هادی دریابی
اگر در کنار لیستهای پخش شده، نام مُلا برادر جان میبود، خیلی خوشحال میشدم تا این که خبر آزاد شدنش را میشنیدم. البته کسانی که برای آزادی ایشان تلاش کردند، باید دست مبارکشان را بوسید و یک برهی سیاه پیش سید جرکیتو بُرده و قربانی کرد. انشاالله که صد سال سیاه دیگر زنده باشند. منظورم این بود که برادرانی که برای برادری دلتنگ بودند، حق داشتند که برای دیدن و آزادی ایشان تلاش کنند؛ چون برادر است دیگر. از قدیم گفتهاند که «بد برادر داشته باشی، ولی بیبرادر نباشی»؛ فرقی نمیکند که راضی باشد یا نباشد. مهم وجود ایشان و سلامتی ریش ایشان است. حقوق زن را به یک تار ریش و حقوق بشر را در تارِ دیگر بسته کند. حقوق اقلیتها را در تارهای بروت نازنینش آویزان کند.
دیدید که مُهرهی مار پیش پاکستانیها بوده و ما به همدیگر شک داشتیم. در طول سالهایی که میشد یک مملکت آباد بسازیم، تمام تلاشمان را روی این گذاشتیم که مُهرهی مار را پیدا کنیم. این مُهره میتواند مشکل امنیتی، سیاسی، اقتصادی و همهی پرابلومها را یکشبه حل کند. فقط این که پاکستانیها این مُهره را به کدام سمت لول میدهند. گفتهاند که به هرسمت ممکن میشه لول داد، مگر به افغانستان نه. دلیلش کوهستانی بودن افغانستان است. گفتهاند که با هرقدرت ممکن اگر صلح را به افغانستان لول بدهیم، بازهم امیدی نیست که از کوتل گوجگ گذر بتواند. باور کنید این کوهستانی بودن مملکت ما، راه نفوذ صلح را کاملا بسته کرده است. مشکل دیگر، مردم کوهی این سرزمین است که با چیزهای نو هرگز سرِ سازش از خود نشان نمیدهند.
یک چندروپه ده جیبم دارم. دلم میشه که فردا بروم پیش مولوی آخوندزادهی قُمی. فدای جدش شوم، آنقدر در پیش گوییهای امور سیاسی مهارت دارد که اصلا هرچند تعریف کنیم بازهم کم است. یک دفعه خیلی وقت بود، ایشان خواب دیده بودند که کرزی بابا، دموکراسی را به افغانستان میآورد. دیدیم که حرف ایشان چقه دقیق برآمد. من میروم تا ایشان خواب بنده را تعبیر کند. خواب دیدهام که یک گوساله، از سمت جنوب به طرف کابل میآید. گاهی اردو گپ میزند و گاهی عربی. استغفرالله، من تا حال ندیده بودم که گوساله به زبان بهشت صحبت کند. وقتی نزدیک آمد، دیدم که تکهای سفید بر سر پیچیده است و ادعا می کند که رنگ سفید رنگ صلح است. اما دُم نداشت.
دیگر همهچیزش را تقریبا خودم میتوانم تفسیر کنم. مهمترین مسئله نداشتن دُم این گوساله است. آیا شما در زندگیتان گوسالهای دیدهاید که دُم نداشته باشد؟ به نظرم غیرممکن میرسد. دُم نشان گوساله بودن است، دُم نشان حیوان بودن است. مثلا اگر یک دُم بردارید و به یکی چسپ کنید، میبینید که چه هیولای خوبی خواهد بود. وقتی گوسالهای فرار کند، از دُمش میگیرند. وقتی موشی در حال داخل شدن به خانهیتان باشد. اول دُمش را زیر دروازه میکنید. اما این گوسالهی بیشاخ و بیدُم را به کجای این مملکت پناه دهیم. اورا چطوری اهلی کنیم. او دیوانهوار به کوه و بیابان پناه خواهد بُرد و با غرور گوسالهمانندش به این سمت و آن سمت یورش میکند. رفیقم میگوید که این خواب تو بیشتر به همان مُهرهای میماند که پاکستانیها به سمت افغانستان لول دادهاند. از آنجایی که مُهره شاخ و دُم ندارد، یک کمی حرف دوستم به واقعیت نزدیک است. ولی اگر به جای مُهره، گوساله فرستاده باشند چه کار کنیم؟ جوابش را باید بروم از مولوی بپرسم. او حتما میداند وقتی که گوسالهای ادعای صلح کند، یعنی چه؟ وقتی گوسالهای بشارت بهشت دهد، یعنی چه؟ و آیا کرزی میتواند به ایشان هم برادر جان خطاب کند؟