیگر‌. ملت غیور فیس‌بوکی، این را بدانید که هیچ‌چیزی در این دنیا مقدس نیست، که قابل نقد نباشد. بازهم آمین یادتان نرود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *