آصف آشنا
“ما در طول تاریخ دولتهای ضعیف داشتهایم اما نهادهای قوی از علمای دینی، صوفیان طریقت و رهبران جهادی داریم که با روحیه وطن دوستی همیشه از کشور پاسداری کرده اند”.
ارگ ریاست جمهوری در صفحه فیس بوکاش این مطلب را به عنوان گپ و دیدگاه رییس جمهوری بیرون داده است. نمیدانم اینکه واقعاً رییس جمهور غنی چنین گپی را به عنوان یک قضاوت در مورد تاریخ دولتداری در افغانستان گفته یا این نتیجه کار تبلیغاتی کارمندان دفتر مطبوعاتی ارگ ریاست جمهوری میباشد.
حالا، وقتی قرار بر طول و ترازو کردن تاریخ دولتداری باشد، بیرون دادن یک چنین فهم و قرائت از تاریخ دولت داری در افغانستان از آدرس ارگ ریاست جمهوری کشور نه تنها درست و دقیق نیست که پر از مسئله و مغالطههای جدی است. اگر هدف از مراجعه به تاریخ دولتداری، درس گرفتن از خوب و خراب، درست و اشتباه کاریهای سامانهی دولت در گذشتهی مان باشد، از نظر من چند ملاحظه جدی و بنیادین بر این دیدگاه و قضاوت وارد است. چون ما بر اساس فهم و درکی که از خوانش تاریخ دولتداری داریم، در عرصه دولتداری تصامیم بزرگ اتخاذ کرده و چشم انداز به آینده را نیز ترسیم میکنم.
یک: متون تاریخی و واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که مسئلهی اساسی در چهگونگی دولتداری، غیر از آنچه هست که صحفه ارگ به عنوان دیدگاه رییس جمهور بیرون داده است. مراجعه به متون تاریخی نشان میدهد که دولتداری در افغانستان در طول تاریخ چالشهای بسیار جدی و بنیادین داشته است. از نظر من، بحث “ضعف تاریخی دولت”های ما، همانند بحث “فقر، محرومیت و مظلومیت تاریخی مردم”، برآیندی چالشها و مشکلات جدی و بنیادین دیگر است. مشکلات ویرانگر و تباه کننده که بخش زیادش تاهنوز هم در چهگونگی دولتداری ما سایه افگنده است. مشکل تاریخی دولتداری در افغانستان، مسئله “دولتهای ضعیف” و دولتهای قدرتمند نبوده و نیست.
مراجعه به تاریخ دولتداری در افغانستان بیانگر این واقعیت است که دولتهای ما تا قبل از سال 2004 و برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ سیاسی کشور، همه برساختهی سازههای ناقص و مسئلهداری بودهاند که پایههای مشروعیت مردمیاش میلنگیده است و از این منظر هیچ کدام برای من قابل دفاع نیست. اصولا ما نمیتوانیم در مطالعه تاریخی دولتها، گفتمان دولت –ملت را نادیده بگیریم. همچنان که اجازه مغالطه و تفسیر وارونه بیرون دادن از واقعیتهای تاریخی را به منظور اهداف شخصی و تیمی نداریم. وقتی ما در خوانش و ارایه فهم خود از واقعیتهای تاریخی، دچار مغالطههای بزرگ باشیم، تلاشهای مبتنی بر چنین خوانش، نه تنها ما را به سرمنزل مقصود که همانا دست یافتن به دولت ملی، قانونمند، مشروع و عدالت بنیاد است، نمیرساند بلکه راه ما را به ترکستان میکشاند. به یک دور باطل دیگر که برآیندش برای مردم چیزی جز تکرار تجربه یک دولت فاسد و ناکار آمد نمیتواند باشد.
دو: آقای غنی پیش از آنکه در حکومت وحدت ملی به کرسی ریاست جمهور برسد، یک چهرهی اکادمیک بوده است که با بحثهای جدی میانه داشته و بخصوص در حوزه تاریخ دولتداری در افغانستان، آدمی با ادعاهای جدی و با مسئله است. از این منظر نیز، بیرون دادن چنین دیدگاه از جانب شان – چهره اکادمیک و چهره سیاسی – از نظر من جداً قابل تامل و نقد است. چون یک چنین خوانش از تاریخ دولتداری در افغانستان، دچار مغالطههای جدی، بینادین و اساسی است که بیشتر به هدف ساده سازی صورت مسئله، طرح و روایت میشود، نه از متن یک باور مندی به هدف اذعان به چالشها واقعیتهای تجربه شده در طول و عرض تاریخ دولتداری در افغانستان.
سه: وقتی عبارتی “ما در طول تاریخ دولتهای ضعیف داشتهایم” به عنوان دیدگاه رسمی ارگ ریاست جمهوری بیرون داده میشود، معنی دوم این پیام، تلاش برای ارایه یک خوانش رسمی و ملاحظهدار از چند و چون تحولات تاریخ سیاسی –دولتداری در یک سرزمین است. خوانش رسمی از تاریخ یک سرزمین الزاماً باید واقعبینانه، مستند و بهدور از ملاحظات سیاسیی برخواسته از سلیقهی تیمی و فردی باشد. اندکترین بیتوجهی به این الزامهای بنیادین در ارایه خوانش رسمی، میتواند خطر دست برد خوردن، مغالطه و جعل تاریخ و اسناد را در پی داشته باشد.
وقتی خوانش رسمی از تاریخ یک سرزمین بیرون داده میشود هدف این است که این خوانش از سوی همهگان «شهروندان و ملتهای دیگر» به عنوان روایت رسمی، درست و مبتی بر واقعیتها قبول و پذیرفته شود و نسلهای آینده نیز برمبنای همین خوانش رسمی ارایه شده، گذشته تاریخی سرزمیناش را بشناسد.
اهمیت و حساسیت این موضوع چنان جدی و پر مسئله است که اندکترین مغالطه را برنمیتابد و اندک مغالطه در این حوزه میتواند سبب زایش بحران و چالشهای جدی میشود.
بخش جدی از فهم و حافظه جمعی یک ملت از تاریخ سرزمیناش در نتیجه خوانشهای رسمی از تحولات و واقعیتهای تاریخی شکل میگیرد و پرداخته میشود. حالا فرق نمیکند این پردازش در متون درسی و نصاب آموزشی مکتب و دانشگاه باشد یا در ارایه و روایت مقامها و نهادهای رسمی چون ارگ ریاست جمهوری. برای همین است که ما باید در خوانش و ارائه تفسیر از واقعیتهای تاریخی باید مسئولانه عمل کنیم و نباید با سادهسازی هدفمند صورت مسئله، مرتکب مغالطههای جدی و نگران کنندهای از این دست شویم:
“ما در طول تاریخ دولتهای ضعیف داشتهایم اما نهادهای قوی از علمای دینی، صوفیان طریقت و رهبران جهادی داریم که با روحیه وطن دوستی همیشه از کشور پاسداری کرده اند”.
چهار: وقتی “طول تاریخ افغانستان” را ضرب در “عرض دولت”های تجربه شدهاش بکنیم، در این معادله “ریاضی تاریخی” ما به حقایق وحشتناکی سر میخوریم که عبارت “دولتهای ضعیف” نه تنها نمیتواند این حقایق را تبیین کند که تازه با یک سادهسازی در صورت مسئله ما را دچار مغالطههای کلان و جداً نگران کننده میسازد.
مطالعهی ماهیت دولتهای تجربه شده در “طول” و “عرض” تاریخ افغانستان، حقایق تلخ را روی دست مان میگذارد و نشان میدهند که تاریخ دولتداری در افغانستان، تاریخ تجربه دولتهای مستبد، خودکامه، نامشروع، فاسد، ناکارآمد و دولتهای بیگانه با عدالت و بیگانه با گفتمان دولت –ملت، بیگانه با ارزشهای زیر مجموعه حقوق شهروندی است.
حالا، وقتی کسی بیاید “طول تاریخ” را در افغانستان از چنین بحرانهای بزرگ و پروندههای سیاه، معاف کند و در عوض با ارتکاب یک مغالطهی جدی به ساده سازی صورت مسئله متوسل شود و به جای اذعان به این کاستیهای بزرگ و ویرانگر، عبارت “دولتهای ضعیف” را به کار گیرد، تا خوانش هدفمند خودش را جا بندازد و تلاش کند با چنین فهمی از تاریخ دولت داری، بدون اذعان و اعتراف به کاستیهای بزرگ و جدی، فقط در پی جبران “ضعف” دولت و قدرتمند کردن “ارگ” باشد؛ برای من، چنین چشم اندازه با آینده دولت داری، تلاش برای یک عقب گرد است. نه تلاش برای یک چشم اندازی معطوف به عدالت و دست یافتن به دولت مدرن ملی.
پنج: مراجعه و بازخوانی “تاریخ قدرت” در افغانستان، بیانگر این واقعیت است که ساخت و سازههای قدرت در این سرزمین مبنای و مشروعیت مردمی نداشته است. اساساً از نظر من بزرگترین مشکل تاریخی ما با قدرت، همین سازههای غیر دموکراتیک و نامشروع قدرت بوده است. از سوی دیگر، ارجاع دادن به نهادهای “قوی” علمای دین و صوفیان طریقت، با توجه به”تاریخ قدرت” و چهگونگی به اجرا گذاشته شدن “قدرت” در همین “طول تاریخ” بخودی خود برای من تداعی کننده نگرانیهای جدی در قبال نیتهای مان برای توسل به نهادهای سنتی قدرت است و تلاش برای دور زدن بحث مشروعیت قدرت از طریق دور زدن نهادهای دموکراتیک و مشروع قدرت.
بازخوانی “تاریخ دولتداری” و “تاریخ قدرت” در افغانستان، به وضوح نشان میدهند که دولتهای مستبد، خودکامه، نامشروع و بیگانه با ساز و کارهای دموکراتیک و بیگانه با گفتمان بزرگِ دولت –ملت، دولتهای عاری از نهادهای دموکراتیک و مشروع قدرت بودهاند. برای همین است که میگویم ارجاع دادن به نهادهای سنتی قدرت، به معنای دور زدن بحث مشروعیت قدرت است و خط کشیدن دور نهادهای منتخب، دموکراتیک و مشروع قدرت که مشروعیتاش را از اراده سیاسی مردم و شهروندان گرفته باشد.
و سخن آخر، ما در چشم انداز معطوف به عدالت و دست یافتن به دولت مدرن ملی، محکوم به اذعان به همه چالشهای مسئله ساز و ویرانگر در طول تاریخ دولتداری در این سرزمین هستیم. مشکل تاریخی دولتداری در افغانستان، “ضعف” دولتها نبوده است. ضعف تاریخی که صفحه ارگ ریاست جمهوری به عنوان دیدگاه رییس جمهور بیرون داده است، برآیند نبایدهای بسیار جدی و بزرگ است که ذکر شد.
نادیدن گرفتن و ساده رد شدن از کنار این نبایدها راه حل برای نجات از معضل تاریخی دولتهای مستبد، خودکامه، نامشروع، فاسد، ناکار آمد، ناکام و بیگانه با عدالت و گفتمان دولت –ملت نیست. راه رسیدن به دولت مدرن ملی از میان دشواریهای اذعان به نبایدهای تاریخی میگذرد که لازمهاش جرات و جسارت اعتراف به این نبایدهای تاریخی است و لازمهاش اعتراف و گردن نهادن به مشروعیت برخواسته از اراده سیاسی شهروندان و الزامات گفتمان بزرگ دولت –ملت. ساده سازی در صورت مسئله ما را به هیچ جای نمیرساند و اساساً راه حل نیست.